functioning

/ˈfəŋkʃn̩ɪŋ//ˈfʌŋkʃn̩ɪŋ/

معنی: در حال کار، دایر
معانی دیگر: درحال کار، دایر

جمله های نمونه

1. this radio is not functioning
این رادیو درست کار نمی کند.

2. Nicotine adversely affects the functioning of the heart and arteries.
[ترجمه گوگل]نیکوتین بر عملکرد قلب و عروق تأثیر منفی می گذارد
[ترجمه ترگمان]نیکوتین به طور معکوس بر عملکرد قلب و شریان ها تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Flights in and out of Taipei are functioning normally again.
[ترجمه افشین گلچین] پروازهای داخل و خارج از تایپه دوباره عادی عمل می کنند
|
[ترجمه گوگل]پروازهای داخل و خارج از تایپه دوباره به حالت عادی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]پروازها داخل و خارج از تایپه به طور طبیعی دوباره عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The television was functioning normally until yesterday.
[ترجمه گوگل]تلویزیون تا دیروز عادی کار می کرد
[ترجمه ترگمان]تلویزیون تا دیروز به طور عادی کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His brain seems to be functioning normally.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مغز او به طور طبیعی کار می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد مغز او به طور عادی کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Enzymes are essential to the body's functioning.
[ترجمه گوگل]آنزیم ها برای عملکرد بدن ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]Enzymes برای عملکرد بدن ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The elevator was not functioning.
[ترجمه گوگل]آسانسور کار نمی کرد
[ترجمه ترگمان]آسانسور کار نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The authorities say the prison is now functioning normally.
[ترجمه گوگل]مقامات می گویند که زندان اکنون به طور عادی کار می کند
[ترجمه ترگمان]مقامات می گویند که این زندان در حال حاضر به طور عادی کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We now have a functioning shower.
[ترجمه گوگل]ما اکنون یک دوش کارآمد داریم
[ترجمه ترگمان]حالا دوش به دوش داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The system was clearly not functioning smoothly or transparently.
[ترجمه گوگل]این سیستم به وضوح عملکردی روان یا شفاف نداشت
[ترجمه ترگمان]واضح بود که سیستم به وضوح یا شفاف عمل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All the instruments were functioning normally.
[ترجمه گوگل]همه ابزارها به طور عادی کار می کردند
[ترجمه ترگمان]همه سازها به طور عادی کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A library is functioning as a temporary hospital to cope with casualties.
[ترجمه گوگل]یک کتابخانه به عنوان یک بیمارستان موقت برای مقابله با تلفات کار می کند
[ترجمه ترگمان]یک کتابخانه به عنوان یک بیمارستان موقتی برای مقابله با تلفات عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Schoonover hopes that having the theater functioning will finally dispel any lingering doubts that the project is moving forward.
[ترجمه گوگل]Schoonover امیدوار است که با عملکرد تئاتر در نهایت هر گونه شک و تردید باقی مانده در مورد پیشرفت پروژه را برطرف کند
[ترجمه ترگمان]Schoonover امیدوار است که عملکرد تئاتر در نهایت هر گونه شک و تردیدهای ماندگار را برطرف کند که پروژه به سمت جلو پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are no longer any large functioning hotels and there are no conference centres.
[ترجمه گوگل]دیگر هیچ هتل بزرگی وجود ندارد و هیچ مرکز کنفرانسی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]دیگر هتل های بزرگ کارکردی وجود ندارد و مراکز کنفرانس وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Even if your memory starts functioning by then the forecast is diabolical.
[ترجمه گوگل]حتی اگر حافظه شما تا آن زمان شروع به کار کند، پیش بینی شیطانی است
[ترجمه ترگمان]حتی اگر حافظه شما شروع به کار کند، این پیش بینی شیطانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در حال کار (اسم)
functioning

دایر (صفت)
operational, active, open, functioning, live, operative, operable

تخصصی

[ریاضیات] عملکرد

انگلیسی به انگلیسی

• working, operating
performance, working, operating

پیشنهاد کاربران

عمل کردن
And it means something is not quite functioning as it supposed to.
و این به این معناست که چیزی آنطور که باید عمل نمیکند
functioning دو نقش مختلف دارد: هم اسم است و هم صفت
n. process or manner of functioning or operating
( اسم ) : کارکرد، عملکرد
adj. performing or able to perform its regular function
کاربردی، عملکردی
کاربردی
شروع به فعالیت کردن
فعال، در حال عمل
( ترکیب شدن دو موضوع یامسئله به هم. )
لزوما ترکیب کردن دو ماده شیمیایی یا شیر با موز نمیشه که همونم تو ذهنتونه😅
عملکرد کارایی
عملکرد
کارکرد

کنش وری
" کارایی " و " کار آمد بودن"
کارکرد
کارامد
کارکرد
عملی / به درد بخور ( as an adjective )
Performance
مجری ( مثل پیمانکار مجری=contractor, s functioning ) - عملیاتی - مامور به کار
مجری ( مثل پیمانکار مجری =contractor, s functioning ) - عملیاتی
عملکرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس