get on

/ˈɡetˈɑːn//ɡetɒn/

معنی: کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن
معانی دیگر: 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش کردن، ساختن با 6- جور بودن با، (در مورد مد و رنگ) به هم خوردن، سوار شدن بر

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to mount, board, or step onto.
مترادف: board, mount
متضاد: alight, dismount

- He got on his moped.
[ترجمه ساحل اقتداری] او ( مذکر ) سوار موتورش شد
|
[ترجمه M.vafadar] سوار موتورش شد
|
[ترجمه گوگل] سوار موتورش شد
[ترجمه ترگمان] موتور روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She got on the bus.
[ترجمه AM] او سوار اتوبوس شد
|
[ترجمه ستایش گنابادی] او ( دختر ) سوار اتوبوس شد
|
[ترجمه عزیزی] او منتظر اتوبوس است
|
[ترجمه گوگل] سوار اتوبوس شد
[ترجمه ترگمان] سوار اتوبوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be compatible; get along.

- My in-laws and I get on.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] من و خانوده همسرم ( شریک زندگیم ) تفاهم داریم.
|
[ترجمه M.vafadar] من قانون دارم ومی روم.
|
[ترجمه گوگل] من و شوهرم سوار می شویم
[ترجمه ترگمان] قوانین من و من ادامه میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The people who get on in this world are the people who get up and look for circumstances they want, and if they cannot find them, make them.
[ترجمه amin.chg] آدمهایی که در این دنیا پیشرفت میکنند کسانی هستند که بلند میشوند و به دنبال شرایط میگردند و اگر نتوانند آن را پیدا کنند آن را میسازند.
|
[ترجمه eng.camelliamsl@] آدم هایی که در این دنیا موفق هستند افرادی هستند که بلند میشون و دنبال موقعیت ها و شرایطی که میخوان میگردند و اگر نتوانن انهارا پیدا کنند انهارا میسازند
|
[ترجمه گوگل]افرادی که در این دنیا می روند افرادی هستند که بلند می شوند و به دنبال شرایطی هستند که می خواهند و اگر نتوانستند آن را پیدا کنند، آنها را بسازند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در این دنیا به دنیا می آیند، افرادی هستند که به دنبال شرایطی می گردند که می خواهند، و اگر نتوانند آن ها را پیدا کنند، آن ها را بسازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The people who get on in this world are the people who get up and look for circumstances they want, and if they cannot find them. they make them.
[ترجمه گوگل]افرادی که در این دنیا به سر می‌برند، افرادی هستند که از جایشان بلند می‌شوند و به دنبال شرایطی هستند که می‌خواهند و اگر نتوانند آن‌ها را پیدا کنند آنها را می سازند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در این دنیا سوار می شوند افرادی هستند که به دنبال شرایطی می گردند که آن ها می خواهند و اگر نتوانند آن ها را پیدا کنند آن ها را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stop all this fuss and get on with your work.
[ترجمه محمد کاشی] دست از این شلوغ کاری ها بردارید و برید سراغ کارتون
|
[ترجمه گوگل]دست از این هیاهو بردارید و به کار خود ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]این همه جار و جنجال رو تمومش کن و کارت رو ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You're starting to get on my nerves.
[ترجمه احمدي] کم کم داری روی اعصابم میری
|
[ترجمه گوگل]داری اعصابمو خورد میکنی
[ترجمه ترگمان]کم کم داری اعصابم را به هم می زنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The people shoved to get on the bus.
[ترجمه گوگل]مردم هل دادند تا سوار اتوبوس شوند
[ترجمه ترگمان] مردم هل دادن تا سوار اتوبوس بشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You might get on better with your parents if you showed them some courtesy.
[ترجمه گوگل]اگر کمی نزاکت به آنها نشان دهید، ممکن است با والدینتان بهتر رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]اگر به آن ها ادب و نزاکت نشان بدهی بهتر است با پدر و مادرت زندگی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How did we get on to your grandmother's cat?
[ترجمه گوگل]چطور به گربه مادربزرگت رسیدیم؟
[ترجمه ترگمان]چطوری بریم سراغ گربه مادربزرگت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Be positive about your future and get on with living a normal life.
[ترجمه maryam] دید مثبت به آینده تان داشته باشید و به زندگی معمول تان ادامه دهید
|
[ترجمه گوگل]در مورد آینده خود مثبت باشید و به زندگی عادی ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]در مورد آینده خود مثبت باشید و با زندگی عادی زندگی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Every time I get on a plane, I quake with fear.
[ترجمه گوگل]هر بار که سوار هواپیما می شوم از ترس می لرزم
[ترجمه ترگمان]، هر دفعه که سوار هواپیما میشم از ترس به لرزه می افتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Now let's get on to the next exhibition room.
[ترجمه گوگل]حالا بیایید به اتاق نمایشگاه بعدی برویم
[ترجمه ترگمان]حالا بیایید برویم به اتاق نمایشگاه بعدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stop pissing about and get on with your work.
[ترجمه گوگل]دست از عصبانیت بردارید و به کار خود ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]اینقدر عصبانی نباش و کارت رو ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stop playing around and get on with the job.
[ترجمه گوگل]دست از بازی کردن بردارید و به کارتان ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]بازی کردن را رها کنید و کار را ادامه دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Get on your rubbers, we have to go out in the rain.
[ترجمه گوگل]لاستیک هایت را بپوش، باید زیر باران برویم بیرون
[ترجمه ترگمان]مواظب rubbers باش، ما باید بریم تو بارون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sylvia does not get on with the supervisor and the danger is that he will trump up some charge to discredit her.
[ترجمه گوگل]سیلویا با سرپرست کار نمی‌کند و خطر این است که او برای بی‌اعتبار کردن او، اتهاماتی را به جان بخرد
[ترجمه ترگمان]سیلویا هم با سرپرست دست و پنجه نرم نمی کند و خطر این است که او یک اتهام را برای بی اعتبار کردن او برنده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار کردن (فعل)
function, act, work, get on, go

پیش رفتن (فعل)
gain, advance, progress, get on, go forward, jut, proceed, precess, antecede, set on, butt, forego, get by, make way

گذراندن (فعل)
pass, get on, outwear, avert, while, survive, fare

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

گذران کردن (فعل)
get on, fare, subsist

انگلیسی به انگلیسی

• proceed, advance; succeed, manage well; agree with
embark; enter a bus or train or plane (e.g. "she got on the bus about 40 minutes ago")

پیشنهاد کاربران

Get on = Board سوار شده در هواپیما یا اتوبوس
داخل شدن ، سوار شدن
مثال: get on the bus.
سوار اتوبوس شید.
به معنی روشن کردن هم بکار میره :
Let`s get the heating on
ادامه دادن، پیش رفتن
مثال: managers tend to prefer to get on with other things
مدیران ترجیح می دهند با چیزهای دیگر ادامه دهند.
کنار آمدن ( با هم )
دوستمون ( ( درویش ) ) تقریبا کامل معانی مختلفش رو نوشته
علاوه اونها به معنی پیر شدن هم هست
My dad is getting on
پدرم داره پیر میشه
پرداختن به کاری، ادامه دادن
it’s time to get on with our programme.
الان وقتشه که به برنامه امون بپردازیم.
Get on to
تماس برقرار کردن . تلفن زدن
سازگاری داشتن
🔴 CAR
Get in the car ( سوار شدن ) / Get out of the car ( پیاده شدن )
🔴 TAXI
Get in the taxi ( سوار شدن ) / Get out of the taxi ( پیاده شدن )
🔴 BUS
Get on the bus ( سوار شدن ) / Get off the bus ( پیاده شدن )
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 SHIP
Get on the ship ( سوار شدن ) / Get off the train ( پیاده شدن )
🔴 TRAIN
Get on the train ( سوار شدن ) / Get off the train ( پیاده شدن )
🔴 BICYCLE / Bike
Get on the bike ( سوار شدن ) / Get off the bike ( پیاده شدن )
🔴 MOTORCYCLE
Get on the motorcycle ( سوار شدن ) / Get off the motorcycle ( پیاده شدن )
🔴 HELICOPTER
Get in the Helicopter ( سوار شدن ) / Get out of the helicopter ( پیاده شدن )
🔴 SUBMARINE
برای زیر دریایی استثناعاً هر چهار تاش قابل استفاده است. هم on هم in
🔴 BOAT
قایق هم بستگی داره به اندازه ش. اگه عرشه داره on و اگه نداره in
You "get out of" a helicopter, like you "get out of" a car. You "get off" a form of public transport, like plane, train, bus and also bike. You "get out of" something which encloses or surrounds you.

مترادف با settle in . sort things out. جا افتادن در جایی.
پیشرفت در یک چیز خاص ، نقل از اکسفوردOLD
perform or make progress in a specified way
این خاص یا تک خیلی مهمه، مثلا در رساله خارپشت و روباه نوشته برلین، بااینکه روباه خیلی ترفند بلده، و خارپشت یکی، ولی گت آن برای خارپشت بکارمیره، نه روباه
دوام آوردن
گذران کردن
پیش رفتن
■ اگر حرف اضافه on مال خود فعل get باشه:
● پیش رفتن ( تو کاری یا وضعیتی )
● خوب بودن، جور بودن ( با کسی )
● ادامه دادن ( به کاری )
● موفق شدن ( در مسیر موفقیت پیش رفتن )
● پوشیدن ( لباس ) که البته در این معنی معمولا on بعد از اون مفعول میاد، he can't get his shirt on.
...
[مشاهده متن کامل]

● سپری شدن زمان، دیر شدن ( در این معنی به صورت استمراری میاد، the time is getting on داره دیر میشه
● پیر شدن ( در این مهنی هم استمراری میاد،
She is getting on داره سن و سالی ازش میگذره
■ اگر on مربوط به خود فعل نباشه:
در اینجا get مهنای دسترسی داشتن یا دست یافتن میده، مثلا get on somebody
یعنی دسترسی داشتن به کسی

1 -
have a harmonious or friendly relationship
رابطه مناسب و دوستانه با کسی داشتن
We're getting on much better now that we don't live together
He doesn't get on with his daughter
2 -
...
[مشاهده متن کامل]

to grow old
پیر شدن
Uncle Meade’s getting on in years – he’s 76
3 -
to manage or deal with a situation, especially successfully
مدیریت یا مقابله کردن با یک موقعیت، به ویژه با موفقیت
How are you getting on in your new home
?
We're getting on quite well with the decorating

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/get-on
پیش رفتن، کنار آمدن
یعنی دوست داشتن و لذت بردن از بودن با کسی
در مقایسه با get along به معنی صرفا کنار اومدن و مشکل نداشتن
در دیکشنری merriam webster دو معنی ذکر شده است:
۱ - ناراحت کردن
۲ - انتقاد کردن
سوار شدن
متضاد:get off
To delegate a particular task or responsibility to someone
وظیفه یا مسئولیت خاصی را به شخصی واگذار کردن
To begin to do something
شروع به انجام کاری کردن
to assign someone to attend to someone or something
تعیین کردن کسی برای رسیدگی به کسی یا چیزی

سوار شدن
یک جمله با get on a bus بگید لطفا
به معنیه سوار شدن دوچرخه، اتوبوس، کشتی، قطار و هواپیماست
پیاده شدنشم میشه get off
را بطه ی خوبی داشتن با کسی، تفاهم داشتن با کسی، کنار اومدن با کسی
اگر همراه internet استفاده بشه بمعنای وارد اینترنت شدن میشه
رفتن روی ماشین ( سوار ماشین شدن ) /کشتی ( سوار کشتی شدن ) /قطار ( سوار قطار شدن )
متضاد get off
A: How are you getting on
Melina پرسید این چی میشه !
جواب= ' چه خبر . چطوری . '

A: How are you getting on
B: Fine, thank you.
اینجا get on به چه معناست؟؟
داخل . . . . شدن ( حقیقی و مجازی )
Please get on the carلطفا داخل ماشین شوید ) سوار ماشین شوید (
Please get on our forumsلطفا داخل نشست های ما شوید.
پیشرفت کردنget on well
تفاهم داشتن get on with sb
کنار آمدن get on with sth/sb
سوار شدن ( get on the / a ( bus , train, airplane
تفاهم داشتن ، توافق داشتن ، سوار شدن
I think we got on the wrong bus 👨‍👧‍👧
فکر کنم سوار اتوبوس اشتباهی شدیم👨‍👧‍👧
get on a bus
پیشرفت کردن
رابطه دوستی یا دوستانه داشتن
Get on به معنی سوار شدن در ماشین هم است و مخالف ان Get off به معنی خارج شدن و پیاده شدن است .
برای مثال :
1 - I was very excited when I got on the plane to fly Mashhad
2 - my parents were waiting for me at the station when I got off the bus
غر زدن
Get on kids=غر زدن سر بچه ها
پیش رفتن ، کار کردن ، گذران کردن ، گذراندن
ادامه دادن به انجام کاری
ساختن، تا کردن
بستگی داره کجا از get on استفاده میکنیم، مثلاً معنی تماس گرفتن هم میدهد
پیر شدن
شبیه
you really get on your father - - - - - - - - - - - - - تو واقعا شبیه پدرت شده ای
the bus was full and i couldn't get on
تقلب
کنار اومدن و سر کردن به get along بهتر میخورن
Get on بیشتر معنی به کاری وارد شدن ( مشغول شدن ) میده و البته ک بستگی به جایی داره که استفاده میشه
رابطه داشتن
1. جور شدن با بقیه، مچ شدن
2. دسترسی داشتن
رسیدن به کاری ( to continue doing something )
برای مثال :
Be quiet and get on with your work!
ساکت باش و به کارت برس
Jane got on with her work.
جین به کاراش رسید

کنار آمدن و مشکل نداشتن
make progress
کنار آمدن
قاطی شدن با کسی
ریختن به هم با کسی
تفاهم داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)

بپرس