fondly

/ˈfɑːndli//ˈfɒndli/

معنی: از روی علاقه
معانی دیگر: با عشق و محبت (کورکورانه یا بیش از حد)، با خوش باوری، به طور واهی، مهربانانه، با ملاطفت، با محبت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: affectionately or lovingly.

جمله های نمونه

1. The outcome was not what he fondly expected.
[ترجمه گوگل]نتیجه آن چیزی نبود که او عاشقانه انتظار داشت
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن چیزی نبود که او با علاقه و علاقه انتظار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She looked fondly at his crinkly face.
[ترجمه علی جادری] او ( زن ) با علاقه , به صورت چروکیده او ( مرد ) نگریست .
|
[ترجمه گوگل]با محبت به صورت چروکیده او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با مهربانی به صورت crinkly نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is looking fondly at the plants he had nurtured.
[ترجمه گوگل]او با محبت به گیاهانی که او پرورش داده بود نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به گیاهان دارویی که پرورش داده بود نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What I remember fondly has nothing unsaid.
[ترجمه گوگل]آنچه را که با علاقه به یاد دارم، هیچ ناگفته ای ندارد
[ترجمه ترگمان]چیزی که یادمه، هیچ چیز ناگفته نذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some people still fondly believe that modern science can solve all the world's problems.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم هنوز عاشقانه معتقدند که علم مدرن می تواند تمام مشکلات جهان را حل کند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد هنوز با علاقه به این باور هستند که علم مدرن می تواند همه مشکلات جهان را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Taking Mary in his arms, he kissed her fondly.
[ترجمه گوگل]مریم را در آغوش گرفت و با محبت او را بوسید
[ترجمه ترگمان]دست مری را در آغوش گرفت و با مهربانی او را بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I fondly imagined that you cared.
[ترجمه گوگل]من با عشق تصور می کردم که شما اهمیت می دهید
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو اهمیت میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I fondly imagined that you cared for me.
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که شما به من اهمیت می دهید
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که تو به من علاقه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She fondly remembered her early years in India.
[ترجمه گوگل]او سال‌های اولیه‌اش در هند را با علاقه به یاد می‌آورد
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به یاد دوران کودکی خود در هند افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I had fondly imagined that riding a mule would be easy.
[ترجمه گوگل]من عاشقانه تصور می کردم که سوار شدن بر قاطر آسان است
[ترجمه ترگمان]با علاقه فکر می کردم که این قاطر سواری آسان خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She speaks fondly of Richard Moreland, hubby No. whom she still sees regularly.
[ترجمه گوگل]او با علاقه از ریچارد مورلند، شوهر شماره که هنوز هم مرتباً او را می‌بیند، صحبت می‌کند
[ترجمه ترگمان]او با علاقه به ریچارد Moreland، hubby شماره whom که او هنوز به طور مرتب می بیند، صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result was not what he fondly hoped.
[ترجمه گوگل]نتیجه آن چیزی که او عاشقانه امیدوار بود نبود
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن چیزی نبود که مشتاقانه امیدوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I often think fondly of an occasion some years ago at Covent Garden.
[ترجمه گوگل]من اغلب با علاقه به مناسبتی چند سال پیش در کاونت گاردن فکر می کنم
[ترجمه ترگمان]من خیلی وقت ها پیش خودم فکر می کنم که چند سال پیش در کاو نت گاردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I fondly imagined that surgery meant a few stitches and an overnight stay in hospital.
[ترجمه گوگل]من با علاقه تصور می کردم که عمل جراحی به معنای چند بخیه و یک شب اقامت در بیمارستان است
[ترجمه ترگمان]با علاقه به این فکر کردم که این عمل به معنای چند بخیه و یک شب در بیمارستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Liz saw their eyes meet fondly across the table.
[ترجمه گوگل]لیز دید که چشمان آنها با محبت در آن سوی میز به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]لیز نگاه آن ها را با مهربانی روی میز دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از روی علاقه (قید)
fondly

انگلیسی به انگلیسی

• in a caring manner, lovingly, affectionately

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fondness
✅️ صفت ( adjective ) : fond
✅️ قید ( adverb ) : fondly
Eagerly
Happily
خوش باورانه
با خوشرویی

بپرس