goodly

/ˈɡʊdli//ˈɡʊdli/

معنی: خوب، زیبا، قشنگ، خوب
معانی دیگر: خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: goodlier, goodliest
مشتقات: goodliness (n.)
(1) تعریف: large; substantial; considerable.
مشابه: considerable, substantial

- a goodly number of books
[ترجمه گوگل] تعداد خوب کتاب
[ترجمه ترگمان] تعداد زیادی کتاب goodly
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a good or pleasing appearance.

جمله های نمونه

1. a goodly sum
مبلغ قابل ملاحظه

2. her goodly appearance
ظاهر گیرای او

3. The audience was of a goodly size.
[ترجمه گوگل]تعداد مخاطبان خوب بود
[ترجمه ترگمان]جمعیت به اندازه کافی بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Laski spent a goodly part of his lecturing life in American universities.
[ترجمه گوگل]لاسکی بخش خوبی از زندگی سخنرانی خود را در دانشگاه های آمریکا گذراند
[ترجمه ترگمان]لاسکی آشکارا بخشی از زندگی سخنرانی خود را در دانشگاه های آمریکایی به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. £1500 is still a goodly sum.
[ترجمه الیاس] 1500یورو هنوز مبلغ قابل توجهی است
|
[ترجمه گوگل]1500 پوند هنوز مبلغ خوبی است
[ترجمه ترگمان]مبلغ ۱۵۰۰ پوند هنوز هم جمع goodly است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Small Dave had spent a goodly amount of time impressing upon him the importance of finding a camel.
[ترجمه گوگل]دیو کوچک زمان زیادی را صرف کرده بود تا اهمیت یافتن یک شتر را به او بفهماند
[ترجمه ترگمان]دیو کوچک مقدار زیادی زمان را برای پیدا کردن یک شتر به او داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was going to need a goodly few replacement parts if he ever hoped to restore it.
[ترجمه گوگل]او اگر روزی امیدوار بود که آن را بازسازی کند، به چند قطعه تعویض نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]اگر امیدوار بود که باز هم آن را باز گرداند، به چند قسمت جایگزین دیگر نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A goodly portion of that correspondence was with the Home Office's Security and Intelligence Liaison Unit.
[ترجمه گوگل]بخش بزرگی از آن مکاتبات با واحد ارتباط امنیت و اطلاعات وزارت کشور بود
[ترجمه ترگمان]بخشی از این مکاتبات با واحد ارتباطات و امنیت اداره داخله همخوانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A goodly number of people came to the play.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مردم به نمایش آمدند
[ترجمه ترگمان]عده زیادی از مردم به نمایش می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Seismic shake broke how many children dreams goodly.
[ترجمه گوگل]لرزه لرزه چند کودک خواب خوب را شکست
[ترجمه ترگمان]لرزش لرزه ای چند کودک را به روی خود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her goodly light with smiles she dries away.
[ترجمه گوگل]نور خوب او با لبخند او خشک می شود
[ترجمه ترگمان]light را با لبخند خشک می کند و خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were goodly trees in the springing sod?
[ترجمه گوگل]درختان خوبی در چمنزار وجود داشت؟
[ترجمه ترگمان]اونجا یه درخت پیدا شده بود که توی دشت springing دیده می شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her new firm was a goodly institution . Its windows were of huge plate glass.
[ترجمه گوگل]شرکت جدید او موسسه خوبی بود پنجره های آن از شیشه های بشقاب بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]شرکت جدیدش یک موسسه قشنگ بود پنجره های آن شیشه بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Holy words & pure & goodly deeds ascend unto the heaven of celestial glory.
[ترجمه گوگل]گفتار مقدس و کردار پاک و نیکو به آسمان جلال آسمانی بالا می رود
[ترجمه ترگمان]کلمات مقدس، کردار نیک pure، تا آسمان اوج شکوه آسمانی بالا می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

زیبا (صفت)
cute, yummy, handsome, beautiful, scrumptious, spiffy, fair, beauteous, elegant, picturesque, goodly, well-favored, well-favoured, bonnie, bonny, chic, stylish, dinky, eyeful, pulchritudinous

قشنگ (صفت)
beautiful, spry, pretty, beauteous, cheesy, goodly, pert, spruce, good-looking, pretty-pretty

خوب (قید)
well, fine, goodly, brawly, nobly

انگلیسی به انگلیسی

• large size, substantial amount; pleasant, attractive
a goodly amount or part of something is a fairly large amount or part of it, often more than was expected; a formal word.

پیشنهاد کاربران

قابل توجه ( مثلاً : مبلغ قابل توجه )
کثیر
زیاد
به طور قابل ملاحظه بزرگ یا زیاد
When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.

بپرس