صفت ( adjective )
حالات: franker, frankest
حالات: franker, frankest
• (1) تعریف: sincere and straightforward.
• مترادف: candid, outspoken, plain-spoken, straightforward
• متضاد: reticent
• مشابه: blunt, direct, downright, earnest, explicit, forthright, genuine, guileless, honest, open, plain, plump, sincere, straight
• مترادف: candid, outspoken, plain-spoken, straightforward
• متضاد: reticent
• مشابه: blunt, direct, downright, earnest, explicit, forthright, genuine, guileless, honest, open, plain, plump, sincere, straight
- Please give me your frank opinion about my short story.
[ترجمه محمد م] لطفا در مورد داستان کوتاه من، نظر بی پرده ( رک ) خود را به من بدهید|
[ترجمه ب گنج جو] در مورد این داستان کوتاهی که نوشتم لطفا نظرت رو رک و راست برام بگو، تعارفو کنار بگذار.|
[ترجمه گوگل] لطفا نظر صریح خود را در مورد داستان کوتاه من به من بدهید[ترجمه ترگمان] لطفا نظر صریح خود را درباره داستان کوتاه من به من بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The actor was frank with the reporters and revealed some surprising information.
[ترجمه گوگل] این بازیگر با خبرنگاران صریح بود و اطلاعات شگفت انگیزی را فاش کرد
[ترجمه ترگمان] بازیگر بی پرده با خبرنگاران صحبت کرد و اطلاعات شگفت آوری را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیگر بی پرده با خبرنگاران صحبت کرد و اطلاعات شگفت آوری را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She doesn't mean to upset people, but sometimes her frank remarks are a bit hurtful.
[ترجمه صابر] او نمی خواست مردم را ناراحت کند اما بعضی اوقات بیان صریحش یک ذره آزار دهنده است|
[ترجمه گوگل] او قصد ندارد مردم را ناراحت کند، اما گاهی اوقات اظهارات صریح او کمی آزاردهنده است[ترجمه ترگمان] او نمی خواست مردم را ناراحت کند، اما بعضی وقت ها حرف های فرانک یک ذره آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: direct or obvious.
• مترادف: direct, forthright, manifest, straightforward
• متضاد: sneaking
• مشابه: bare, blunt, clear, downright, naked, open, patent, plain, plump, straight
• مترادف: direct, forthright, manifest, straightforward
• متضاد: sneaking
• مشابه: bare, blunt, clear, downright, naked, open, patent, plain, plump, straight
- He reacted to her announcement with frank astonishment.
[ترجمه گوگل] او با حیرت صریح به اعلام او واکنش نشان داد
[ترجمه ترگمان] او با حیرت و شگفتی به او سلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با حیرت و شگفتی به او سلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the privilege of sending mail free of postage.
• مشابه: perk, perquisite, privilege
• مشابه: perk, perquisite, privilege
• (2) تعریف: the mark put on mail to signify this privilege.
• مترادف: stamp
• مشابه: postmark
• مترادف: stamp
• مشابه: postmark
• (3) تعریف: the mail so marked and sent.
• مشابه: mail
• مشابه: mail
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: franks, franking, franked
مشتقات: frankness (n.)
حالات: franks, franking, franked
مشتقات: frankness (n.)
• (1) تعریف: to mark for mailing or mail free of postage.
• مشابه: postmark, stamp
• مشابه: postmark, stamp
• (2) تعریف: to convey or enable (a person) to go freely.
• مشابه: exempt
• مشابه: exempt
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) frankfurter; hot dog.
• مترادف: frankfurter, hot dog, red-hot, wiener
• مشابه: bratwurst, sausage
• مترادف: frankfurter, hot dog, red-hot, wiener
• مشابه: bratwurst, sausage