فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: glazes, glazing, glazed
حالات: glazes, glazing, glazed
• (1) تعریف: to install glass in (a window).
• مشابه: glass, lead
• مشابه: glass, lead
• (2) تعریف: to apply a smooth, usu. bonded coating to (pottery) with heat.
• مشابه: enamel, lead
• مشابه: enamel, lead
• (3) تعریف: in cooking, to apply an edible coating to, as of sugar or egg yolk.
• مترادف: ice
• مشابه: candy, frost
• مترادف: ice
• مشابه: candy, frost
- The baker glazed the doughnuts.
[ترجمه alia] نانوا دونات را شکر اندود کرد|
[ترجمه گوگل] نانوا دونات ها را لعاب داد[ترجمه ترگمان] نانوا دونات را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to become glazed or glassy.
• مشابه: blur, film, ice over
• مشابه: blur, film, ice over
- The road glazed over during the storm.
[ترجمه alia] جاده در طول طوفان از یخ پوشیده شد|
[ترجمه گوگل] در طول طوفان، جاده لعاب داشت[ترجمه ترگمان] جاده در طول توفان از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her eyes glazed with fatigue.
[ترجمه سهیلا سهرابی] چشمانش از خستگی بیحال بود|
[ترجمه گوگل] چشمانش از خستگی برق می زد[ترجمه ترگمان] چشمانش از فرط خستگی برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to form or turn into a glaze.
- The pigment glazes during firing in the kiln.
[ترجمه گوگل] رنگدانه در هنگام پخت در کوره لعاب می دهد
[ترجمه ترگمان] pigment در هنگام تیراندازی در کوره کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] pigment در هنگام تیراندازی در کوره کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: glazer (n.)
مشتقات: glazer (n.)
• (1) تعریف: a glasslike coating or surface, or the substance or material of which it is made.
• مشابه: finish, glare, glazing, gloss, patina, polish
• مشابه: finish, glare, glazing, gloss, patina, polish
• (2) تعریف: a coating on ceramics that is fixed with heat.
• مشابه: enamel, finish, glazing
• مشابه: enamel, finish, glazing
- The potter applied a deep blue glaze to the inside surface of the bowl.
[ترجمه گوگل] سفالگر یک لعاب آبی تیره به سطح داخلی کاسه زد
[ترجمه ترگمان] پاتر رنگ آبی عمیقی به سطح داخل قدح به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پاتر رنگ آبی عمیقی به سطح داخل قدح به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a glossy coating on food.
• مترادف: frosting, icing
• مترادف: frosting, icing
• (4) تعریف: a transparent coating used to modify the tones of a painting or painted surface.