foreboding

/fɔːˈboʊdɪŋ//fɔːˈbəʊdɪŋ/

(به ویژه در مورد چیزهای شوم) پیش نما، بدشگون، بدیمن، دلواپس کننده، نگران کننده، به دل برات شدگی، احساس نگرانی، دلواپسی، ظن بد، نفوس بد، شوم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong feeling or a portent, usu. that something bad is going to happen.
مترادف: apprehension, premonition, presentiment
متضاد: calm
مشابه: anticipation, dread, foreknowledge, misgiving, omen, portent, presage, prescience, suspicion

- She awoke from a nightmare and was filled with a terrible foreboding.
[ترجمه گوگل] او از یک کابوس بیدار شد و با یک پیش بینی وحشتناک پر شد
[ترجمه ترگمان] او از یک کابوس بیدار شد و با قلبی وحشتناک آکنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: forebodingly (adv.)
• : تعریف: marked by or causing a feeling or portent of ill to come.
مترادف: ominous, portentous, sinister
مشابه: disquieting, inauspicious, menacing, minatory, unpropitious

- The director wanted foreboding music to play whenever the shark was about to make an entrance.
[ترجمه گوگل] کارگردان می خواست هر زمان که کوسه قصد ورود به خانه را داشت، موسیقی پیشگویی پخش شود
[ترجمه ترگمان] کارگردان می خواست هر وقت که کوسه نزدیک می شد موسیقی بنوازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the foreboding looks of the doctor who was examining the body
قیافه ی شوم دکتری که مرده را معاینه می کرد

2. the driver's obvious drunkenness filled me with foreboding
مستی آشکار راننده مرا غرق در دلواپسی کرد.

3. She had a foreboding of danger.
[ترجمه حسین کتابدار] او نسبت به آینده دلشوره داشت.
|
[ترجمه گوگل]او پیش بینی خطری داشت
[ترجمه ترگمان]او از خطر آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt a gloomy foreboding that something was going to go wrong.
[ترجمه حسین کتابدار] من احساس دلشوره ملال آوری داشتم که چیزی درست نیست.
|
[ترجمه گوگل]پیش بینی غم انگیزی داشتم مبنی بر اینکه چیزی قرار است اشتباه پیش برود
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که چیزی اشتباه پیش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There's a sense of foreboding in the capital, as if fighting might at any minute break out.
[ترجمه گوگل]حسی از پیشگویی در پایتخت وجود دارد، گویی هر لحظه ممکن است درگیری آغاز شود
[ترجمه ترگمان]احساس نگرانی در پایتخت وجود دارد، انگار که در هر لحظه ممکن است مبارزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sky was dull, with a foreboding of rain.
[ترجمه گوگل]آسمان کسل کننده بود، با پیش بینی باران
[ترجمه ترگمان]آسمان تاریک بود و باران شدیدی می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The letter filled him with foreboding.
[ترجمه حسین کتابدار] نامه مملو از احساس دلشوره بود.
|
[ترجمه گوگل]نامه او را پر از پیش بینی کرد
[ترجمه ترگمان]نامه او را با نگرانی پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had a sinister foreboding that the plane would crash.
[ترجمه گوگل]او پیش بینی شومی داشت که هواپیما سقوط خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او پیش بینی می کرد که هواپیما سقوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He returned, full of foreboding, to the scene of the accident.
[ترجمه گوگل]او پر از پیش بینی به محل حادثه بازگشت
[ترجمه ترگمان]او در حالی که سرشار از دلواپسی بود به صحنه تصادف بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thoughts about the future filled him with foreboding.
[ترجمه گوگل]افکار مربوط به آینده او را پر از پیشگویی کرد
[ترجمه ترگمان]افکار آینده او را با نگرانی آکنده می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nigel viewed the scheme with gloomy foreboding.
[ترجمه گوگل]نایجل با پیش‌بینی غم‌انگیزی به این طرح نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]نی گل با دلواپسی نقشه را پیش کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Time lost its familiar context, and uncertainty and foreboding colored those who kept vigil.
[ترجمه گوگل]زمان زمینه آشنای خود را از دست داد و بلاتکلیفی و پیش‌بینی کسانی را که هوشیار بودند رنگ می‌داد
[ترجمه ترگمان]زمان سابقه آشنایی را از دست داده، و عدم اطمینان و نگرانی کسانی را رنگ کرد که مراقب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Auguste regarded them grimly and with foreboding.
[ترجمه گوگل]آگوست آنها را با ترس و پیش بینی می نگریست
[ترجمه ترگمان]او گوست با اندوه و نگرانی به آن ها نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His foreboding quickly turned to enthusiastic support when he saw her in action.
[ترجمه گوگل]وقتی او را در حال عمل دید، پیشگویی او به سرعت به حمایت مشتاقانه تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]نگرانی او هنگامی که او را در حال فعالیت دید به سرعت به سوی او برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ah, but who, she asked herself with sudden foreboding, is going to cure you of Penry Meredith Vaughan?
[ترجمه گوگل]آه، اما او با پیش‌بینی ناگهانی از خود پرسید، چه کسی می‌خواهد شما را از شر پنری مردیت وان درمان کند؟
[ترجمه ترگمان]او با نگرانی ناگهانی از خود می پرسید: آه، اما چه کسی می خواهد شما را از Penry و Vaughan درمان کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of predicting a future event; sense of future misfortune or doom; sign, omen
foreboding is a strong feeling that something terrible is going to happen.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A feeling that something bad will happen; premonition 🌩️
🔍 مترادف: Omen
✅ مثال: A sense of foreboding hung over the town as dark clouds gathered on the horizon.
a feeling that something very bad is going to happen soon/ the feeling that something bad is going to happen
احساسی نسبت به این که در آینده نزدیک ممکن است اتفاق خیلی بدی بیفتد، دلشوره نسبت به اتفاقات آینده
...
[مشاهده متن کامل]

There's a sense of foreboding in the capital, as if fighting might at any minute break out
The gloomy weather gave me a sense of foreboding

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/foreboding
احساس قوی درونی یا تصور یک بدبختی، شر و غیره در آینده
Evil forebodings

As a noun:
دلشوره
دلهره
خوف و هراس
حسِ بد و شوم
حسِ نگرانی و ترس
Apprehension
Dread
Worry
Anxiety
Fear
( اسم ) حس بد نسبت به آینده، تفال یا پیشگویی بد ( در مورد آینده )

بپرس