girth

/ˈɡɜːrθ//ɡɜːθ/

معنی: تنگ اسب، بست، ابعاد، بست آهنی و چرمی، قطر شکم، تنگ بستن، با تنگ بستن، محکم کردن، دور گرفتن
معانی دیگر: تنگ اسب و الاغ، محیط، دور تنه ی درخت، دور کمر، پیرامون، بست اهنی وچرمی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the length around something, esp. the waist or abdomen; circumference.
مترادف: circumference
مشابه: circuit, perimeter

- He eats what he wants and doesn't seem to be concerned about his increasing girth.
[ترجمه مسعود احمدی] او هر چه را که بخواهد می خورد و به نظر نمی رسد که نگران قطر شکم در حال افزایشش باشد.
|
[ترجمه گوگل] او آنچه را که می خواهد می خورد و به نظر نمی رسد نگران افزایش دور خود باشد
[ترجمه ترگمان] او چیزی را که می خواهد می خورد و به نظر نمی رسد که نگران ابعاد بیشتری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The male elephant was an animal of tremendous girth.
[ترجمه مسعود احمدی] فیل نر یک حیوان با ابعاد بسیار بزرگ بود.
|
[ترجمه گوگل] فیل نر حیوانی بود که دورش بسیار زیاد بود
[ترجمه ترگمان] فیل نر یک حیوان بسیار قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that goes around or encompasses an object, esp. a strap that circles the back and abdomen to hold a saddle on a horse or other animal.
مترادف: cinch, surcingle
مشابه: belt, girdle, strap
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: girths, girthing, girthed
(1) تعریف: to tie or bind with a girth.
مشابه: bind, gird, tie

(2) تعریف: to go around; encompass; encircle.
مترادف: encircle, encompass, gird, girdle
مشابه: circle, compass, ring, surround

جمله های نمونه

1. the horse's girth is loose
تنگ زین اسب شل است.

2. a man of big girth
مرد شکم گنده

3. The oak was 2 metres in girth.
[ترجمه گوگل]بلوط 2 متر ضخامت داشت
[ترجمه ترگمان]چوب بلوط دو متر قطر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a tall man, of considerable girth .
[ترجمه گوگل]او مردی قد بلند بود، با قد قابل توجهی
[ترجمه ترگمان]او مرد بلند قامتی بود که به اندازه کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He rested his hands on his broad girth .
[ترجمه نیما چوبین] دستانش را روی شکم بزرگش گذاشت.
|
[ترجمه گوگل]دستانش را روی دور پهنش گذاشت
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شکم پهن او گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is a woman of substantial girth.
[ترجمه گوگل]او زنی است که دور کمر قابل توجهی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه زن ابعاد زیادیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sylvie noticed that despite his short legs, his girth, he had a grace about him and a power.
[ترجمه گوگل]سیلوی متوجه شد که علیرغم پاهای کوتاه و دور کمرش، از لطف و قدرتی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]سیلوی متوجه شد که او با وجود پاهای کوتاهش، به او لطف دارد و قدرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sadly girth doesn't come into play in Bully's, nor does pint supping.
[ترجمه گوگل]متأسفانه در Bully's نه تناسب اندام به کار می آید و نه خوردن پینت
[ترجمه ترگمان]با توجه به این که قدش به اندازه کافی زیاد است و به شام هم شام نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Results: The pubic stage, the length and girth of the penis, the volume of the testis and T decreased, but FSH and LH increased significantly in 18 adolescents who had undergone bilateral orchiopexy.
[ترجمه گوگل]یافته ها: مرحله شرمگاهی، طول و دور آلت تناسلی، حجم بیضه و T کاهش یافت، اما FSH و LH در 18 نوجوانی که تحت اورکیوپکسی دوطرفه قرار گرفته بودند به طور معنی داری افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]نتایج: مرحله عمومی، طول و قطر آلت، حجم بیضه و T کاهش یافت، اما FSH و LH در ۱۸ نوجوان که orchiopexy دوجانبه را تجربه کرده بودند، به طور قابل توجهی افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By the graph representation, we discuss the girth and diameter of a bipartite graph, and their roles in improving the efficiency of decoding algorithms and the performance of the code.
[ترجمه گوگل]با نمایش گراف، دور و قطر یک نمودار دوبخشی و نقش آنها در بهبود کارایی الگوریتم‌های رمزگشایی و عملکرد کد را مورد بحث قرار می‌دهیم
[ترجمه ترگمان]با نمایش نموداری، قطر و قطر یک گراف دو بخشی را مورد بحث قرار می دهیم و نقش آن ها در بهبود کارایی الگوریتم های رمزگشایی و اجرای کد مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A crawler, device of girth welds testing outside pipeline is developed successfully.
[ترجمه گوگل]یک دستگاه خزنده برای آزمایش جوش های دور در خارج از خط لوله با موفقیت توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]کاوشگر جوش ها و testing در خارج از خط لوله با موفقیت توسعه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Trunk girth growth of the fruit tree was studied by means of Logistic equation, Mitscherlich equation.
[ترجمه گوگل]رشد دور تنه درخت میوه با استفاده از معادله لجستیک معادله میچرلیخ مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]رشد تنگ و تنگ درخت میوه با استفاده از معادله لجستیک و معادله Mitscherlich مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Girth Measurement: The measurement is taken around different position in the bodice.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری دور: اندازه گیری در اطراف موقعیت های مختلف در بدن انجام می شود
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری girth: اندازه گیری حول یک موقعیت متفاوت در بالاتنه انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For instance, it may foster lateral growth in girth, instead of longitudinal growth.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ممکن است به جای رشد طولی، رشد جانبی در دور را تقویت کند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ممکن است رشد جانبی را به جای رشد طولی افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنگ اسب (اسم)
bellyband, girth, surcingle

بست (اسم)
connector, girth, fastening, bracket, fastener, holder, outrigger

ابعاد (اسم)
girth, dimension

بست آهنی و چرمی (اسم)
girth

قطر شکم (اسم)
girth

تنگ بستن (فعل)
girth

با تنگ بستن (فعل)
girth

محکم کردن (فعل)
firm, fix, consolidate, reinforce, strengthen, stake, clinch, fasten, fixate, tighten, girth, chock, solidify, rivet

دور گرفتن (فعل)
embed, circle, encircle, imbed, encompass, girth, enlace, insphere

انگلیسی به انگلیسی

• length around something, circumference; strap which holds a saddle in place; belt, girdle
the girth of something is the measurement around it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

محیط یا دورتادور یه چیز
یا به اصطلاح خودمون کلفتی یا چاقی
70%of women prefer girth to lenght
۷۰ درصد زنان کلفتی رو به درازی ترجیح میدن ( روم به دیوار )
girth ( ریاضی )
واژه مصوب: دور کمر 1
تعریف: طول کوتاه ترین دور در گراف |||متـ . کمر
اندازه. درازی. اندازه آلت تناسلی مرد.
تنه
کمر - گراف

بپرس