gear

/ˈɡɪr//ɡɪə/

معنی: پوشش، دنده، چرخ دنده، افزار، ادوات، الات، مجموع چرخهای دندهدار، چرخ دندهدار، لوازم، اسباب، جامه، مجهز کردن، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن
معانی دیگر: (مکانیک - چرخ دندانه دار که با چرخ دندانه دار دیگر جفت شده و حرکت خود را به آن منتقل می کند) چرخ دنده، (اتومبیل) دنده، بخشی از موتور که کار ویژه ای انجام می دهد، وفق دادن با، هماهنگ کردن، (در اصل) لباس و ساز و برگ سرباز، (وسایل قابل حمل که برای انجام کاری لازم اند) ابزار، یراق، بساط، بوب، طناب ها و بادبان های قایق، آچارها، افسار و دهنه و زین و برگ اسب، جامه و مخلفات آن، پوشاک، (انگلیس) مطلوب، عالی، مجهز کردن (به ساز و برگ و یا وسایل لازم)، به آچار و وسایل تعمیر مجهز کردن، دارای چرخ دنده کردن، (ماشین را) تو دنده گذاشتن، دنده ای، چر  دنده، دنده دار یادندانه دار کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a mechanical part that transmits, and may change, motion from another part by means of interlocking teeth on the two moving parts.

- Adjacent gears turn in opposite directions.
[ترجمه گوگل] چرخ دنده های مجاور در جهت مخالف می چرخند
[ترجمه ترگمان] دنده ها در جهت مخالف حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a collection of such gears that acts as a unit in a machine.

(3) تعریف: a standard or functional arrangement of a collection of such gears, esp. in a vehicle.

- She put the truck in low gear going down the hill.
[ترجمه گوگل] او کامیون را در دنده کم قرار داد که از تپه پایین می رفت
[ترجمه ترگمان] کامیون را با دنده پایین آورد و از تپه پایین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He shifted into second gear.
[ترجمه گوگل] به دنده دوم رفت
[ترجمه ترگمان] دنده دوم را جا به جا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: any equipment, clothes, or the like used for some particular purpose.
مشابه: equipment, outfit, paraphernalia, rig

- This closet is for his hunting gear.
[ترجمه سارا] این کمد برای لوازم شکارشه
|
[ترجمه گوگل] این کمد مخصوص وسایل شکار اوست
[ترجمه ترگمان] این کمد لباس شکار اونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the ropes, blocks, and the like that constitute a sailing ship's rigging.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gears, gearing, geared
(1) تعریف: to suit or adapt to particular people or conditions.
مشابه: key, orient

- The author geared the novel to teenagers.
[ترجمه گوگل] نویسنده این رمان را برای نوجوانان آماده کرده است
[ترجمه ترگمان] نویسنده رمان را برای نوجوانان ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to furnish with or connect by gears.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gearless (adj.)
عبارات: gear up
• : تعریف: to be or come to be in an optimal or functional state, as gears.

جمله های نمونه

1. gear box
جعبه دنده

2. gear train
جنب آور دنده

3. gear down
از سرعت کاستن،دنده ی پایین تر به کار بردن

4. gear up
بر سرعت افزودن،دنده ی بالاتر به کار بردن،بر میزان تولید افزون

5. a gear drive
رانشگر دنده ی اتومبیل

6. heating gear
دستگاه تنظیم حرارت

7. idle gear
چرخ دنده ی هرزگرد

8. reverse gear
دنده عقب

9. the gear is in neutral position
دنده خلاص است.

10. to gear production to demand
تولید را با میزان تقاضا هماهنگ کردن

11. chain gear
(مکانیک) دنده ی زنجیری،چرخ و زنجیر

12. change gear
(اتومبیل) دنده عوض کردن

13. high gear
دنده ی بالا،سرعت زیاد،موفقیت،روبراهی

14. in gear
وصل به دنده ی ماشین،توی دنده،آماده به کار

15. intermediate gear
(مکانیک) دنده (یا چرخ دنده ی) میانی

16. reverse gear
دنده عقب

17. automatic landing gear
(در هواپیما) دستگاه فرود خودکار

18. the third gear
دنده ی سه

19. out of gear
دنده خلاص،رها،غیر وصل به موتور

20. to put the gear in reverse
دنده عقب گرفتن

21. he drove in high gear
او با دنده ی بالا (سرعت زیاد) می راند.

22. i shifted into third gear
زدم توی دنده ی سه

23. his business is in high gear
کسب و کارش خیلی روبراه است.

24. two ships stowed to the hatches with scientific gear
دو کشتی که کاملا مملو بودند از ابزار علمی

25. They portaged their gear around the rapids.
[ترجمه گوگل]آنها وسایل خود را در اطراف تندروها حمل کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها وسایل خود را در اطراف تند آب ها صدا می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. We have to gear our lives to the new changes.
[ترجمه اسماعیل] ما باید زندگی خود را با تغییرات جدید سازگار ( هماهنگ ) کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما باید زندگی خود را با تغییرات جدید هماهنگ کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید زندگی خود را به تغییرات جدید تبدیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Police in riot gear baton-charged the crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس با وسایل ضد شورش جمعیت را مورد حمله قرار داد
[ترجمه ترگمان]پلیس با تجهیزات ضد شورش به جمعیت حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Police in riot gear were called in to quell the disturbances/unrest.
[ترجمه گوگل]پلیس با تجهیزات ضد شورش برای سرکوب اغتشاشات/ناآرامی ها فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]پلیس در تجهیزات ضد شورش فراخوانده شد تا آشوب و ناآرامی را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We got togged up in walking gear for the hike.
[ترجمه گوگل]ما برای پیاده روی سوار وسایل پیاده روی شدیم
[ترجمه ترگمان]ما پیاده شدیم و لوازم پیاده روی را برای پیاده روی بالا بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He put the car in gear and drove away.
[ترجمه گوگل]ماشین را در دنده گذاشت و رفت
[ترجمه ترگمان]ماشین را با دنده دو گذاشت و از آنجا دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

دنده (اسم)
gear, axle, rib, costa, clobber

چرخ دنده (اسم)
gear, cogwheel, sprocket, pinwheel, gear wheel, wheelwork

افزار (اسم)
gear, implement, tool, finding, gin

ادوات (اسم)
gear, instrument

الات (اسم)
gear

مجموع چرخهای دندهدار (اسم)
gear

چرخ دنده دار (اسم)
gear, rack

لوازم (اسم)
accessories, gear, apparatus, fitment, service, fitting, munition, paraphernalia, rig, fixing

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

جامه (اسم)
gear, thing, suit, habit, apparel, livery, rig, garment, vesture, raiment, tog, toggery, costume, clobber, togs, habiliment

مجهز کردن (فعل)
fit, gear, tool, provide, furnish, rig, arm, equip, prepare, imp

دنده دار کردن (فعل)
gear, rib

اماده کار کردن (فعل)
gear

پوشانیدن (فعل)
gear, wrap

تخصصی

[عمران و معماری] چرخ دندانه دار - دنده
[مهندسی گاز] دنده، چرخ دنده
[نساجی] ورد طراحی شده - دنده - چرخ دنده - دندانه دار کردن - دایر کردن - آماده کردن
[ریاضیات] درگیری، اسباب، افزار، ادوات، دنده، چرخ دنده
[پلیمر] چرخ دنده

انگلیسی به انگلیسی

• set of interlocking wheels; mechanism in an automobile; tools, supplies; clothes (slang); drugs (slang)
equip with gears; put into gear (machinery); supply, equip; adjust, conform
a gear is a piece of machinery, for example in a car or on a bicycle, which controls the rate at which energy is converted into motion.
a gear is also one of the different ranges of speed or power which a machine or vehicle has.
the gear for a particular activity is the equipment and special clothes that you use.
if someone or something is geared to a particular purpose, they are organized or designed to be suitable for it.
if someone is geared up to do something, they are prepared and able to do it.

پیشنهاد کاربران

A/G
دنده ( ماشین )
مثال: He shifted the gear of the car from park to drive.
او دنده ماشین را از حالت پارک به راه انداخت.
این کلمه زمانی به عنوان اسم به کار میرود معانی مختلفی دارد که به ترتیب کاربرد بیان میکنیم.
1 - به معنای چرخدنده و دنده مثلا reverse gear یعنی دنده عقب
2 - به معنای میزان تلاش و کوشش و صرف انرژی در انجام کاری مثلا top gear یعنی بیشترین انرژی در آن فعالیت صرف کرده اند
...
[مشاهده متن کامل]

3 - به معنای تجهیزات مورد استفاده در فعالیت خاصی مانند عکاسی، ماهیگیری یا . . . مثلا camping gear یعنی تجهیزات کمپ
4 - لباس های مورد استفاده در فعالیت خاصی مانند لباس های بارانی یا لباس پلیس ضدشورش و . . . rain gear, riot gear
معنای کم کاربرد تری نیز مانند داروی غیر مجاز و . . دارد که اهمیت و کاربرد بسیار کمی دارد.
زمانی که فعل باشد به معنای سازماندهی کردن، آماده کردن برای فعالیت خاصی می باشد.

دنده، چرخ دنده
ارابه فرود
سازمان دهی کردن, برنامه ریزی کردن
🚲 بخش های مختلف دوچرخه به انگلیسی:
✅ tire / tyre = چرخ
✅️ hub = توپی چرخ
✅️ spoke = پره چرخ، میله چرخ، اسپوک
✅️ brake = ترمز
✅️ brake lever = دسته ترمز
✅️ brake cable = سیم ترمز
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ handlebar = دسته دوچرخه
✅️ saddle = زین
✅️ seatpost = میله ای که زین روی آن سوار است
✅️ gear = دنده
✅️ chain = زنجیر
✅️ chain ring / chain wheel = حلقه زنجیر
✅️ pedal = پدال
✅️ valve = سوپاپ تلمبه
✅️ rim = طوقه، رینگ تایر

gear
کالاهای مسروقه
داروهای غیرقانونی
مواد مخدر
تجهیزات
gear:دنده
first gear:دنده یک
second gear:دنده دو
third gear:دنده سه
fourth gear:دنده چهار
fifth gear:دنده پنج
reverse gear:دنده عقب یا دنده معکوس
gear stick: دسته یا اهرم دنده
gear box:گیربوکس یا جعبه دنده
چقد معنی داره ی کلمهه
ب معنای دنده هم هس
تدوین کردن
In the context of drug deal slang, “gear” refers to drugs or drug paraphernalia, such as pipes, syringes, or other tools used for consuming drugs.
در اصطلاح عامیانه معاملات مواد مخدر، gear به مواد مخدر یا لوازم مصرف آن، مانند پیپ، سرنگ و. . . اطلاق می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
I need to restock on gear.
In a conversation about drug use, one might ask, “Do you have any gear?”
A person discussing the dangers of drug addiction might say, “Getting rid of your gear is an important step towards recovery. ”

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/gear
تجهیزات هوشمند الکترونیکی
British English/ informal/ a word meaning illegal drugs, used by people who take drugs
کلاچ
مطلوب و مناسب
رو پوش، پیش بند
این واژه باید درفارسی - گیرکردن - چَم ( معنی ) بشود زیرا دنده چیزی است که گیر می کند و زبان فارسی و انگلیسی هر دو زبانهای یک ریشه آریایی هستن
استفاده کردن
اختصاص دادن
گره خوردن
پوشش. دنده
تور ماهیگیری
ابزار
[عامیانه] مواد ( مخدر )
تنظیمات
لباس مخصوص برای انجام کاری
INFORMAL
clothing, especially of a specified kind.
"designer gear"
synonyms: clothes, clothing, garments, articles of clothing/dress, attire, garb; More
INFORMAL
personal possessions and clothes.

لباس و تجهیزات برای انجام کاری خاص
use
سرعت، تحرک
اسباب و لوازم
لباس یا تجهیزات مخصوص فعالیت خاص - لباس ماهی گیری
fishing or camping gear
دنده
سوق دادن به سمت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس