fragment

/ˈfræɡmənt//fræɡˈment/

معنی: خرده، تکه، قطعه، پاره، باقی مانده، قطعات متلاشی، ریز کردن، خرد کردن، قطعه قطعه کردن، متلاشی شدن
معانی دیگر: (تکه یا جزئی که از چیزی کنده یا جدا کرده باشند) تکه، بریده، جز، (اجزا)، بخش، قسمت، شکنه، تکه کردن، شکنه کردن، پاره پاره کردن، خرد شدن یا کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a broken off or incomplete part.
مترادف: bit, part, piece, scrap, section, snatch, snippet
مشابه: chip, crumb, fraction, morsel, nub, particle, rag, remnant, shard, shiver, shred, sliver, snip, splinter

- A fragment of glass had to be removed from his foot.
[ترجمه گنج جو] تکه ای شیشه تو پاش هس که باید بیرونش بیارین.
|
[ترجمه علی مترجم] یک تکه شیشه تو پاش هست که باید بیرون بیاد
|
[ترجمه سید عباس حسینی] یک تکه شیشه ( تو پاش بود ) که باید بیرون آورده می شد ( در میومد ) . ( به زمان فعل دقت کنید که مریوط به گذشتست. )
|
[ترجمه گوگل] یک تکه شیشه باید از پایش جدا می شد
[ترجمه ترگمان] یک تکه شیشه باید از پایش کنده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A fragment of a song kept repeating itself in my mind.
[ترجمه گوگل] قطعه ای از یک آهنگ مدام در ذهنم تکرار می شد
[ترجمه ترگمان] یک تکه از یک ترانه خود را در ذهنم تکرار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can only remember a fragment of what I learned in my French class.
[ترجمه گوگل] من فقط می توانم بخشی از آنچه را در کلاس زبان فرانسه یاد گرفتم به یاد بیاورم
[ترجمه ترگمان] فقط یک قسمتی از چیزی را که در کلاس زبان فرانسه یاد گرفتم به یاد می آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fragments, fragmenting, fragmented
• : تعریف: to break or shatter into pieces; disintegrate.
مترادف: break, fraction, shatter
مشابه: splinter

- The old paper document had fragmented, and the final paragraph was missing.
[ترجمه گوگل] سند کاغذی قدیمی تکه تکه شده بود و پاراگراف پایانی گم شده بود
[ترجمه ترگمان] نوشتار روزنامه قدیمی قطعه قطعه شده بود و بند نهایی ناپدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our lives fragmented during the war.
[ترجمه گوگل] زندگی ما در طول جنگ تکه تکه شد
[ترجمه ترگمان] زندگی ما در طول جنگ متلاشی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to break or shatter (something) into pieces.
مترادف: break, fraction, shatter
مشابه: section, splinter

- The wind and freezing cold fragmented the already dried-out leaves.
[ترجمه گوگل] باد و سرمای یخبندان برگهای خشک شده را تکه تکه کردند
[ترجمه ترگمان] باد و سرما منجمد، برگه ای خشک را که قبلا خشک شده بودند را از هم گسسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Repeated failures fragmented their dreams.
[ترجمه گوگل] شکست های مکرر رویاهای آنها را تکه تکه کرد
[ترجمه ترگمان] شکست های متعدد رویاهای آن ها را از هم گسسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A fragment of the Cross is enshrined in the cathedral.
[ترجمه گوگل]قطعه ای از صلیب در کلیسای جامع نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]قطعه ای از صلیب در کلیسای جامع محفوظ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She read everything, digesting every fragment of news.
[ترجمه گوگل]او همه چیز را خواند و تک تک اخبار را هضم کرد
[ترجمه ترگمان]او همه چیز را خوانده بود و هر قسمتی از اخبار را هضم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I heard only a fragment of their conversation.
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] من فقط تکه ای از مکالمات را شنیدم
|
[ترجمه گوگل]من فقط گوشه ای از مکالمه آنها را شنیدم
[ترجمه ترگمان]من فقط یه تیکه از conversation شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government is planning to fragment the industry before privatizing it.
[ترجمه گوگل]دولت در نظر دارد صنعت را قبل از خصوصی‌سازی تجزیه کند
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد پیش از خصوصی سازی این صنعت را منحل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do not let the discussion fragment into a desultory conversation with no clear direction.
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که بحث به یک مکالمه اهانت آمیز بدون جهت روشن تقسیم شود
[ترجمه ترگمان]اجازه ندهید این بحث به یک مکالمه بی هدف و بدون جهت روشن تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The satellite will fragment and burn up as it falls through the Earth's atmosphere.
[ترجمه گوگل]ماهواره با سقوط در جو زمین تکه تکه می شود و می سوزد
[ترجمه ترگمان]ماهواره در حالی که در اتمسفر زمین سقوط می کند، از بین خواهد رفت و آتش خواهد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This was only a fragment of a long conversation with John.
[ترجمه گوگل]این تنها بخشی از گفتگوی طولانی با جان بود
[ترجمه ترگمان]این فقط بخشی از گفتگوهای طولانی با جان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I overheard a fragment of their conversation.
[ترجمه گوگل]گوشه ای از مکالمه آنها را شنیدم
[ترجمه ترگمان]شنیدم که یه تیکه از conversation شنیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There are two points worth noting about this fragment of conversational discourse.
[ترجمه گوگل]در مورد این بخش از گفتمان دو نکته قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]در این بخش از گفتمان محاوره ای دو نکته وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These bullets fragment on impact.
[ترجمه گوگل]این گلوله ها در اثر ضربه تکه تکه می شوند
[ترجمه ترگمان]این گلوله به ضربه اصابت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Typically the biggest fragment produced by breakup is 10 to 50 percent of the total mass.
[ترجمه گوگل]به طور معمول بزرگترین قطعه تولید شده توسط شکستن 10 تا 50 درصد از کل جرم است
[ترجمه ترگمان]به طور معمول بزرگ ترین قطعه تولید شده توسط فروپاشی برابر با ۱۰ تا ۵۰ درصد کل جرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Renin and atrial natriuretic peptide restriction fragment length polymorphisms: association with ethnicity and blood pressure.
[ترجمه گوگل]پلی مورفیسم های طول قطعه محدود کننده رنین و پپتید ناتریورتیک دهلیزی: ارتباط با قومیت و فشار خون
[ترجمه ترگمان]Renin و دهلیزی - restriction fragment length پپتید polymorphisms: ارتباط با نژاد و فشار خون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This cDNA fragment was used to screen several murine cDNA libraries.
[ترجمه گوگل]این قطعه cDNA برای غربالگری چندین کتابخانه cDNA موش استفاده شد
[ترجمه ترگمان]از این قطعه cDNA برای نمایش چندین کتابخانه cDNA استفاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Comets, being weak, fragment at high altitudes.
[ترجمه گوگل]دنباله دارها، ضعیف هستند، در ارتفاعات بالا تکه تکه می شوند
[ترجمه ترگمان]ستاره های دنباله داری که ضعیف هستند و از ارتفاعات بلند بالا می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرده (اسم)
small, particle, bit, grain, sliver, fragment, fritter, anything small, crumb, debris, filings, mote, piece, shred, shiver, splinter, spall, vestige, groat, snip, small piece, spill, tittle, vestigium

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

پاره (اسم)
bit, part, portion, rag, bribe, fragment, fritter, piece, shred, mammock, scrap

باقی مانده (اسم)
rest, surplus, residue, fragment, debris, odds and ends, residuum, remainder, remnant, dregs, leavings, loose end, survivor

قطعات متلاشی (اسم)
fragment

ریز کردن (فعل)
fragment, fragmentize

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

قطعه قطعه کردن (فعل)
anatomize, fragment, fritter, segment

متلاشی شدن (فعل)
decompose, fragment, disintegrate, crack up, splinter, disjoint

تخصصی

[شیمی] 1- (تکه یا جزئی که از چیزى کنده یا جدا کرده باشند) تکه، پاره، قطعه، بریده، جز، (اجزا)، بخش، قسمت، شکنه 2- تکه کردن، شکنه کردن، پاره پاره کردن، خرد شدن یا کردن
[عمران و معماری] آوار - تکه
[برق و الکترونیک] تکه تکه، قطعه، پاره
[زمین شناسی] پاره، قطعه ،تکه، ریزه
[ریاضیات] پاره، تکه، خرده ریزه، قطعه،تقسیم کردن، قطعه قطعه کردن، خرده، خرد کردن
[پلیمر] پاره، قطعه

انگلیسی به انگلیسی

• piece, part, fraction; segment; sliver
be broken into fragments; break into pieces, separate into fragments
a fragment of something is a small piece or part of it.
if something fragments or is fragmented, it breaks or separates into small pieces.
see also fragmented.

پیشنهاد کاربران

فِرَگ تغییر شکل یافته پَرَک مانده، جدا مانده، پَرت شده به مفهوم پریده شده و پرت شده و جدا شده از چیزی. تکه ای از چیزی، قطعه ای از چیزی. ذات حرف ( ک یا گ ) در انتهای کلمه ی فرگ اشاره به کوچک بودن چیزی دارد.
1. پاره ، خرده ، تکه ، جزء. بخش. قسمت ۲. متلاشی شدن، قطعه قطعه کردن
مثال:
meteorite fragments
تکه های شهاب سنگ
a fragment of conversation
یک بخش و قسمت از گفتگو
explosions caused the chalk to fragment
انفجارها باعث متلاشی شدن و قطعه قطعه شدن {سنگ} گچ شد.
لکه
بخش بخش شدن
تکه پاره شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fragment
✅️ اسم ( noun ) : fragment / fragmentation
✅️ صفت ( adjective ) : fragmentary / fragmented
✅️ قید ( adverb ) : fragmentarily
fragment ( فیزیک )
واژه مصوب: ترکش 1
تعریف: هر پاره از جسم منفجرشده
fragment = particle
به معناهای: ذره، تکه، جزء، پاره

جدا جدا از هم
قسمتی از یک فیلم یا سریاله
تکه قطعه ، 1 - ( تکه یا جزئی که از چیزی کنده یا جدا کرده باشند ) تکه ، پاره ، قطعه ، بریده ، جز ، ( اجزا ) ، بخش ، قسمت ، شکنه 2 - تکه کردن ، شکنه کردن ، پاره پاره کردن ، خرد شدن یا کردن
شاکله در مورد fragment که در برابر DOM است
قطعه، تکه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس