• (1)تعریف: the quality or condition of being frivolous. • متضاد: seriousness, sobriety, staidness • مشابه: levity
• (2)تعریف: a frivolous action or object.
جمله های نمونه
1. the frivolity of some of today's youth
لهوولعب برخی جوانان امروز
2. His frivolity annoys the other people in the office.
[ترجمه مریم سالک زمانی] همۀ اداره از کارهای احمقانه و سطحی او به ستوه آمده است.
|
[ترجمه گوگل]سبکسری او سایر افراد در دفتر را آزار می دهد [ترجمه ترگمان]frivolity باعث ناراحتی دیگران در دفتر می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I don't think such frivolity helps the organization's public image.
[ترجمه مریم سالک زمانی] با این کارهای سطحی نمی توان جلوه سازمان را نزد افکار عمومی بهبود بخشید.
|
[ترجمه گوگل]فکر نمیکنم چنین سبکسری به وجهه عمومی سازمان کمک کند [ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم این frivolity به تصویر عمومی سازمان کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. A wave of frivolity has overtaken the election campaign.
[ترجمه مریم سالک زمانی] موجی از یاوه گویی ها در کارزار انتخاباتی بلند شده است.
|
[ترجمه گوگل]موجی از بیهودگی مبارزات انتخاباتی را فرا گرفته است [ترجمه ترگمان]موجی از سبک سری در مبارزات انتخاباتی پیشی گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It was just a piece of harmless frivolity.
[ترجمه گوگل]این فقط یک تکه سبکسری بی ضرر بود [ترجمه ترگمان]فقط یه تیکه از شوخی های بی ضرر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. You shouldn't treat such a serious subject with frivolity.
[ترجمه گوگل]شما نباید با یک موضوع جدی برخورد کنید [ترجمه ترگمان]تو نباید این موضوع جدی را با سبک سری برخورد کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. John somewhat disapproves of the frivolity.
[ترجمه گوگل]جان تا حدودی این بیهودگی را تایید نمی کند [ترجمه ترگمان] جان \"تا حدودی غیر منطقی جواب نمیده\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Your frivolity is out of place on such a solemn occasion.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در چنین مراسمی جدی، خل بازی های شما محلی از اعراب ندارد.
|
[ترجمه گوگل]بیهودگی شما در چنین مناسبت بزرگی بیجا است [ترجمه ترگمان]پوچی شما در چنین موقعیتی قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I dislike her frivolity.
[ترجمه گوگل]من از بیهودگی او متنفرم [ترجمه ترگمان]از frivolity خوشم نمی آید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Undoubtedly he'd seen even less frivolity in his life than we had.
[ترجمه گوگل]بدون شک او حتی کمتر از ما بیهودگی را در زندگی خود دیده بود [ترجمه ترگمان]بی شک در زندگی خود کم تر از آنچه ما داشتیم، کم تر دیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Frivolity alia, is what fashion does. And what if it does?
[ترجمه گوگل]بیهودگی با نام مستعار، کاری است که مد انجام می دهد و اگر این کار را بکند چه؟ [ترجمه ترگمان] frivolity alia \"، مدل\" fashion \"- ه\" و اگه این اتفاق بیفته چی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Frivolity, inter many alia, is what fashion does.
[ترجمه گوگل]بیهودگی، در میان بسیاری از موارد دیگر، کاری است که مد انجام می دهد [ترجمه ترگمان]frivolity، در بسیاری از موارد، همان چیزی است که مد انجام می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. An element of frivolity keeps a soul atrophying.
[ترجمه گوگل]عنصر بیهودگی روح را متزلزل نگه می دارد [ترجمه ترگمان]یک عنصر احمقانه یک روح را در خود نگه می دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Hedonism and frivolity will diffuse hell tnrough all our days.
[ترجمه گوگل]لذت گرایی و بیهودگی جهنم را در تمام روزهای ما پراکنده خواهد کرد [ترجمه ترگمان]hedonism و سبک سری تمام روزه ای ما را پراکنده میکنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. How could she tolerate the men's frivolity?
[ترجمه گوگل]او چگونه میتوانست سبکسری مردان را تحمل کند؟ [ترجمه ترگمان]چگونه می توانست پوچی مردان را تحمل کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• light-heartedness, flippancy, foolishness, silliness frivolity is silly, light-hearted behaviour.
پیشنهاد کاربران
شنگولیت
۱. سبکسری. کم عقلی. بچگی ۲. بی خیالی. سر به هوایی. بازی گوشی ۳. بازی. شوخی مثال: And when they come upon frivolity, pass by with dignity. و وقتی که آنها با سبکسری و کم عقلی برخورد کردند با بزرگ منشی عبور می کنند. �وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا�