frivolity

/frəˈvɑːləti//frɪˈvɒlɪti/

معنی: پوچی، هرزه درایی، سرسری، سبکی، بیهودگی، بی معنایی، سبک سری
معانی دیگر: خل بازی، کم عقلی، بچگی، لهوولعب، (جمع) سرگرمی های سبکسرانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: frivolities
(1) تعریف: the quality or condition of being frivolous.
متضاد: seriousness, sobriety, staidness
مشابه: levity

(2) تعریف: a frivolous action or object.

جمله های نمونه

1. the frivolity of some of today's youth
لهوولعب برخی جوانان امروز

2. His frivolity annoys the other people in the office.
[ترجمه مریم سالک زمانی] همۀ اداره از کارهای احمقانه و سطحی او به ستوه آمده است.
|
[ترجمه گوگل]سبکسری او سایر افراد در دفتر را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]frivolity باعث ناراحتی دیگران در دفتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't think such frivolity helps the organization's public image.
[ترجمه مریم سالک زمانی] با این کارهای سطحی نمی توان جلوه سازمان را نزد افکار عمومی بهبود بخشید.
|
[ترجمه گوگل]فکر نمی‌کنم چنین سبکسری به وجهه عمومی سازمان کمک کند
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم این frivolity به تصویر عمومی سازمان کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A wave of frivolity has overtaken the election campaign.
[ترجمه مریم سالک زمانی] موجی از یاوه گویی ها در کارزار انتخاباتی بلند شده است.
|
[ترجمه گوگل]موجی از بیهودگی مبارزات انتخاباتی را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]موجی از سبک سری در مبارزات انتخاباتی پیشی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was just a piece of harmless frivolity.
[ترجمه گوگل]این فقط یک تکه سبکسری بی ضرر بود
[ترجمه ترگمان]فقط یه تیکه از شوخی های بی ضرر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You shouldn't treat such a serious subject with frivolity.
[ترجمه گوگل]شما نباید با یک موضوع جدی برخورد کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید این موضوع جدی را با سبک سری برخورد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. John somewhat disapproves of the frivolity.
[ترجمه گوگل]جان تا حدودی این بیهودگی را تایید نمی کند
[ترجمه ترگمان] جان \"تا حدودی غیر منطقی جواب نمیده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Your frivolity is out of place on such a solemn occasion.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در چنین مراسمی جدی، خل بازی های شما محلی از اعراب ندارد.
|
[ترجمه گوگل]بیهودگی شما در چنین مناسبت بزرگی بیجا است
[ترجمه ترگمان]پوچی شما در چنین موقعیتی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I dislike her frivolity.
[ترجمه گوگل]من از بیهودگی او متنفرم
[ترجمه ترگمان]از frivolity خوشم نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Undoubtedly he'd seen even less frivolity in his life than we had.
[ترجمه گوگل]بدون شک او حتی کمتر از ما بیهودگی را در زندگی خود دیده بود
[ترجمه ترگمان]بی شک در زندگی خود کم تر از آنچه ما داشتیم، کم تر دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Frivolity alia, is what fashion does. And what if it does?
[ترجمه گوگل]بیهودگی با نام مستعار، کاری است که مد انجام می دهد و اگر این کار را بکند چه؟
[ترجمه ترگمان] frivolity alia \"، مدل\" fashion \"- ه\" و اگه این اتفاق بیفته چی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Frivolity, inter many alia, is what fashion does.
[ترجمه گوگل]بیهودگی، در میان بسیاری از موارد دیگر، کاری است که مد انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]frivolity، در بسیاری از موارد، همان چیزی است که مد انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An element of frivolity keeps a soul atrophying.
[ترجمه گوگل]عنصر بیهودگی روح را متزلزل نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]یک عنصر احمقانه یک روح را در خود نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hedonism and frivolity will diffuse hell tnrough all our days.
[ترجمه گوگل]لذت گرایی و بیهودگی جهنم را در تمام روزهای ما پراکنده خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]hedonism و سبک سری تمام روزه ای ما را پراکنده میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. How could she tolerate the men's frivolity?
[ترجمه گوگل]او چگونه می‌توانست سبکسری مردان را تحمل کند؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانست پوچی مردان را تحمل کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

هرزه درایی (اسم)
frivolity, palaver, cackle, footle

سرسری (اسم)
frivolity, inadvertence, carelessness, negligence, neglect, levity, flippancy, inadvertency

سبکی (اسم)
frivolity, legerity, levity, flippancy, lightness, portability, nimbleness

بیهودگی (اسم)
vanity, frivolity, inanity, fribble, idleness, inaction, inefficacy, idlesse, inefficacity

بی معنایی (اسم)
frivolity

سبک سری (اسم)
frivolity, stupidity, levity, light-headedness

انگلیسی به انگلیسی

• light-heartedness, flippancy, foolishness, silliness
frivolity is silly, light-hearted behaviour.

پیشنهاد کاربران

شنگولیت
۱. سبکسری. کم عقلی. بچگی ۲. بی خیالی. سر به هوایی. بازی گوشی ۳. بازی. شوخی
مثال:
And when they come upon frivolity, pass by with dignity.
و وقتی که آنها با سبکسری و کم عقلی برخورد کردند با بزرگ منشی عبور می کنند.
�وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا�
یاوه گویی - یاوه - حرف احمقانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : frivolity
✅️ صفت ( adjective ) : frivolous
✅️ قید ( adverb ) : frivolously
پوچی. سبکی. بی معنایی

بپرس