صفت ( adjective )
حالات: better, best
حالات: better, best
• (1) تعریف: having qualities that are desired, enjoyed, or beneficial; desirable.
• مترادف: beneficial, desirable, positive
• متضاد: bad, evil, ill
• مشابه: advantageous, capital, excellent, favorable, fine, first-rate, great, satisfactory, superb, terrific, well, wonderful
• مترادف: beneficial, desirable, positive
• متضاد: bad, evil, ill
• مشابه: advantageous, capital, excellent, favorable, fine, first-rate, great, satisfactory, superb, terrific, well, wonderful
- That was a really good movie, and I'd like to see it again.
[ترجمه mani] این فوتبال خوب بود|
[ترجمه Mohadeseh] این فیلم بسیار خوب و زیبا بود. دوست دارم دوباره ان را ببینم.|
[ترجمه M] این فیلم خیلی خوب بود و من میخواهم دوباره ان را ببینم.|
[ترجمه 🦄] این فیلم واقعا خیلی خوب بود ومن میخواهم ( علاقه مندم ) دوباره آن را تماشا کنم|
[ترجمه Amin] این فیلم واقعا زیبا بود و من می خواهم دوباره آن را ببینم|
[ترجمه حامد] فیلم واقعا خوبی بود ، و مایلم که دوباره ببینمش|
[ترجمه گوگل] واقعا فیلم خوبی بود و من دوست دارم دوباره ببینمش[ترجمه ترگمان] فیلم خوبی بود و دوست دارم دوباره ببینمش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cafeteria actually serves quite good food.
[ترجمه حامد] در واقع ، کافه تریا غذای نسبتاً خوبی سرو میکنه|
[ترجمه گوگل] کافه تریا در واقع غذاهای بسیار خوبی سرو می کند[ترجمه ترگمان] کافه تریا در واقع غذای خوبی را سرو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She got a good score on her exam.
[ترجمه علیرضا] اون دختر نمره ی خوبی در امتحانش گرفته بود|
[ترجمه Liza] Good به معنای عالی هستش به معنای فوق العاده.|
[ترجمه مهدی رنجبر] او نمره خوبی را در امتحان خود بدست آورد.|
[ترجمه حامد] او ( مؤنث ) تو امتحانش نمره ی خوبی گرفت. or اون در امتحانش نمره ب خوبی گرفت|
[ترجمه گوگل] او در امتحانش نمره خوبی گرفت[ترجمه ترگمان] اون توی امتحان نمره خوبی گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: morally upright; virtuous.
• مترادف: just, moral, nice, upright, virtuous
• متضاد: bad, evil, monstrous, nefarious, wicked
• مشابه: beneficent, benevolent, charitable, godly, honorable, right, righteous, wholesome
• مترادف: just, moral, nice, upright, virtuous
• متضاد: bad, evil, monstrous, nefarious, wicked
• مشابه: beneficent, benevolent, charitable, godly, honorable, right, righteous, wholesome
- She was a good person who cared deeply for others.
[ترجمه مهدی رنجبر] او یک زن خوب بود که به بقیه عمیقا محبت میکرد.|
[ترجمه حامد] او ( مؤنث ) یه شخصِ خوبی بود که عمیقاً برای دیگران اهمیت قائل میشد|
[ترجمه گوگل] او انسان خوبی بود که عمیقاً به دیگران اهمیت می داد[ترجمه ترگمان] او کسی بود که عمیقا به دیگران اهمیت می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: approving, favorable, or optimistic.
• مترادف: positive
• متضاد: bad, negative
• مترادف: positive
• متضاد: bad, negative
- She has a good opinion of her neighbors.
[ترجمه گوگل] او نظر خوبی نسبت به همسایگانش دارد
[ترجمه ترگمان] او نظر خوبی درباره همسایه خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نظر خوبی درباره همسایه خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We have good feelings about this decision.
[ترجمه گوگل] ما نسبت به این تصمیم احساس خوبی داریم
[ترجمه ترگمان] ما احساسات خوبی در مورد این تصمیم داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما احساسات خوبی در مورد این تصمیم داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher said good things about her performance in school.
[ترجمه گوگل] معلم در مورد عملکرد خود در مدرسه چیزهای خوبی گفت
[ترجمه ترگمان] معلم چیزهای خوبی درباره عملکرد او در مدرسه گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم چیزهای خوبی درباره عملکرد او در مدرسه گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: better than the average.
• مترادف: decent, fine
• متضاد: inadequate, poor, shabby
• مشابه: acceptable, adequate, all right, fair, first-rate, OK, passable, satisfactory, strong, superior, tolerable
• مترادف: decent, fine
• متضاد: inadequate, poor, shabby
• مشابه: acceptable, adequate, all right, fair, first-rate, OK, passable, satisfactory, strong, superior, tolerable
- He always got good grades in school.
[ترجمه سما] آن شخص همیشه نمرات خوبی را کسب میکرد|
[ترجمه مهدی رنجبر] او همیشه نمرات خوبی را در مدرسه بدست می آورد.|
[ترجمه گوگل] او همیشه در مدرسه نمرات خوبی می گرفت[ترجمه ترگمان] او همیشه نمرات خوبی در مدرسه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: pleasant; enjoyable.
• مترادف: agreeable, congenial, enjoyable, nice, pleasant, pleasing
• متضاد: disagreeable, rotten, unpleasant
• مشابه: bright, cheerful, convivial, entertaining, sociable
• مترادف: agreeable, congenial, enjoyable, nice, pleasant, pleasing
• متضاد: disagreeable, rotten, unpleasant
• مشابه: bright, cheerful, convivial, entertaining, sociable
- We had a good time at the party.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] در مهمانی به ما خوش گذشت.|
[ترجمه مهدی رنجبر] ما اوقات خوبی را در مهمانی پشت سر گذاشتیم.|
[ترجمه گوگل] در مهمانی به ما خوش گذشت[ترجمه ترگمان] تو مهمونی وقت خوبی داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: capable; efficient.
• مترادف: capable, competent, efficient, proficient
• متضاد: poor
• مشابه: adept, hard, qualified, skilled, strong
• مترادف: capable, competent, efficient, proficient
• متضاد: poor
• مشابه: adept, hard, qualified, skilled, strong
- She is highly valued as a good worker.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک کارگر خوب بسیار ارزشمند است
[ترجمه ترگمان] او به شدت به عنوان کارگر خوب شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به شدت به عنوان کارگر خوب شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's good at tennis.
[ترجمه گوگل] او در تنیس خوب است
[ترجمه ترگمان] او در تنیس خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در تنیس خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new teacher is very good with young children.
[ترجمه گوگل] معلم جدید با بچه های خردسال خیلی خوب است
[ترجمه ترگمان] معلم جدید با بچه های کوچک خیلی خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم جدید با بچه های کوچک خیلی خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've never been very good with figures, so I always a use a calculator.
[ترجمه الی] تو سر و کله زدن با اعداد زیاد خوب نیستم برای همون همیشه از ماشین حساب استفاده میکنم|
[ترجمه مهدی رنجبر] من هیچوقت در سر و کله زدن با اعداد خوب نبودم. بنابراین همیشه از ماشین حساب استفاده میکنم|
[ترجمه گوگل] من هرگز با ارقام خیلی خوب نبوده ام، بنابراین همیشه از ماشین حساب استفاده می کنم[ترجمه ترگمان] من تا به حال با اعداد خیلی خوب نبودم، بنابراین همیشه از ماشین حساب استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: sound; reliable.
• مترادف: dependable, reliable, solid, sound
• متضاد: bad, ill, poor
• مشابه: true, trustworthy
• مترادف: dependable, reliable, solid, sound
• متضاد: bad, ill, poor
• مشابه: true, trustworthy
- She gave us some good insight into the problem.
[ترجمه گوگل] او بینش خوبی از مشکل به ما داد
[ترجمه ترگمان] او بینش خوبی نسبت به این مساله به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بینش خوبی نسبت به این مساله به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: well-mannered; obedient.
• مترادف: obedient, well-behaved
• متضاد: bad, mischievous
• مشابه: decorous, dutiful, nice, orderly, proper, respectful, seemly, well-mannered
• مترادف: obedient, well-behaved
• متضاد: bad, mischievous
• مشابه: decorous, dutiful, nice, orderly, proper, respectful, seemly, well-mannered
- Our Spike is a good dog.
[ترجمه گوگل] اسپایک ما سگ خوبی است
[ترجمه ترگمان] Spike یک سگ خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Spike یک سگ خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our little boy is very good with this new babysitter.
[ترجمه گوگل] پسر کوچک ما با این پرستار بچه جدید خیلی خوب است
[ترجمه ترگمان] پسر کوچولومون داره با این پرستار بچه خوب خیلی خوب میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسر کوچولومون داره با این پرستار بچه خوب خیلی خوب میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: considerable; ample.
• مترادف: ample, considerable, sizable, substantial
• متضاد: inadequate
• مشابه: adequate, large, sufficient
• مترادف: ample, considerable, sizable, substantial
• متضاد: inadequate
• مشابه: adequate, large, sufficient
- I'm making a good salary now.
[ترجمه گوگل] الان حقوق خوبی میگیرم
[ترجمه ترگمان] الان دارم حقوق خوبی می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] الان دارم حقوق خوبی می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: advantageous; favorable.
• مترادف: advantageous, favorable, fit, suitable
• متضاد: bad
• مشابه: advisable, appropriate, beneficial, fitting, prosperous, right, salutary
• مترادف: advantageous, favorable, fit, suitable
• متضاد: bad
• مشابه: advisable, appropriate, beneficial, fitting, prosperous, right, salutary
- It's a good day to take a walk.
[ترجمه گوگل] روز خوبی برای پیاده روی است
[ترجمه ترگمان] روز خوبی برای پیاده روی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روز خوبی برای پیاده روی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their offer sounds like a very good deal.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد آنها معامله بسیار خوبی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد آن ها خیلی خوب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد آن ها خیلی خوب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (11) تعریف: full.
• مترادف: whole
• مشابه: complete, entire, full, solid
• مترادف: whole
• مشابه: complete, entire, full, solid
- I waited for her for a good hour.
[ترجمه گوگل] ساعت خوبی منتظرش بودم
[ترجمه ترگمان] منتظر یک ساعت خوب بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] منتظر یک ساعت خوب بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (12) تعریف: thorough.
• مترادف: complete, sound, thorough
• مشابه: accurate, careful, precise, solid
• مترادف: complete, sound, thorough
• مشابه: accurate, careful, precise, solid
- I gave the contract a good reading before I signed it.
[ترجمه گوگل] من قرارداد را قبل از امضای آن خوب خواندم
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه امضا کنم قرارداد خوبی رو امضا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه امضا کنم قرارداد خوبی رو امضا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (13) تعریف: unspoiled.
• مترادف: all right, sound, usable
• متضاد: bad, foul
• مشابه: edible, fine, OK, sweet, wholesome
• مترادف: all right, sound, usable
• متضاد: bad, foul
• مشابه: edible, fine, OK, sweet, wholesome
- Is this milk still good?
[ترجمه گوگل] این شیر هنوز خوبه؟
[ترجمه ترگمان] آیا این شیر هنوز خوب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا این شیر هنوز خوب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (14) تعریف: kind, compassionate.
• مترادف: altruistic, beneficent, benevolent, compassionate, decent, gracious, kind, kindly
• متضاد: bad, ill
• مشابه: charitable, considerate, generous, humane, liberal, merciful
• مترادف: altruistic, beneficent, benevolent, compassionate, decent, gracious, kind, kindly
• متضاد: bad, ill
• مشابه: charitable, considerate, generous, humane, liberal, merciful
- It was good of him to stop and help.
[ترجمه گوگل] خیلی خوب بود که ایستاد و کمک کرد
[ترجمه ترگمان] برای او خوب بود که بایستد و کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای او خوب بود که بایستد و کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (15) تعریف: loyal; steadfast.
• مترادف: faithful, loyal, staunch, steadfast, true
• مشابه: dependable, firm, reliable, solid, trustworthy
• مترادف: faithful, loyal, staunch, steadfast, true
• مشابه: dependable, firm, reliable, solid, trustworthy
- He's always been a very good friend to me.
[ترجمه گوگل] او همیشه دوست بسیار خوبی برای من بوده است
[ترجمه ترگمان] همیشه دوست خوبی برای من بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه دوست خوبی برای من بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These are all good members of the club.
[ترجمه گوگل] اینها همه اعضای خوب باشگاه هستند
[ترجمه ترگمان] اینها همه اعضای خوب باشگاه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اینها همه اعضای خوب باشگاه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (16) تعریف: well; healthy.
- I feel good today.
[ترجمه گوگل] امروز احساس خوبی دارم
[ترجمه ترگمان] امروز احساس خوبی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروز احساس خوبی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (17) تعریف: capable of producing desired results; effective.
• مترادف: effective
• متضاد: bad, harmful
• مشابه: beneficial, useful
• مترادف: effective
• متضاد: bad, harmful
• مشابه: beneficial, useful
- This polish is especially good on damaged wood.
[ترجمه گوگل] این پولیش مخصوصاً روی چوب های آسیب دیده خوب است
[ترجمه ترگمان] این برق به خصوص در چوب آسیب دیده خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این برق به خصوص در چوب آسیب دیده خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This herbal tea is good for sore throats.
[ترجمه گوگل] این چای گیاهی برای گلودرد مفید است
[ترجمه ترگمان] این چای گیاهی برای گلو درد خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چای گیاهی برای گلو درد خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (18) تعریف: enjoyable to eat or drink.
• مشابه: delicious, tasty, yummy
• مشابه: delicious, tasty, yummy
- Your mother makes very good spaghetti.
[ترجمه گوگل] مامانت اسپاگتی خیلی خوبی درست میکنه
[ترجمه ترگمان] مادرت اسپاگتی خیلی خوبی درست میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرت اسپاگتی خیلی خوبی درست میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This wine is good with that kind of cheese.
[ترجمه گوگل] این شراب با این نوع پنیر خوب است
[ترجمه ترگمان] این شراب با این نوع پنیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شراب با این نوع پنیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: to the good, the goods
عبارات: to the good, the goods
• (1) تعریف: that which is good.
• مترادف: asset, plus, positive, right
• متضاد: evil, harm
• مشابه: benefit, gain
• مترادف: asset, plus, positive, right
• متضاد: evil, harm
• مشابه: benefit, gain
- We have to take the good with the bad.
[ترجمه گوگل] ما باید خوب را با بدی همراه کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید به نفع خودمون عمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما باید به نفع خودمون عمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: benefit; welfare.
• مترادف: benefit, interest, sake, success, welfare, well-being
• متضاد: harm
• مشابه: advantage, behoof, enjoyment, favor, profit, prosperity
• مترادف: benefit, interest, sake, success, welfare, well-being
• متضاد: harm
• مشابه: advantage, behoof, enjoyment, favor, profit, prosperity
- She worked for the good of all the people.
[ترجمه گوگل] او برای خیر همه مردم کار کرد
[ترجمه ترگمان] اون برای همه مردم خوب کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون برای همه مردم خوب کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: virtue.
• مترادف: decency, morality, rectitude, virtue
• متضاد: evil
• مشابه: beneficence, benevolence, charity, generosity, good will, grace, honor, humanity, justice, kindness, mercy, righteousness
• مترادف: decency, morality, rectitude, virtue
• متضاد: evil
• مشابه: beneficence, benevolence, charity, generosity, good will, grace, honor, humanity, justice, kindness, mercy, righteousness
- She has a lot of good in her heart.
[ترجمه گوگل] او در قلبش خوبی های زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] اون توی قلبش خیلی خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون توی قلبش خیلی خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) one's personal possessions.
• مترادف: belongings, paraphernalia, possessions, stuff, things
• مشابه: chattels, property, trappings
• مترادف: belongings, paraphernalia, possessions, stuff, things
• مشابه: chattels, property, trappings
- He pledged her all his worldly goods.
[ترجمه گوگل] تمام اموال دنیوی خود را به او گرو گذاشت
[ترجمه ترگمان] او تمام اجناس worldly را گرو گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تمام اجناس worldly را گرو گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (pl.) inventory; merchandise.
• مترادف: inventory, merchandise, stock, wares
• مشابه: commodities, dry goods
• مترادف: inventory, merchandise, stock, wares
• مشابه: commodities, dry goods
- Most of the store's goods were destroyed in the fire.
[ترجمه گوگل] بیشتر اجناس فروشگاه در آتش سوزی از بین رفت
[ترجمه ترگمان] بیشتر کالاها در آتش از بین رفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیشتر کالاها در آتش از بین رفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
عبارات: do good, do somebody good
عبارات: do good, do somebody good
• : تعریف: used to express satisfaction, pleasure, or approval.
• مترادف: OK
• مشابه: all right, bully, yes
• مترادف: OK
• مشابه: all right, bully, yes
- Good! I like your idea.
[ترجمه گوگل] خوب! من ایده شما را دوست دارم
[ترجمه ترگمان] بسیار خوب! از ایده تو خوشم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیار خوب! از ایده تو خوشم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید