gall

/ˈɡɒl//ɡɔːl/

معنی: گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی، پوست بردن از
معانی دیگر: زنندگی، عداوت، دلخوری، پر رویی، زرداب، (متون قدیمی) کیسه ی صفرا، (در اثر مالش و تماس با چیزی زبر) خراشیدن یا زخمی کردن یا شدن، پوست رفته کردن یا شدن، آزردن، رنجه دادن، زخم (به ویژه بر پشت اسب و خر)، پوست رفتگی، جرب، آزردگی (در اثر پوست رفتگی)، گری، (گیاه شناسی) آماس بافت های گیاهی (در اثر آفات و انگل ها)، ورم بافت، گال، مازو، غنج، ساییدگی، ساییدن

جمله های نمونه

1. the gall of repentance and the joy of faith in god
تلخی توبه کردن و شعف ایمان به خدا

2. he had the gall to ask for more money
با پر رویی تقاضای پول بیشتری کرد.

3. A honey tongue, a heart of gall.
[ترجمه گوگل]یک زبان عسلی، یک قلب صفرا
[ترجمه ترگمان]یک زبان عسل، قلب صفرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They haven't the gall to steal.
[ترجمه نازنین عظیمی ] جسارت دزدی ندارند.
|
[ترجمه گوگل]آنها قدری برای دزدی ندارند
[ترجمه ترگمان]اونا صفرا رو برای دزدیدن ندارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had the gall to suggest that I might supply her with information about what Steve was doing.
[ترجمه گوگل]او جرأت داشت پیشنهاد کند که من اطلاعاتی در مورد کارهایی که استیو انجام می‌داد به او بدهم
[ترجمه ترگمان]او از این موضوع می ترسید که من بتوانم اطلاعاتی در مورد آنچه که استیو در حال انجام آن است، به او بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He even had the gall to blame Lucy for it.
[ترجمه گوگل]او حتی به خاطر آن لوسی را سرزنش می کرد
[ترجمه ترگمان]اون حتی این صفرا رو هم داشت که \"لوسی\" رو بخاطرش سرزنش کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Of all the gall!
[ترجمه گوگل]از این همه صفرا!
[ترجمه ترگمان]از همه the!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was ill of gall stone.
[ترجمه گوگل]او مریض سنگ صفرا بود
[ترجمه ترگمان]از سنگ صفرا بیزار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then they had the gall to complain!
[ترجمه گوگل]بعدش اینا جرعه شکایت داشتند!
[ترجمه ترگمان]آن وقت جرات شکایت کردن داشتند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had the gall to say he was my friend after being so rude to me.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه خیلی با من بی ادبی کرد، این ابهام را داشت که بگوید دوست من است
[ترجمه ترگمان]او حق داشت بگوید که دوست من بعد از این که این قدر نسبت به من خشن بود، دوست من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I almost admired the utter gall of the man.
[ترجمه گوگل]تقریباً صفرای مطلق مرد را تحسین کردم
[ترجمه ترگمان]تقریبا او را تحسین می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Longitudinal sonograms of the gall bladder were recorded on film.
[ترجمه گوگل]سونوگرافی طولی کیسه صفرا بر روی فیلم ثبت شد
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که طولی نکشید که sonograms مثانه در فیلم ضبط شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In conclusion, patients with cholesterol gall stones produce less metastable hepatic bile measured by the evidence of shorter nucleation time.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، بیماران مبتلا به سنگ‌های صفراوی کلسترولی صفرای کبدی کمتری را تولید می‌کنند که با شواهد زمان هسته‌زایی کوتاه‌تر اندازه‌گیری می‌شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، بیمارانی که دارای سنگ صفرا هستند کم تر از bile کبدی را تولید می کنند که توسط شواهد زمان جوانه زنی کوتاه تر اندازه گیری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Recent evidence suggests, however, that nicotine inhibits gall bladder bile mucin concentration.
[ترجمه گوگل]با این حال، شواهد اخیر نشان می دهد که نیکوتین از غلظت موسین صفرا در کیسه صفرا جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، شواهد اخیر حاکی از آن است که نیکوتین از غلظت mucin صفرا جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Before primary gall stone dissolution, 16 patients had had solitary stones: the remaining 77 had had multiple stones.
[ترجمه گوگل]قبل از انحلال سنگ صفراوی اولیه، 16 بیمار سنگ های منفرد داشتند: 77 نفر باقیمانده سنگ های متعدد داشتند
[ترجمه ترگمان]قبل از انحلال سنگ صفرا، ۱۶ بیمار سنگ های منفرد داشتند: ۷۷ نفر باقی مانده، چندین سنگ داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گستاخی (اسم)
impertinence, arrogance, insolence, assurance, hubris, audacity, effrontery, presumption, impudence, cheekiness, petulance, gall, indecency, bronze, flippancy, cockiness, petulancy

صفرا (اسم)
bile, gall, yellow bile, choler

زردآب (اسم)
bile, gall, sanies

زهره (اسم)
bile, gall, vesper, evening star, hesperus, morning star

تلخی (اسم)
poignancy, virulence, gall, bitterness

تاول (اسم)
blain, gall, blister, scorch, scald, bleb, welt

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

زخم پوست رفتگی (اسم)
gall

پوست بردن از (فعل)
gall

انگلیسی به انگلیسی

• bile; bitterness, rancor; impudence, cheek
hurt, wound; make bitter; cause pain; offend
if someone has the gall to do something dangerous or dishonest, they have the daring to do it; used showing disapproval.
if something galls you, it makes you angry or annoyed; an old-fashioned use.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Bold or impudent behavior; bitterness 😠
🔍 مترادف: Audacity
✅ مثال: It took gall to confront the CEO about the controversial decision.
Where do you get the gall ?: how dare you
[پزشکی] صفرا ( معادل bile )
gall
مینه بنیادین این واژه " رنگ زرد" است برای اینکه مایه ای که این خوش پیه ( غده ) تراوش می کند ، زرد فام می باشد ؛ gall سورشی دیگر از yall و این همان yell و yellow = زردچُرده در انگلیسی است.
آلمانی : Galle
پارسی : زرداب ، زردابه ، زریر ، زَریره ، زَره ، زَرو ، زَردو
اذیت کردن، آزاردن
Gall describes something irritating, like someone very rude. If you barge into a bakery and cut in front of a sweet old lady, then you have gall. If someone has gall, they're irritating. In fact, as a verb, gall means "to irritate" like new tight jeans that gall your thighs.
...
[مشاهده متن کامل]

هم معنیeffrontery

پر رویی,
Bile
Having gall
the trait of being rude and impertinent; inclined to take liberties
Such measures are particularly galling to Kashmiri Muslims
جسارت، جسور، جسورانه، بی شرمی، بی باکی
چشم سفیدی، وقاحت، پررویی، بی حیایی
bile , gall ::: صفرا ( زردآب )
gall bladder ::: کیسه صفرا
bladder ::: مثانه ، کیسه
در مزاج شناسی طب سنتی، به معنای سودا و صفرای سیاه ( black bile ) میباشد
اگر در جماه های قبیله ای یا قومی در گزشته بیاید به عنوان حکومت فرانسوی ها که به انها گول یا گولاخ میگفتند معنی میشود

بپرس