[ترجمه گوگل]آیا تصویر همیشه در تلویزیون شما مبهم است؟ [ترجمه ترگمان]آیا تصویر همیشه در تلویزیون شما مبهم است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Some of the photos were so fuzzy it was hard to tell who was who.
[ترجمه احمد صولتی] بعضی از عکسها خیلی مات بودن و سخت میشد گفت کی به کیه.
|
[ترجمه گوگل]برخی از عکسها آنقدر مبهم بودند که تشخیص اینکه چه کسی کیست دشوار بود [ترجمه ترگمان]بعضی از عکس ها آن قدر مبهم بودند که تشخیص آن چه کسی بود سخت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• soft, cottony, fluffy; lint-covered; cloudy, hazy, blurry; confused fuzzy hair sticks up in a soft, curly mass. a fuzzy picture, image, or sound is unclear and hard to see or hear. if you or your thoughts are fuzzy, you are confused and cannot think clearly.
پیشنهاد کاربران
This term is often used to describe something that lacks clarity or sharpness in appearance or understanding. چیزی که فاقد وضوح یا جزئیات لازم در ظاهر یا درک است مثال؛ I can’t read this text, it’s too fuzzy. ... [مشاهده متن کامل]
A person might say, “My memory of that event is a bit fuzzy. ” When looking at a blurry photograph, someone might comment, “The image is fuzzy and hard to make out. ”
warm and fuzzy گرم و نرم، راحت feel warm and fuzzy احساس خوبی پیدا کردن، حال کردن
ب نوزاد موشی ک تازه کرک و پشم در آورده و حدود ۷ الی ۱۴ روز سن داره هم گفته میشه توی سوری ها حدود ۶ گرم وزن و توی رت حدود ۲۰ گرم وزن
1. نامشخص/ مبهم. 2. برفک تلویزیون/خش و خش رادیو.
unclear
فازی - یکی از زیر شاخه های هوش مصنوعی Fuzzy logic به معنای منطق فازی است
به معنای تصویر برفکی و خراب تلویزیون هم گفته میشود .
fluffy پشمالو
به کسی که اصلا کاراش مشخص نیست به چه شکله و تکلیفش با خودش مشخض نیست fuzzy میگویند