• : تعریف: a strong feeling or a portent, usu. that something bad is going to happen. • مترادف: apprehension, premonition, presentiment • متضاد: calm • مشابه: anticipation, dread, foreknowledge, misgiving, omen, portent, presage, prescience, suspicion
- She awoke from a nightmare and was filled with a terrible foreboding.
[ترجمه گوگل] او از یک کابوس بیدار شد و با یک پیش بینی وحشتناک پر شد [ترجمه ترگمان] او از یک کابوس بیدار شد و با قلبی وحشتناک آکنده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )مشتقات: forebodingly (adv.)
• : تعریف: marked by or causing a feeling or portent of ill to come. • مترادف: ominous, portentous, sinister • مشابه: disquieting, inauspicious, menacing, minatory, unpropitious
- The director wanted foreboding music to play whenever the shark was about to make an entrance.
[ترجمه گوگل] کارگردان می خواست هر زمان که کوسه قصد ورود به خانه را داشت، موسیقی پیشگویی پخش شود [ترجمه ترگمان] کارگردان می خواست هر وقت که کوسه نزدیک می شد موسیقی بنوازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the foreboding looks of the doctor who was examining the body
قیافه ی شوم دکتری که مرده را معاینه می کرد
2. the driver's obvious drunkenness filled me with foreboding
مستی آشکار راننده مرا غرق در دلواپسی کرد.
3. She had a foreboding of danger.
[ترجمه حسین کتابدار] او نسبت به آینده دلشوره داشت.
|
[ترجمه گوگل]او پیش بینی خطری داشت [ترجمه ترگمان]او از خطر آگاه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I felt a gloomy foreboding that something was going to go wrong.
[ترجمه حسین کتابدار] من احساس دلشوره ملال آوری داشتم که چیزی درست نیست.
|
[ترجمه گوگل]پیش بینی غم انگیزی داشتم مبنی بر اینکه چیزی قرار است اشتباه پیش برود [ترجمه ترگمان]احساس کردم که چیزی اشتباه پیش خواهد آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. There's a sense of foreboding in the capital, as if fighting might at any minute break out.
[ترجمه گوگل]حسی از پیشگویی در پایتخت وجود دارد، گویی هر لحظه ممکن است درگیری آغاز شود [ترجمه ترگمان]احساس نگرانی در پایتخت وجود دارد، انگار که در هر لحظه ممکن است مبارزه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The sky was dull, with a foreboding of rain.
[ترجمه گوگل]آسمان کسل کننده بود، با پیش بینی باران [ترجمه ترگمان]آسمان تاریک بود و باران شدیدی می بارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The letter filled him with foreboding.
[ترجمه حسین کتابدار] نامه مملو از احساس دلشوره بود.
|
[ترجمه گوگل]نامه او را پر از پیش بینی کرد [ترجمه ترگمان]نامه او را با نگرانی پر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She had a sinister foreboding that the plane would crash.
[ترجمه گوگل]او پیش بینی شومی داشت که هواپیما سقوط خواهد کرد [ترجمه ترگمان]او پیش بینی می کرد که هواپیما سقوط می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He returned, full of foreboding, to the scene of the accident.
[ترجمه گوگل]او پر از پیش بینی به محل حادثه بازگشت [ترجمه ترگمان]او در حالی که سرشار از دلواپسی بود به صحنه تصادف بازگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Thoughts about the future filled him with foreboding.
[ترجمه گوگل]افکار مربوط به آینده او را پر از پیشگویی کرد [ترجمه ترگمان]افکار آینده او را با نگرانی آکنده می ساخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Nigel viewed the scheme with gloomy foreboding.
[ترجمه گوگل]نایجل با پیشبینی غمانگیزی به این طرح نگاه کرد [ترجمه ترگمان]نی گل با دلواپسی نقشه را پیش کشیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Time lost its familiar context, and uncertainty and foreboding colored those who kept vigil.
[ترجمه گوگل]زمان زمینه آشنای خود را از دست داد و بلاتکلیفی و پیشبینی کسانی را که هوشیار بودند رنگ میداد [ترجمه ترگمان]زمان سابقه آشنایی را از دست داده، و عدم اطمینان و نگرانی کسانی را رنگ کرد که مراقب بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Auguste regarded them grimly and with foreboding.
[ترجمه گوگل]آگوست آنها را با ترس و پیش بینی می نگریست [ترجمه ترگمان]او گوست با اندوه و نگرانی به آن ها نگاه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His foreboding quickly turned to enthusiastic support when he saw her in action.
[ترجمه گوگل]وقتی او را در حال عمل دید، پیشگویی او به سرعت به حمایت مشتاقانه تبدیل شد [ترجمه ترگمان]نگرانی او هنگامی که او را در حال فعالیت دید به سرعت به سوی او برگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Ah, but who, she asked herself with sudden foreboding, is going to cure you of Penry Meredith Vaughan?
[ترجمه گوگل]آه، اما او با پیشبینی ناگهانی از خود پرسید، چه کسی میخواهد شما را از شر پنری مردیت وان درمان کند؟ [ترجمه ترگمان]او با نگرانی ناگهانی از خود می پرسید: آه، اما چه کسی می خواهد شما را از Penry و Vaughan درمان کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• act of predicting a future event; sense of future misfortune or doom; sign, omen foreboding is a strong feeling that something terrible is going to happen.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A feeling that something bad will happen; premonition 🌩️ 🔍 مترادف: Omen ✅ مثال: A sense of foreboding hung over the town as dark clouds gathered on the horizon.
a feeling that something very bad is going to happen soon/ the feeling that something bad is going to happen احساسی نسبت به این که در آینده نزدیک ممکن است اتفاق خیلی بدی بیفتد، دلشوره نسبت به اتفاقات آینده ... [مشاهده متن کامل]
There's a sense of foreboding in the capital, as if fighting might at any minute break out The gloomy weather gave me a sense of foreboding
احساس قوی درونی یا تصور یک بدبختی، شر و غیره در آینده
Evil forebodings
As a noun: دلشوره دلهره خوف و هراس حسِ بد و شوم حسِ نگرانی و ترس Apprehension Dread Worry Anxiety Fear
( اسم ) حس بد نسبت به آینده، تفال یا پیشگویی بد ( در مورد آینده )