ghastly

/ˈɡæstli//ˈɡɑːstli/

معنی: مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی
معانی دیگر: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: ghastlier, ghastliest
مشتقات: ghastliness (n.)
(1) تعریف: inducing fear; terrifying.
مترادف: awesome, awful, dreadful, fearful, frightful, grisly, gruesome, horrible, spectral, terrible, terrifying
مشابه: dread, gory, macabre, tremendous

- He was thankful for waking up from his ghastly nightmare.
[ترجمه گوگل] او سپاسگزار بود که از کابوس وحشتناک خود بیدار شد
[ترجمه ترگمان] خوشحال بود که از خواب ghastly بیدار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She turned pale at hearing the ghastly story he told her about what happened in the war.
[ترجمه گوگل] او با شنیدن داستان وحشتناکی که او در مورد آنچه در جنگ اتفاق افتاد به او گفت رنگ پریده شد
[ترجمه ترگمان] از شنیدن داستانی که در جنگ به او گفته بود رنگش پریده و رنگش پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a deathlike color or appearance; pale.
مترادف: ashen, cadaverous, drawn, ghostly, pale, pallid, pasty, spectral, wan
متضاد: healthy, ruddy
مشابه: haggard, white

(3) تعریف: exceptionally bad; worthless.
مترادف: awful, dreadful, horrible, terrible, worthless
متضاد: excellent
مشابه: bad, horrid, inferior

- a ghastly novel
[ترجمه گوگل] یک رمان وحشتناک
[ترجمه ترگمان] یک رمان وحشتناک،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a ghastly crime
جنایتی سهمگین

2. a ghastly mistake
اشتباه عظیم

3. such an absurd life is ghastly
زندگی این چنین پوچ بسیار ناخوشایند است .

4. She woke up in the middle of a ghastly nightmare.
[ترجمه گوگل]او در وسط یک کابوس وحشتناک از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]او در وسط یک کابوس وحشتناک از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Today's newspaper gives all the ghastly details of the murder.
[ترجمه مریم سالک زمانی] همۀ جزئیات این آدم کشی دلخراش در روزنامه امروز آورده شده است.
|
[ترجمه گوگل]روزنامه امروز تمام جزئیات وحشتناک قتل را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]روزنامه امروز به همه جزئیات هراس انگیز قتل را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We had a ghastly holiday; it rained all the time.
[ترجمه مریم سالک زمانی] بارش بی وقفه، تعطیلاتمان را خراب کرد.
|
[ترجمه گوگل]تعطیلات بدی داشتیم همیشه باران می بارید
[ترجمه ترگمان]تعطیلات وحشتناکی داشتیم؛ همیشه باران می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was a ghastly business all round.
[ترجمه گوگل]این یک تجارت وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]تمام این مدت کار وحشتناکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her hairdo and make - up look positively ghastly!
[ترجمه گوگل]مدل مو و آرایش او به طرز مثبتی وحشتناک به نظر می رسد!
[ترجمه ترگمان]آرایشگر و آرایش او خیلی ترسناک به نظر می رسند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When she mentioned redundancies, for one ghastly moment, I thought she meant me.
[ترجمه گوگل]وقتی او به تعدیل ها اشاره کرد، برای یک لحظه وحشتناک، فکر کردم منظورش من است
[ترجمه ترگمان]وقتی به redundancies اشاره کرد، برای یک لحظه وحشتناک فکر کردم منظورش منم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was all a ghastly mistake.
[ترجمه گوگل]همش یک اشتباه وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]همه این ها یک اشتباه وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's all been a ghastly mistake.
[ترجمه گوگل]همه اینها یک اشتباه وحشتناک بوده است
[ترجمه ترگمان]همه چیز یک اشتباه وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do I look as ghastly as I feel?
[ترجمه گوگل]آیا من به همان اندازه که احساس می کنم وحشتناک به نظر می رسم؟
[ترجمه ترگمان]من همان طور که احساس می کنم ترسناک به نظر می رسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was surrounded by people who fed him ghastly lies.
[ترجمه گوگل]او توسط افرادی احاطه شده بود که به او دروغ های وحشتناک می دادند
[ترجمه ترگمان]او در محاصره مردمی بود که به او دروغ و دروغ می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a ghastly murder I ever heard.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دلخراش ترین کشتاری است که در عمر م شنیده ام.
|
[ترجمه گوگل]این یک قتل وحشتناک است که من تا به حال شنیده ام
[ترجمه ترگمان]این یک قتل هولناک است که تا به حال شنیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We had a ghastly time at the Chritmas party.
[ترجمه گوگل]در جشن کریسمس لحظات بدی را سپری کردیم
[ترجمه ترگمان]ما اوقات وحشتناکی رو توی مهمونی \"Chritmas\" داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخوف (صفت)
hideous, appalling, terrible, gruesome, horrific, dreadful, ghastly

ترسناک (صفت)
hideous, ugly, scarey, scary, appalling, terrible, dreadful, ghastly, formidable, fearsome, grim, tremendous, forbidding, dire, horrid, direful, lurid, macabre, direst, terrific, hair-raising, redoubtable, nightmarish, trepid

ژیان (صفت)
fearful, fierce, ferocious, terrible, gruesome, dreadful, ghastly, fearsome, atrocious, ravening, frightful, horrible, predacious, hair-raising, raptorial, rapacious, spine-chilling, truculent

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

رنگ پریده (صفت)
colorless, wan, ghastly, peaked, pale, pallid, lurid, whey-faced

هولناک (صفت)
terrible, ghastly, shocking, terrific

خیلی (قید)
a great deal, very, many, much, extremely, far, extra, lot, crazy, ghastly, appreciably, jolly, considerably, damnably, highly, much more

انگلیسی به انگلیسی

• frightening; grisly, gruesome; terrible; shocking; dreadful; deathly pale
you describe things, situations, or people as ghastly when they are very unpleasant or when you dislike them a lot.
you can say that someone looks ghastly when they look very ill; an informal use.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Shockingly horrible or frightening 😱
🔍 مترادف: Gruesome
✅ مثال: The ghastly scene of the accident left everyone in shock.
This word is used to describe something that is extremely unpleasant, terrifying, or causing great fear. It can be used to describe inhumane acts or situations that are shockingly cruel or horrifying.
...
[مشاهده متن کامل]

چیزی که به شدت ناخوشایندو وحشتناک است یا باعث ترس شدید می شود.
می توان از آن برای توصیف اعمال یا موقعیت های غیرانسانی استفاده کرد که به طور تکان دهنده ای بی رحمانه یا هولناک هستند.
مثال؛
“The victims of the genocide suffered ghastly fates at the hands of their oppressors. ”
In a horror movie review, a critic might say, “The film is filled with ghastly scenes that will leave viewers on the edge of their seats. ”
A witness to a violent crime might describe the scene as ghastly, saying, “It was a ghastly sight, with blood everywhere and the victim’s lifeless body on the ground. ”

به هم ریخته، داغون، افتضاح
From Friends S10E03: you look positively ghastly
1. وحشتناک. افتضاح. مزخرف 2. نفرت انگیز. مهوع 3. هولناک. مخوف. فجیع 3. رنگ پریده. ناخوش. مریض 5. غمگین. ناراحت 6. فاحش. جدی. بزرگ
مثال:
she horrified us with ghastly tales
او ما را با داستانهای مخوف و هولناک به وحشت انداخت.
یادآوری از پَرگست!
پَرگَس یا پَرگَست: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرفتن! -
دور و بر، پیرامون ( پیرامَن ) ، اطراف، گرداگرد
...
[مشاهده متن کامل]

مانند: پرگار، پرچم، پرورش، پرهیز، پرستار!
.
گَست، گُست ( gasta، gōst ) : گَند، بد، زشت، نِکوهیده، نازیبا -
گُستاخی، دُرشتی، پرخاش، خشن، وحشی، نَخراشیده! -
ترسناکی، وحشتناک، هولناک، موحش، ناخوشایند، ناگوار
.
معنی: خدا نکرده ( ناکرده، نکنه ) ، دور از جون ( جان ) ، مَبادا، هرگز، نباشد ( هَمِستار: باشد که! )
.
( ( آن را با واژه پهلوی "ویستر: گُشودن، گُستردن، پهن کردن" یکسان ندانید!
مانند: ویستَهم یا گُستَهم، ویستور! ) )
واژه انگلیسی "ghastly، ghost" هم از این واژه گرفته شده است!
.
واژه هایی که از آن ساخته شد:
گُجَستک: نفرین شده، پلید، پلشت!
گُستاخ: بی ادب، بی آزرم و حیا، بی چشم و رو
مَگَس: اوستایی: مَخشی ( maxši )
مَئه: حشره مانند:مورچه - مَئُیری ( maoiri )
معنی مگس: حشره موذی ( خَرَفستَر! )
مزه گس داشتن: مزه نارس، نَخَراشیده ( زُمُخت ) و نَچَسب داشتن
.
مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 61، بند36:
čē agar�"pargast"�ōy ān yazišngarīh nē kunēd ud ān zōhr ō ān zrēh nē rēzēd, kū ān amar xrafstar be [nē] abesīhēd,
ēg hamē ka wārān wārēd xrafstar ēdōn wārēd čiyōn wārān
معنی: چه ( زیرا ) اگر "خدای ناکرده ( پَرگَست ) " آن[مراسم] یَزِشن را نکند و آن زُوهر را به دریا نریزد تا آن حیوانات موذی ( خَرَفستَر ) بی شمار نابود شوند،
پس هنگامی که باران ببارد، حیوانات موذی ( خَرَفستَر ) مانند: باران فرو بارند.
( ( زور یا زوهر: مایع یا آبی آمیخته با شیر هست که در هنگام یَزِشن بهره می گیرند به مانند آب مقدس مسیحیان در هنگام غسل تعمید! ) )

منابع• https://abadis.ir/fatofa/پرگست/
دلخراش
آدم نچسب
ترسناک
رنگ پریده
بی ریخت

بپرس