fund

/ˈfənd//fʌnd/

معنی: پشتوانه، صندوق، سرمایه، تنخواه، وجوه، ذخیره وجوه احتیاطی، سرمایه ثابت یا همیشگی، تهیه وجه کردن، سرمایه گذاری کردن
معانی دیگر: (جمع - پول یا معادل آن که برای کار بخصوصی کنار نهاده شود) وجه (وجوه)، بودجه (به منظور خاص)، پول، حساب، (برای پرداخت اصل یا فرع وام) وجه تامین کردن، (برای انجام کاری) پول اختصاص دادن، بودجه تامین کردن، سازمانی که این نوع صندوق ها و حساب های ویژه را سرپرستی می کند، (انگلیس - جمع - با: the) اوراق قرضه ی دولتی، تبدیل به قرضه ی مستمر کردن، تبدیل به وام دراز مدت و بهره دار کردن، به حساب ریختن، به صندوق واریز کردن، (پول) گردآوری کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a supply of money or other resources that is collected and held for a particular purpose.

- Some of the money goes into the pension fund every month.
[ترجمه گوگل] هر ماه مقداری از پول به صندوق بازنشستگی می رود
[ترجمه ترگمان] مقداری از این پول هر ماه به صندوق بازنشستگی می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The neighbors created a fund to help out the family in their emergency.
[ترجمه گوگل] همسایه ها صندوقی برای کمک به خانواده در مواقع اضطراری ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان] همسایگان برای کمک به خانواده در شرایط اضطراری، یک صندوق ایجاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: supply; stock.
مشابه: arsenal

- She seems to have an unlimited fund of ideas.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که او سرمایه نامحدودی از ایده ها دارد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که او دارای سرمایه نامحدودی از ایده ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) money available or on hand.

- My funds are running low since I had to pay for the car repairs.
[ترجمه امیرمحمد] سرمایه من داره کم میشه از وقتی که مجبور شدم برای تعمیرات ماشین پول خرج کنم
|
[ترجمه guy] بودجه ی من دارد کم میشود از وقتی که برای تعمیرات خودرو پول پرداخت میکنم.
|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که مجبور شدم هزینه تعمیر ماشین را بپردازم، سرمایه‌ام رو به اتمام است
[ترجمه ترگمان] از زمانی که مجبور شدم برای تعمیر اتومبیل پول پرداخت کنم، سرمایه من پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The clean-up project is supported by funds from the government.
[ترجمه گوگل] پروژه پاکسازی با بودجه دولت حمایت می شود
[ترجمه ترگمان] این پروژه پاک سازی توسط بودجه دولت تامین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: funds, funding, funded
(1) تعریف: to make money available in support of a particular project or endeavor.
مشابه: capitalize, endow, subsidize

- The foundation funded the research very generously.
[ترجمه گوگل] این بنیاد بسیار سخاوتمندانه بودجه این تحقیق را تامین کرد
[ترجمه ترگمان] پایه و اساس این تحقیق را سخاوتمندانه اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make money available for paying off the interest or principal on (a debt).

جمله های نمونه

1. fund accounts
حساب های تنخواه

2. a fund sacred to charity
پولی که به امور خیریه تخصیص یافته است

3. consolidated fund
صندوق (یا اعتبار) تلفیقی

4. guarantee fund
سپرده ی تضمینی

5. a reserve fund for contingencies
بودجه ی ذخیره برای رویدادهای پیش بینی نشده

6. a revolving fund
تنخواه گردان

7. the earthquake relief fund
صندوق کمک به زلزله زدگان

8. they are setting up a special fund to help the unemployed
دارند صندوق ویژه ای برای کمک به بیکاران ایجاد می کنند.

9. The Fund awards four scholarships every year.
[ترجمه گوگل]صندوق هر ساله چهار بورسیه اعطا می کند
[ترجمه ترگمان]این صندوق هر ساله چهار بورسیه دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The house fell into disrepair until a restoration fund was set up .
[ترجمه گوگل]خانه خراب شد تا اینکه یک صندوق مرمت ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]این خانه تعمیر شد تا زمانی که صندوق بازسازی راه اندازی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fund is largely financed through government borrowing.
[ترجمه گوگل]این صندوق عمدتاً از طریق استقراض دولت تأمین می شود
[ترجمه ترگمان]این صندوق تا حد زیادی از طریق استقراض دولت تامین مالی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The newspaper launched an appeal fund for victims of the disaster.
[ترجمه گوگل]این روزنامه یک صندوق تجدید نظر برای قربانیان فاجعه راه اندازی کرد
[ترجمه ترگمان]این روزنامه یک صندوق بین المللی برای قربانیان این فاجعه راه اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A fund was set up as a goodwill gesture to survivors and their families.
[ترجمه گوگل]صندوقی به عنوان نشانه حسن نیت برای بازماندگان و خانواده های آنها ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]این صندوق به عنوان یک اقدام حسن نیت برای بازماندگان و خانواده های آن ها برپا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They have subscribed large sums to the fund.
[ترجمه گوگل]آنها مبالغ هنگفتی را به صندوق اختصاص داده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها مبالغ کلانی را به صندوق واریز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She made a personal donation to the fund.
[ترجمه گوگل]او کمک شخصی خود را به صندوق پرداخت
[ترجمه ترگمان]او به این صندوق کمک های شخصی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He contributed all his savings to the relief fund.
[ترجمه گوگل]او تمام پس انداز خود را به صندوق امداد رساند
[ترجمه ترگمان]او همه پس انداز خود را به صندوق پس انداز کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The fund was specified to maintain the ancient buildings.
[ترجمه گوگل]این صندوق برای نگهداری بناهای باستانی مشخص شده بود
[ترجمه ترگمان]این صندوق برای حفظ ساختمان های باستانی مشخص شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They act as joint trustees of the fund.
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان متولیان مشترک صندوق عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان امین عضو این صندوق عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The fund was increased by the accretion of new shareholders.
[ترجمه گوگل]این صندوق با افزایش سهامداران جدید افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]این صندوق با the سهامداران جدید افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The fund has been used largely to finance the construction of federal prisons.
[ترجمه گوگل]این صندوق عمدتاً برای تأمین مالی ساخت زندان‌های فدرال استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]این صندوق تا حد زیادی برای تامین مالی ساخت زندان های فدرال به کار رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پشتوانه (اسم)
bankroll, fund

صندوق (اسم)
case, bin, fund, box, chest, trunk, coffer, hutch

سرمایه (اسم)
stock, wealth, cause, origin, capital, money, fund

تنخواه (اسم)
capital, fund

وجوه (اسم)
fund

ذخیره وجوه احتیاطی (اسم)
fund

سرمایه ثابت یا همیشگی (اسم)
fund

تهیه وجه کردن (فعل)
fund

سرمایه گذاری کردن (فعل)
finance, fund, invest

تخصصی

[صنعت] سرمایه، وجوه سرمایه، سرمایه گذاری کردن
[حقوق] تأمین کردن وجه یا سرمایه، وجه، اندوخته احتیاطی، موجودی، صندوق
[ریاضیات] حساب، وجه، صندوق، به حساب ریختن، وجوه، نقدینه، ذخیره، تأمین کردن، وجوه احتیاطی، وجه نقد

انگلیسی به انگلیسی

• amount of money set aside for a specific purpose; supply
finance, supply with money; allocate or set aside financial sums; extend a short-term obligation
funds are amounts of money that are available for spending.
a fund is an amount of money that is collected for a particular purpose.
if you have a fund of something, you have a lot of it.
to fund something means to provide money for it.

پیشنهاد کاربران

1. بودجه 2. ( مالی ) صندوق 3. گنجینه. مجموعه 4. بودجه یا هزینه چیزی را تامین کردن
مثال:
we have used all the available funds
ما همه بودجه های موجود را مصرف کرده ایم.
مالیات
مثال: The government allocated funds for infrastructure projects.
دولت برای پروژه های زیرساختی منابع مالیاتی اختصاص داد.
اعتبار
اجیر کردن
مایه تیله ( خودمانی ) ( برای راه اندازی کسب و کار یا خرید ملک، ماشین و . . . )
فاند ( پاداش ریالی یا دلاری به پژوهشگران )
تنخواه
سرمایه
بودجه تامین کردن
N = پشتوانه ، سرمایه ، صندوق ، بودجه ، پول ، وجوه
V = بودجه اختصاص دادن ، پول اختصاص دادن
در حسابداری میشه = وجوه ، تنخواه
تنخواه گردان میشه = revolving fund
تأمین مالی
تامین بودجه کردن، سرمایه گذاری کردن و. . . .
سازمان
Mutual fund
صندوق سرمایه گذاری مشترک ( اصطلاحی در بورس )
صندوق
خیریه
عبارت publicly funded: تحقیقات با بودجه عمومی
بودجه
کمک مالی، اعانه ، کمک هزینه
وجوه، تنخواه، سرمایه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس