gasp

/ˈɡæsp//ɡɑːsp/

معنی: نفس بریده، بریده بریده نفس کشیدن، نفس نفس زدن، بادهان باز دم زدن
معانی دیگر: به زحمت تنفس کردن، به خفقان افتادن، (با نفس بریده) حرف زدن، نفس نفس زنان گفتن، تنفس منقطع، حالت خفقان، نفس تنگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a sudden, brief, convulsive taking in of air through the mouth, as in shock or a condition of breathlessness.
مترادف: pant
مشابه: choke, gulp, wheeze
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gasps, gasping, gasped
• : تعریف: to breathe in gasps; struggle for breath; pant.
مترادف: pant
مشابه: gulp, huff, wheeze
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: gaspingly (adv.)
• : تعریف: to say while or as if gasping.
مترادف: pant
مشابه: wheeze

- "The barn's on fire!" he gasped.
[ترجمه گوگل] "آبخانه در آتش است!" او نفس نفس زد
[ترجمه ترگمان] انبار آتیش گرفته نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. at the last gasp
در دم واپسین،در دم آخر،قبل از مرگ

2. Laugh often, long and loud. Laugh until you gasp for breath.
[ترجمه مریم سالک زمانی] تا به نفس نفس افتادن، هر قدر که تونستی با صدای بلند بخند
|
[ترجمه گوگل]اغلب، طولانی و بلند بخندید انقدر بخند تا نفس کم بیاری
[ترجمه ترگمان]بیشتر بخند، بلند و بلند بخند تا نفسی تازه کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At his last gasp, he murmured the name of the person who shot him.
[ترجمه گوگل]در آخرین نفس خود، نام فردی را که به او شلیک کرده بود را زمزمه کرد
[ترجمه ترگمان]با آخرین نفسش نام کسی را که به او شلیک کرده بود زمزمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An audible gasp went round the court as the jury announced the verdict.
[ترجمه مریم سالک زمانی] با اعلام رای هیئت منصفه در دادگاه، نفس ها در سینه ها حبس شد.
|
[ترجمه گوگل]در حالی که هیئت منصفه حکم را اعلام کرد، صدای نفس نفس زدن در دادگاه پیچید
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم دادگاه را اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gave a gasp of surprise.
[ترجمه مریم سالک زمانی] از تعجب نفسش بند آمد.
|
[ترجمه گوگل]او نفسی از تعجب داد
[ترجمه ترگمان]با تعجب نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gave a small gasp of pain.
[ترجمه للل] آه کوچکی از روی درد کشید
|
[ترجمه گوگل]نفس کمی از درد کشید
[ترجمه ترگمان]نفس راحتی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I heard myself gasp and cry out.
[ترجمه گوگل]صدای نفس کشیدن و فریاد خودم را شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای نفس زدن خودم را شنیدم و فریاد کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She gave a little gasp of delight.
[ترجمه گوگل]او نفس کمی از لذت
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One could only gasp at the sheer effrontery of the man.
[ترجمه گوگل]فقط می شد از هتک حرمت این مرد نفس نفس زد
[ترجمه ترگمان]فقط می شد با گستاخی محض آن مرد نفس نفس زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The enemy are at their last gasp.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دشمن در شرف اضمحلال است.
|
[ترجمه گوگل]دشمن در آخرین نفس خود است
[ترجمه ترگمان]دشمن آخرین نفس آنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She managed to gasp out her name.
[ترجمه مریم سالک زمانی] بریده بریده نامش را گفت.
|
[ترجمه گوگل]او توانست نام خود را به زبان بیاورد
[ترجمه ترگمان]موفق شد که نامش را به زبان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The team were at their last gasp.
[ترجمه مریم سالک زمانی] تیم کاملا از پا افتاده بود ( رمقی برای تیم نمانده بود )
|
[ترجمه گوگل]تیم در آخرین نفس خود بود
[ترجمه ترگمان]اعضای تیم در آخرین نفس نفس آن ها ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Today, we no longer gasp when we hear a teenage girl is pregnant or whisper about unmarried couples who live together.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در این روزگار، ازدواج سفید یا بارداری دختری نوجوان، دیگر مایۀ بهت و حیرت کسی نیست.
|
[ترجمه گوگل]امروز دیگر وقتی می شنویم یک دختر نوجوان باردار است یا در مورد زوج های مجردی که با هم زندگی می کنند زمزمه می کنیم نفس نفس نمی زنیم
[ترجمه ترگمان]امروزه، ما دیگر وقتی می شنویم که یک دختر نوجوان حامله است یا در مورد زوج های جوان که با هم زندگی می کنند، زمزمه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "No!" she managed to gasp.
[ترجمه مریم سالک زمانی] بریده بریده گفت: نه
|
[ترجمه گوگل]"نه!" او موفق شد نفس بکشد
[ترجمه ترگمان]! ن - - - - - - - - - - او نفس نفس می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She gave a little gasp and clutched George's hand.
[ترجمه گوگل]او کمی نفس نفس زد و دست جورج را گرفت
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید و دست جرج را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نفس بریده (اسم)
gasp

بریده بریده نفس کشیدن (فعل)
gasp

نفس نفس زدن (فعل)
pant, gasp

با دهان باز دم زدن (فعل)
gasp

انگلیسی به انگلیسی

• sudden intake of air; labored breath
struggle for breath; pant; breathe in sharply and suddenly
a gasp is a short, quick intake of breath through your mouth, especially when you are surprised or in pain.
if you gasp, you take a short, quick breath through your mouth, especially when you are surprised or in pain.
if you are gasping for a drink, you are extremely thirsty; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

1. نفس نفس زدن ، به نفس نفس افتادن 2. ( از تعجب. ترس و غیره ) نفس کسی بند امدن 3. نفس نفس زنان گفتن 4. ( عامیانه ) مردن برای. له له زدن برای 5. بند امدن نفس. گرفتن نفس 6. نفس. صدای نفس. نفس نفس. نفس بریده
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
I gasped in surprise
من از تعجب نفسم بند آمد.
he collapsed on the ground, gasping
او {در حالی که} نفس نفس میزد غش کرد روی زمین.
a gasp of dismay
یک نفس نفس به سبب ترس و وحشت

ایجاد صدای "هِی" با کشیدن هوا به داخل، در اثر تعجب یا ترس.
آه از نهاد کسی بلند شدن، آه کشیدن
با تعجب نفسش را بالا کشید/ در سینه حبس کرد
الگوی تنفسی نا منظم و ناکارآمد
نفس نفس زدن give a gasp
یا اینکه تنفس های کوتاه و متقاطع داشتن ( در هنگام جان دادن )
Gasping
به شماره افتادن نفس
gasp
گمان می رود با واژه ی " غصب " اَرَبی همریشه باشد ، باید پژوهش شود.
نفس شبیه آه کشیدن بخاطر تعجب و نگرانی و یا شوک
تعریف کیمبریج:
to take a short, quick breath through the mouth, especially because of surprise, pain, or shock
تعریف لانگمن:
to breathe in suddenly in a way that can be heard, especially because you are surprised or in pain
...
[مشاهده متن کامل]

تعریف آکسفرد:
Inhale suddenly with the mouth open, out of pain or astonishment

verb
1 [no obj] : to breathe in suddenly and loudly with your mouth open because of surprise, shock, or pain
Mom gasped in/with surprise at the sight of my sister's new◀️ haircut
◀️He gasped as he stepped into the icy water
...
[مشاهده متن کامل]

2 [no obj] : to breathe with difficulty : pant
◀️a dying man gasping for breath
◀️She was gasping for air
3 [ obj] : to say ( something ) with quick, difficult breaths
He gasped ( out ) a plea for mercy.
◀️“Have mercy!” he gasped

حیرت کردن
تعجب کردن
Last gasp by . . .
آخرین نفس های ( تلاش و زور ) . . .
به نفس نفس افتادن
نفس نفس زدن
از تعجب نفس بند آمدن - دهان باز ماندن - نفس در سینه حبس شدن - آه کشیدن - مثلا، با دیدن صحنه های اعجاب انگیز یا دلهره آور فیلم، با کشیدن آه، نفس در سینه های تماشاچیان حبس شد.
گفتن ( حرف کوتاه )
✓ نفس نفس زدن
✓ به نفس نفس زدن افتادن
✓ ( با نفس بریده ) حرف زدن - نفس نفس زنان گفتن - تنفس منقطع داشتن ناشی از استرس و ترس و اضطراب
✓ به زحمت تنفس کردن - نفس را در سینه حبس کردن
💠 I gasped and took an involuntary step back
...
[مشاهده متن کامل]

💠 Donald Trump is now a convicted felon. What happens next?
. . . Former U. S. president Donald Trump remained defiant after being found guilty on all 34 counts in his hush - money trial in New York, saying the trial was rigged and a disgrace
. . . In the span of just a few minutes on Thursday, the foreman of a Manhattan jury read out the unanimous verdict to count, after count, after count that will thrust the country into unknown political territory.
Guilty, said the middle - aged man, wearing a casual blue sweater. Guilty. . . . Guilty. . . . Guilty, he said, repeating himself 34 times for each of the counts.
Some in the courtroom gasped as the judge had announced there was a verdict. He'd been planning to send the jury home at the end of the day, when the foreman sent a note heralding a decision.

a sudden, short intake of breath, as in shock or surprise.
بند آمدن نفس ( از تعجب، حیرت، ترس )

تعجب کردن و آه کشیدن
اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند
این کلمه در درجه دوم معنی نفس نفس زدن میدهد. معنی اصلی آن یعنی از تعجب بگوییم: هاه!
نفس نفس زدن
نفس کم اوردن
حرف زدن یا استفاده از ادات تعجب و ناراحتی در حالی که هوا را وارد ریه ها می کنید

I said gasping for air
من در حالی که سخت نفس میکشیدم گفتم
چنگ زدن و محکم گرفتن=grip
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس