فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foments, fomenting, fomented
مشتقات: fomenter (n.)
حالات: foments, fomenting, fomented
مشتقات: fomenter (n.)
• (1) تعریف: to encourage the development of; instigate or foster.
• متضاد: quell
• مشابه: provoke
• متضاد: quell
• مشابه: provoke
- The troublemakers fomented discontent.
[ترجمه گوگل] اغتشاشگران نارضایتی را برانگیختند
[ترجمه ترگمان] آشوبگران ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آشوبگران ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to treat (the surface of the body) with warm water, medicated liquids, or the like.