glance

/ˈɡlæns//ɡlɑːns/

معنی: مرور، نگاه، برانداز، نظر اجمالی، لمحه، اشاره یا نگاه مختصر، اشاره کردن و رد شدن برق زدن، نگاه مختصر، خراشیدن، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، به یک نظر دیدن
معانی دیگر: (در مورد شمشیر یا گلوله یا هر نوع پرتابه) به طور غیر عمود یا یک وری به جسمی خوردن و کمانه کردن یا منحرف شدن (معمولا با off)، درخشیدن، برق زدن، تابان بودن، درخشش، تابندگی، نگاه کوتاه، بسرعت نگاه کردن، از مدنظر گذارندن، چشم انداختن، چشم بر هم زدن، به طور غیر مستقیم اشاره کردن به (معمولا با over یا at)، (معدن شناسی) هر یک از سنگ های معدنی براق و فلز مانند: سولفید نقره ی معدنی، سولفید سرب معدنی، سنگ سرب

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: glances, glancing, glanced
(1) تعریف: to look quickly.
مترادف: glimpse
مشابه: look, peek, peep, regard, scan, skim

- He glanced at his watch every few minutes.
[ترجمه محسن] او هر چند دقیقه یکبار به ساعتش نگاهی می انداخت.
|
[ترجمه آمل خ] او هر چند دقیقه به ساعتش نگاه مختصری می کرد
|
[ترجمه a.e] او بعضی وقت ها به ساعتش نگاه میکند
|
[ترجمه گوگل] هر چند دقیقه یک بار به ساعتش نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان] هر چند دقیقه یک بار به ساعتش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She glanced up only to see someone running quickly past her door.
[ترجمه گوگل] فقط نگاهی به بالا انداخت تا کسی را ببیند که به سرعت از درب خانه اش می دود
[ترجمه ترگمان] او سرش را بلند کرد تا کسی را ببیند که به سرعت از در رد می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to strike something at an angle and be turned aside.
مترادف: carom, ricochet
مشابه: bounce, graze, kiss, rebound, skim

- The rock glanced off the wall.
[ترجمه الهام صدیقی] سنگ در برخورد با دیوار کمانه کرد.
|
[ترجمه گوگل] سنگ نگاهی به دیوار انداخت
[ترجمه ترگمان] سنگ به دیوار نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to remark on or consider something briefly and in passing.
مترادف: allude to
مشابه: advert to, cite, mention, refer to, remark
اسم ( noun )
مشتقات: glancingly (adv.)
(1) تعریف: a quick look.
مترادف: glimpse, look
مشابه: aper�u, look-see, once-over, peek, peep, sight

(2) تعریف: a glancing off; deflection.
مترادف: carom, deflection, ricochet
مشابه: brush, rebound

- the glance of the ball off the stadium wall
[ترجمه الهام صدیقی] برگشت توپ از دیوار استادیوم
|
[ترجمه گوگل] نگاه توپ به دیوار ورزشگاه
[ترجمه ترگمان] نگاهی به توپ از دیوار ورزشگاه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a brief consideration or reference.
مترادف: allusion
مشابه: citation, mention, reference, suggestion

جمله های نمونه

1. a glance backward to the time of cyrus
نگاهی به گذشته تا زمان کورش

2. her glance embraced the scene
نگاهش متوجه صحنه شد.

3. her glance flickered at him
(مجازی) نگاه تند و لرزانی به او کرد.

4. his glance had stayed posited on the spot
نگاهش به آن نقطه دوخته شده بود.

5. a hostile glance
نگاه کینه آمیز

6. a passing glance
نگاهی مجمل

7. a side glance
نگاه زیرچشمی (از یک سو)

8. a sidelong glance
نگاه زیرچشمی

9. a wry glance
نگاه چپ،نگاه کج

10. at one glance
در یک چشم به هم زدن

11. he stole a glance at the pretty girls
یواشکی به دخترهای خوشگل نظر انداخت.

12. to throw a glance at something
به چیزی نظر افکندن

13. i was impaled by her glance
نگاهش مرا گرفتار کرد.

14. she gave him a fishy glance
نگاهی حاکی از شک و تردید به او افکند.

15. i guessed his intention at a glance
با یک نظر منظور او را حدس زدم.

16. i summed up the situation at a glance
بایک نظر اجمالی به وضعیت پی بردم.

17. yassi looked at him with an up glance
یاسی با نگاه رو به بالا به او نظر افکند.

18. as soon as i looked at her, she withdrew her glance
تا به او نگاه کردم (او) نگاهش را برگرداند به طرف دیگر.

19. Her father threw a disapproving glance at her.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] پدرش با ناراحتی به او نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل]پدرش نگاهی ناپسند به او انداخت
[ترجمه ترگمان]پدرش نگاهی حاکی از ناراحتی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She gave the list only a perfunctory glance.
[ترجمه گوگل]او فقط یک نگاه ساده به لیست انداخت
[ترجمه ترگمان]فقط نگاهی سرسری به لیست انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. His glance stayed posited on the spot.
[ترجمه گوگل]نگاهش در همانجا ثابت ماند
[ترجمه ترگمان]نگاهش در جای خود ثابت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. A glance along his bookshelves reveals a bewildering array of interests.
[ترجمه گوگل]نگاهی به قفسه های کتاب او مجموعه ای گیج کننده از علایق را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک نگاه در قفسه کتاب مجموعه ای گیج کننده ای از منافع را آشکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He gave another impatient glance at his watch.
[ترجمه گوگل]نگاهی بی حوصله دیگر به ساعتش انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی حاکی از بی حوصلگی به ساعتش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She went without a backward glance.
[ترجمه حسین] او رفت بدون اینکه نگاهی به پشت سرش بندازه
|
[ترجمه گوگل]او بدون نگاهی به عقب رفت
[ترجمه ترگمان]بی آن که نگاهی به عقب بیندازد، از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He gave Oliver a sidelong glance .
[ترجمه گوگل]او یک نگاه جانبی به الیور انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی زیرچشمی به اولیور انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He could tell at a glance what is wrong with a bike.
[ترجمه گوگل]او می توانست با یک نگاه تشخیص دهد که دوچرخه چه مشکلی دارد
[ترجمه ترگمان]می تواند با نگاه کردن به یک دوچرخه چه مشکلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Benedict threw her a contemptuous glance.
[ترجمه گوگل]بندیکت نگاهی تحقیرآمیز به او انداخت
[ترجمه ترگمان]Benedict نگاهی تحقیر آمیز به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرور (اسم)
review, lapse, glance, revision, passing, elapsing, once-over, revisal

نگاه (اسم)
regard, look, glance, gander, kenning

برانداز (اسم)
glance

نظر اجمالی (اسم)
glance, glimpse, side glance, once-over

لمحه (اسم)
glance, glimpse

اشاره یا نگاه مختصر (اسم)
glance

اشاره کردن و رد شدن برق زدن (اسم)
glance

نگاه مختصر (اسم)
blink, glance

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

نگریستن (فعل)
regard, look, glance

برانداز کردن (فعل)
glance

نگاه مختصر کردن (فعل)
glance

نظر اجمالی کردن (فعل)
glance

به یک نظر دیدن (فعل)
glance

انگلیسی به انگلیسی

• quick look, brief glance; gleam, flash; deflection, rebound
look quickly; shine, gleam; bounce off, strike at an angle
if you glance at something, you look at it very quickly and then look away. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he cast a quick glance at his friend.
if you glance through or at a newspaper or book, you spend a short time looking at it without reading it carefully.
see also glancing.
if you can see or recognize something at a glance, you can see or recognize it immediately.
if you say that something is true or seems to be true at first glance, you mean that it seems to be true when you first see it or think about it, but that your first impression may be wrong.
if something glances off another object, it hits it at an angle and bounces away in another direction.

پیشنهاد کاربران

Glance : یه نگاه کوچیک
مثلا
At first glance, the painting seemed simple
ریشه این واژه به glacies در زبان لاتین باز می گردد و به احتمال شکل منسوخ شده آن در زبان انگلیسی اواخر دوره میانه ـ یعنی بین سال های ۱۰۰۰ و ۱۲۰۰ میلادی ـ glace بوده است. در زبان فرانسه قدیم این واژه به صورت glacier به معنی slip ( سریدن، لیز خوردن، لغزیدن ) بود.
منابع• https://languages.oup.com/google-dictionary-en/
گوشه چشم، نظر اجمالی و سریع
نگاه / نگاه سریع
مثال: She gave a quick glance at the clock.
او یک نگاه سریع به ساعت انداخت.
نیم نگاهی انداختن
برانداز کردن، نظر اجمالی، مرور، نگاه مختصرکردن، نظر اجمالی کردن، اشاره کردن و رد شدن برق زدن، خراشیدن، به یک نظر دیدن، علوم مهندسی: برق زدن
Looking at sth shortly and very quick
نگاه سریع و مختصر
glance ( v, n ) ( ɡl�ns ) =to look quickly at sth sb, e. g. She glanced at her watch. =to read sth quickly and not thoroughly, e. g. She glanced through the report.
glance
اگه میخواین در جمله ازش استفاده کنین از ترکیبات زیر استفاده کنین:
take a glance
glance up
glance = to give a quick short look
نگاه، مرور، نگاه اجمالی یا سرسری
a quick glance = نگاه سریع
در یک نگاه
These words are used when you turn your eyes towards someone or something to see them.
One of the most common words for this, and the word with the broadest meaning, is look. Look is often used with at and over to show which direction you should point your eyes.
...
[مشاهده متن کامل]

Look over there! A rainbow!
Don't look at that.
Watch is used when someone looks at something for a period of time, especially something that is changing or moving.
I sat by the window and watched people walking past.
Glance is used when someone looks at a person or thing very quickly.
She glanced around the room to see who was there.
If you look very quickly and secretly, you can use the verbs peep or peek.
She peeped through the curtains to see what was happening.
He peeked inside the box.
The verb stare is used when someone looks for a long time, especially because of
being surprised or frightened.
Don't stare at people like that - it's rude.
If you look at something or someone for a long time because you are admiring that thing or person or because you are thinking about something, you can use the verb gaze.
We sat there gazing at the lake.
Peer is used when someone looks at something with difficulty.
When no one answered the door, she peered through the window.
The verbs examine, inspect, or scrutinize are often used when someone looks at something very closely in order to find out more about it. The UK spelling of scrutinize is usually scrutinise.
Police are examining the house for clues.
She inspected the car for damage.
He scrutinized the woman's face to see if she was lying.
UK She scrutinised the letter, looking for clues.

ضربه شمشیر یا گلوله به صورت غیر عمود و کمانه وار و منخرف به چیزی خوردن.
اخرین نگاه
نگاه سَرسَری به چیزی انداختن
تو ترجمه همون یک نگاه معنا میشه، مثلا یک نگاه انداخت و رفت
She took/cast a glance at her watch. یک نگاه به ساعتش کرد
I wanted to give that part of book another glance. یه نگاه دیگه می خواهم به اون بخش کتاب بندازم
[فعل]
۱ - [نیم]نگاهی انداختن، نگاهکی انداختن، نگاهی سرسری انداختن، نگاهی دزدکی انداختن، زیرچشمی نگاهی انداختن، با چشم نیم باز نگاه کردن
۲ - وا جهیدن، برخورد شیئی تحت زاویه به زمین یا سطحی دیگر و جهیدن به طور مورب از سوی دیگر. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

the stone glanced off a crag and hit Tom on the head
[قید]
در یک نظر، در یک نگاه
Maryam glanced at her watch.
مریم نگاهی به ساعت ـش انداخت.
[اسم]
۱ - نگاهک، نیم نگاه، نگاه سرسری، نگاه دزدکی، نگاه زیرچشمی، بارقه ( ی نگاه )
۲ - بارقه، برق نور، نورِ آنی

Glance=glimpse
نگاه سریع و گذرا
نگاه اجمالی
مرور
نیم نگاه ، نگاه
معناى نگاهی میده
مثلا
Quick glance
نگاهی گذرا
glimpse
نگاه گذرا ( نکته مهم اینکه این نگاه عمدیintentional است، برعکس glimpse که اون هم نگاه گذراست ولی غیر عمدی unintentional )
نگاه مختصر
A quick glance یه نگاه اجمالی/ یه نگاه سریع
معادلِ quick look میتواند باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس