gas

/ˈɡæs//ɡæs/

معنی: بنزین، گاز، خود ستایی، بخار، گاز معده، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن، گازدار کردن
معانی دیگر: دما، بخار معده، خوشایند، جالب، (در جنگ) با گاز سمی مصدوم یا مقتول کردن، (پزشکی) گاز هوش بری، بنزین (مخفف: gasoline)، (خودمانی) یاوه سرایی، لاف، قمپز، (استخراج معدن) آمیزه ای از گاز زغال سنگ موجود در هوای معدن (که قابل انفجار است)، گاز دادن به، گاز رساندن، در معرض گاز قرار دادن، (خودمانی) سرگرم و مسرور کردن، محظوظ کردن، از خود گاز متصاعد کردن، گاز بیرون دادن، (خودمانی ) قمپز دادن، لاف زدن، گازی، (موتور و غیره) گازسوز، امر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: gases, gasses
(1) تعریف: matter that is neither liquid nor solid and expands or contracts rapidly and uniformly with temperature changes.

(2) تعریف: a flammable gas or mixture of gases, esp. when used for heating, cooking, or lighting.

(3) تعریف: gasoline.

(4) تعریف: the accelerator of an automobile.

(5) تعریف: anaesthetic gas.

(6) تعریف: poisonous gas.

(7) تعریف: (slang) idle talk.
مشابه: gab

(8) تعریف: (slang) something amusing or astonishing.
مشابه: ball

- Those acrobats were a gas.
[ترجمه محبوبه امیر] بندباز ها سرگرم کننده بودند
|
[ترجمه گوگل] آن آکروبات ها گاز بودند
[ترجمه ترگمان] اون آکروبات گاز یه گاز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gases, gasses, gassing, gassed
(1) تعریف: to provide with gas.

(2) تعریف: to treat or mix with gas.
مشابه: fume

(3) تعریف: to poison with gas.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gasless (adj.)
(1) تعریف: to emit gas or fumes.
مشابه: fume

(2) تعریف: (informal) to fill the tank of a vehicle with gasoline (fol. by up).

- They gassed up before starting the trip.
[ترجمه گوگل] آنها قبل از شروع سفر گاز زدند
[ترجمه ترگمان] قبل از شروع سفر با گاز شیمیایی بنزین زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (slang) to talk idly or boastfully.
مشابه: gab

جمله های نمونه

1. gas generator
دستگاه مولد گاز

2. gas is distributed by pipe as well as in cylinders
گاز را با لوله و هم چنین در سیلندر توزیع می کنند.

3. gas mask
ماسک ضد گاز

4. gas pedal
(اتومبیل) پدال گاز

5. gas station, filling station
(امریکا) پمپ بنزین،محل فروش بنزین

6. gas it up
(خودمانی) بنزین زدن (به اتومبیل)

7. a gas chamber
اتاق گاز (برای اعدام محکومین)

8. a gas diffuses from a region of greater to one of less concentration
گاز از ناحیه ی پرتراکم به ناحیه کم تراکم پخش می شود.

9. a gas fire
بخاری گازی

10. a gas lamp
چراغ گاز(ی)

11. a gas meter
کنتور گاز

12. a gas station attendant
متصدی پمپ بنزین

13. a gas with a wicked odor
گازی با بوی بسیار بد

14. bottled gas
گاز سیلندر شده

15. mustard gas is a persistent gas that remains deadly for several minutes
گاز خردل گاز دیرپایی است که تا چندین دقیقه مهلک باقی می ماند.

16. noble gas
گاز بی اثر

17. the gas escaping from the pipe burst into flames
گازی که از لوله درز کرده بود مشتعل شد.

18. the gas gets out through a small escape
گاز از دهانه ی کوچکی خارج می شود.

19. the gas pipe had a leak and the old lady died of asphyxiation
لوله ی گاز سوراخ بود و پیرزن در اثر خفقان مرد.

20. a depressed gas pedal
تخته گاز پایین فشرده

21. a subtle gas
گاز نامتراکم

22. an inert gas
گاز بی کنش

23. beans cause gas
لوبیا گاز معده تولید می کند.

24. the thickest gas pipe in the world
کلفت ترین لوله ی گاز دنیا

25. the diffusion of gas molecules
هم آمیزی (پخشش) مولکول های گاز

26. the release of gas from the cylinder
رها شدن گاز از سیلندر

27. step on the gas
(خودمانی) گاز دادن،پا روی گاز گذاشتن

28. he filled up his gas tank and headed for kashan
او تانک بنزین خود را پر کرد و عازم کاشان شد.

29. if you depress the gas pedal, the car will go faster
اگر روی پدال گاز فشار بیاوری اتومبیل تندتر می رود.

30. if you let the gas out, the balloon will lose its buoyancy
اگر گاز آن را بیرون بدهی بالون فرازمانی خود را از دست خواهد داد.

31. iran's huge oil and gas reserves
منابع عظیم نفت و گاز ایران

32. the deregulation of natural gas pricing
برداشتن محدودیت از قیمت گذاری گاز طبیعی

33. the flames of a gas stove
شعله های چراغ گاز

34. the play was a gas
نمایشنامه جالب بود.

35. in order to lay the gas pipe, they had to dig a trench ten miles long
برای کشیدن لوله ی گاز لازم بود که چاله ای به طول ده مایل حفر کنند.

36. the police zapped them with tear gas
پلیس با گاز اشک آور حسابی خدمت آنها رسید.

37. there is a leak in the gas line
لوله ی گاز سوراخ دارد.

38. this car eats up too much gas
این اتومبیل خیلی بنزین مصرف می کند.

39. iran has rich deposits of oil and gas
ایران دارای منابع غنی نفت و گاز است.

40. the pipe was punctured and jets of gas were leaping in the air and bursting into flames
لوله سوراخ شده بود و فشانه های گاز به هوا می پریدند و شعله ور می شدند.

41. when i pressed my foot on the gas pedal, the engine roared
وقتی پایم را روی گاز فشار دادم،موتور به غرش درآمد.

42. his mother died as a result of a gas cylinder explosion
مادرش در اثر انفجار سیلندر گاز جان سپرد.

43. in my house the water is heated with gas
در منزل من آب با گاز گرم می شود.

44. we encourage factories to switch from coal to gas
ما کارخانه ها راتشویق می کنیم که به جای زغال سنگ گاز مصرف کند.

45. the benzene vaporized and formed a huge cloud of gas
بنزین تبخیر شد و یک ابر عظیمی از گاز را تشکیل داد.

مترادف ها

بنزین (اسم)
benzine, gasoline, petrol, gas, gasolene

گاز (اسم)
bite, gas, fume, effervescence, effervescency

خود ستایی (اسم)
flattery, gas, swank, gasconade, self-praise, swagger, braggadocio, buck, gassing, fanfaronade, splurge, flash, rodomontade, jactation, ostent, self-importance, self-applause, self-glorification, self-glory, vainglory

بخار (اسم)
haze, vapor, gas, fume, brume, steam, reek

گاز معده (اسم)
gas

با گاز خفه کردن (فعل)
gas

اتومبیل را بنزین زدن (فعل)
gas

گازدار کردن (فعل)
gas, effervesce

تخصصی

[مهندسی گاز] گاز

انگلیسی به انگلیسی

• substance that is neither liquid nor solid; gasoline, fuel, benzine; automobile accelerator, gas pedal; empty talk (slang); something entertaining (slang)
fill with gas, supply with gas; poison with gas or fumes; talk idly or falsely (slang)
gas is a substance like air that is neither liquid nor solid and burns easily. it is used as a fuel for heating and cooking.
a gas is any air-like substance that is neither liquid nor solid, such as oxygen or hydrogen.
gas fires and gas cookers use gas as a fuel.
gas is also the same as petrol; used in american english.
to gas a person or animal means to kill them with poisonous gas.
if you refer to an event or situation as a gas, you mean that it is very lively, amusing, and enjoyable; used in informal american english.

پیشنهاد کاربران

گاز
مثال: We need to refill the gas tank before we leave.
باید مخزن گاز را پر کنیم قبل از اینکه بریم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
گس
اصطلاحی که در پلتفرم اتریوم استفاده می شود و به واحد اندازه گیری تلاش محاسباتی انجام تراکنش ها یا قراردادهای هوشمند یا راه اندازی DApp ها در شبکه اتریوم اشاره دارد
برای ماشین بمعنی "بنزین" است.
( مخفف gasoline )
1 -
a funny or enjoyable situation
یک موقعیت خنده دار یا لذت بخش
Some kids put on a show for the moms and dads, - it was a gas
You're gas
2 -
to talk for a long time about things that are not important
...
[مشاهده متن کامل]

صحبت کردن برای مدت طولانی در مورد چیزهایی که مهم نیستند
Susan came round and we sat gassing for hours

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/gas
[اختصار] Group A Streptococcus:
استرپتوکوک گروه A
gas ( فیزیک )
واژه مصوب: گاز
تعریف: حالتی از ماده که شکل و حجم آن را ظرف دربرگیرنده‏اش تعیین می‏کند
علاوه بر گاز که که همراه با مایع و جامد میاد معنی گاز ماشین هم میده. همونی که کنار پدال ترمزه
Usually its someone who "mistakenly " hits the gas instead of the brakes.
یه اصطلاح برای ماریجواناست. ماریجوانای خیلی مرغوب
گاز، گاز معده، باد معده
سوخت فسیلی .
گاز
anything that is like a for exams oxygen
گازی که توی بادکنک می ریزند
سوخت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس