get about


1- از جایی به جایی رفتن، تحرک داشتن 2- معاشرت زیاد کردن، رفت و آمد کردن 3- (خبر و غیره) پراکنده شدن، منتشر شدن

جمله های نمونه

1. Nowadays people get about much more than they used to.
[ترجمه unknown] امروزه مردم خیلی بیشتر از گذشته رفت و آمد میکنند
|
[ترجمه گوگل]امروزه مردم خیلی بیشتر از گذشته دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]این روزها مردم خیلی بیشتر از آن که قبلا عادت داشتند، به دست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Since he broke his leg, he can't get about.
[ترجمه Mayam vaziri] از آنجاییکه پایش شکسته است او نمی تواند جایی برود
|
[ترجمه گوگل]از آنجایی که پایش شکسته است، نمی تواند از آن عبور کند
[ترجمه ترگمان]از وقتی که پاش شکسته، نمی تونه در موردش حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The nature of his business enables him to get about the world a good deal.
[ترجمه گوگل]ماهیت کسب و کار او را قادر می سازد تا در مورد جهان معامله خوبی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]طبیعت کار او به او این امکان را می دهد که در دنیا معامله خوبی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My gran is finding it harder to get about these days.
[ترجمه ولی اله عر ب عامری] ‎ ‎مادر بزرگم احساس می کنه این روزها سخت تر جابجا می شود. ‏
|
[ترجمه گوگل]این روزها برای پدربزرگم سخت تر می شود
[ترجمه ترگمان]مادربزرگم پیدا کردن این روزها خیلی سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I don't really want this to get about.
[ترجمه گوگل]من واقعاً نمی خواهم این اتفاق بیفتد
[ترجمه ترگمان]من واقعا از این موضوع خوشم نمی اد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's completely reliant on his wheelchair to get about.
[ترجمه گوگل]او کاملاً به ویلچر خود برای حرکت متکی است
[ترجمه ترگمان]او کاملا روی ویلچر نشسته بود تا در این مورد صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was finding it increasingly difficult to get about.
[ترجمه عرب عامری] او دریافت که جابجا شدن به شدت سخت است. ( سختی جابجا شدن در هنگام پیری )
|
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای برای رسیدن به آن مشکل پیدا می کرد
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن آن به شدت مشکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Once I was able to get about, a brisk walk helped to lift my spirits on the low days.
[ترجمه گوگل]وقتی توانستم به آنجا بروم، یک پیاده روی سریع کمک کرد تا در روزهای کم روحیه ام را بالا ببرم
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه توانستم در این مورد صحبت کنم، یک قدم تند راه رفتم تا روحیه خود را در روزه ای پست بالا ببرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Word was sure to get about, and the shrine would suffer from it.
[ترجمه زباری] حتماً این راز برملا می شه و زیارتگاه ضربه خواهد خورد.
|
[ترجمه گوگل]مطمئناً کلمه به گوش می رسید و حرم از آن رنج می برد
[ترجمه ترگمان]قول شرف می داد و مقبره از آن رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sports monkeys generally get about a 120-second window in a newscast to communicate information.
[ترجمه گوگل]میمون های ورزشی معمولاً یک پنجره 120 ثانیه ای در یک برنامه خبری برای برقراری ارتباط اطلاعات دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان]این میمون ها به طور کلی از یک پنجره ۱۲۰ ثانیه ای استفاده می کنند تا اطلاعات را منتقل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Apart from that, if you're able to get about then clearly it's helpful if there's no traffic.
[ترجمه گوگل]جدای از آن، اگر می‌توانید به آن دسترسی داشته باشید، اگر ترافیکی وجود نداشته باشد، واضح است که مفید است
[ترجمه ترگمان]جدا از آن، اگر بتوانید به طور واضح در مورد آن صحبت کنید، اگر ترافیک وجود نداشته باشد، مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Would it now get about that Mrs Markham was a little peculiar or, worse still, that she had some assignation?
[ترجمه گوگل]آیا اکنون متوجه می‌شوید که خانم مارکهام کمی عجیب و غریب بود یا بدتر از آن، او یک وظیفه داشت؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن بود به این نتیجه برسد که خانم مارکام کمی عجیب یا بدتر از آن است که او ملاقاتی داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can get about on those leg things of yours; we have to stay where you put us.
[ترجمه گوگل]شما می توانید در مورد آن چیزهای پای خود را; ما باید همان جایی بمانیم که تو ما را گذاشتی
[ترجمه ترگمان]تو می تونی از اون پای خودت در بیاری؛ ما باید همون جا بمونیم که تو ما رو به خطر انداختی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He will be able to get about in a week or two.
[ترجمه عرب عامری] او قادر خواهد بود ظرف یک یا دو هفته جابجا شود .
|
[ترجمه گوگل]او می تواند در یک یا دو هفته به این وضعیت برسد
[ترجمه ترگمان]در عرض یک یا دو هفته موفق خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

get the word out about something
متوجه موضوعی شدن، فهمیدن، مطلع شدن ( میتواند تصادفی یا حتی به صورت غیرمستقیم هم باشد )
get 'the word' about something
متوجه موضوعی شدن، فهمیدن، مطلع شدن ( میتواند تصادفی یا حتی به صورت غیرمستقیم هم باشد )
رفت و آمد کردن با
معاشرت کردن با
=travel around
1 ) بیرون گشتن، چرخیدن
2 ) در مورد اخبار منتشر شدن
تقریبا

بپرس