fraught

/ˈfrɒt//frɔːt/

معنی: پر، دارا، مملو، بار شده
معانی دیگر: (با: with) آکنده (از)، پر (از)، مملو (از)، سرشار، هیجان زده، پریشان، دلواپس، همراه، ملازم، کرایه، بار کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: accompanied by; full of, usu. something bad or unpleasant (usu. fol. by with).
مشابه: heavy, pregnant

- Escaping the country was a journey fraught with peril.
[ترجمه میلاد علی پور] فرار کردن از کشور، خیلی خطرناک بود
|
[ترجمه علیرضا] فرار از کشور سفری مملو از مخاطره بود.
|
[ترجمه گوگل] فرار از کشور سفری پر خطر بود
[ترجمه ترگمان] رفتن به شهر، سفری بود که پر از خطر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a silence fraught with meaning
سکوتی که پرمعنی بود.

2. the voyage was fraught with danger
سفر دریایی پرمخاطره بود.

3. she looked lean and fraught
او لاغر و شوریده به نظر می رسید.

4. The earliest operations employing this technique were fraught with dangers.
[ترجمه گوگل]اولین عملیاتی که از این تکنیک استفاده می کرد مملو از خطرات بود
[ترجمه ترگمان]اولین عملیات بکارگیری این تکنیک پر از خطر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The negotiations have been fraught with difficulties/problems right from the start.
[ترجمه گوگل]مذاکرات از همان ابتدا مملو از مشکلات/مشکلات بوده است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات مملو از مشکلات و مشکلات از ابتدا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their marriage has been fraught with difficulties.
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها با مشکلاتی همراه بوده است
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها مملو از مشکلات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's no need to look so fraught!
[ترجمه گوگل]نیازی نیست اینقدر مضطرب به نظر برسید!
[ترجمه ترگمان]احتیاجی به نگاه کردن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their ten years of marriage have been fraught with difficulties .
[ترجمه گوگل]ده سال ازدواج آنها با مشکلاتی همراه بوده است
[ترجمه ترگمان]ده سال ازدواج پر از مشکلات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is one of the most fraught weekends of the year for the security forces.
[ترجمه گوگل]این یکی از شلوغ ترین آخر هفته های سال برای نیروهای امنیتی است
[ترجمه ترگمان]این یکی از the آخر سال برای نیروهای امنیتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Julie sounded rather fraught when I spoke to her.
[ترجمه گوگل]جولی وقتی با او صحبت می‌کردم خیلی مضطرب به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی من با او حرف زدم، جولی خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The long journey through the tropical forest was fraught with danger.
[ترجمه گوگل]سفر طولانی از طریق جنگل های استوایی مملو از خطر بود
[ترجمه ترگمان]سفر طولانی در جنگل استوایی پر از خطر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Things are as fraught as ever in the office.
[ترجمه گوگل]همه چیز مثل همیشه در دفتر پر از شلوغی است
[ترجمه ترگمان]چیزهایی مثل همیشه در دفتر کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The situation was fraught with difficulty.
[ترجمه گوگل]شرایط پر از سختی بود
[ترجمه ترگمان]این وضع پر از اشکال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The path to success is fraught with difficulties.
[ترجمه گوگل]مسیر موفقیت مملو از مشکلات است
[ترجمه ترگمان]راه موفقیت سرشار از مشکلات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

دارا (صفت)
wealthy, fraught, well-fixed, well-heeled

مملو (صفت)
full, loaded, laden, fraught, rife

بار شده (صفت)
loaded, fraught

انگلیسی به انگلیسی

• full of or accompanied by, charged with, laden with
if something is fraught with problems or difficulties, it is full of them.
someone who is fraught is very worried or anxious.
if a situation is fraught, it is tense and awkward.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Filled with something undesirable or burdened; laden ⚖️
🔍 مترادف: Burdened
✅ مثال: The negotiations were fraught with tension as both sides refused to compromise.
1. پر از. مملو از. آکنده از 2. نگران. مضطرب. دلواپس 3. نگران کننده. دلهره آور
مترادف با contentious
دارای بار منفی:
۱ - مملو ، آکنده، پر ، سرشار از ( چیز های منفی )
Fraught with ambiguity/peril/tention/difficulty/distress/complications/danger
۲ - پرتنش ( troubled )
fraught moments
Fraught times
A fraught relationship
A fraught meeting
filled with something — often something bad.

ناخوشایند
پر تنش
نگران کننده

بپرس