اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who wishes ill on another; personal enemy.
• مترادف: antagonist, enemy
• متضاد: friend
• مشابه: adversary, archenemy, assailant
• مترادف: antagonist, enemy
• متضاد: friend
• مشابه: adversary, archenemy, assailant
- Now that his old foe was being released from prison, he had begun to be fearful.
[ترجمه امیر یزدیزاده] با ازاد شدن دشمن دیرینه از زندان ترس و وحشت بر او چیره گشت|
[ترجمه طاها امیری] الان که دشمن قدیمی اش|
[ترجمه گوگل] حالا که دشمن قدیمی اش از زندان آزاد شده بود، ترسیده بود[ترجمه ترگمان] اکنون که دشمن دیرینه او از زندان آزاد شده بود، به وحشت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They had a serious falling-out some years ago and have been foes ever since.
[ترجمه گنج جو] چند سال قبل اونا مشاجراتی جدی داشتند و از اون موقع دشمن همدیگر محسوب می شوند.|
[ترجمه گوگل] آنها چند سال پیش با یکدیگر درگیری جدی داشتند و از آن زمان تاکنون دشمن یکدیگر بوده اند[ترجمه ترگمان] آن ها سال ها پیش سقوط جدی داشتند و از آن وقت تا حالا دشمنان بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an enemy in armed conflict or war; an opposing army or country.
• مترادف: enemy
• مشابه: adversary, antagonist, belligerent, combatant, opponent
• مترادف: enemy
• مشابه: adversary, antagonist, belligerent, combatant, opponent
- They fought bravely against their foe.
[ترجمه گوگل] آنها شجاعانه با دشمن خود جنگیدند
[ترجمه ترگمان] آن ها شجاعانه در مقابل خصم خود جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها شجاعانه در مقابل خصم خود جنگیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an opponent or adversary in sports or the like.
• مترادف: adversary, competitor, opponent, rival
• متضاد: friend
• مشابه: antagonist
• مترادف: adversary, competitor, opponent, rival
• متضاد: friend
• مشابه: antagonist
- The Michigan team has always been one of their fiercest foes.
[ترجمه گوگل] تیم میشیگان همیشه یکی از سرسخت ترین دشمنان آنها بوده است
[ترجمه ترگمان] تیم میشیگان همواره یکی از سرسخت ترین دشمنان آن ها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم میشیگان همواره یکی از سرسخت ترین دشمنان آن ها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: one who opposes something on grounds of principle or strong feeling.
• مترادف: opponent
• مشابه: adversary
• مترادف: opponent
• مشابه: adversary
- I am a foe of mining in these wilderness areas.
[ترجمه گوگل] من دشمن معدن در این مناطق بیابانی هستم
[ترجمه ترگمان] من دشمن معدن کاری این مناطق جنگلی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من دشمن معدن کاری این مناطق جنگلی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: something that functions to harm or destroy.
• مترادف: enemy
• مشابه: bane
• مترادف: enemy
• مشابه: bane
- Poor nutrition is a foe of good health.
[ترجمه گوگل] تغذیه نامناسب، دشمن سلامتی است
[ترجمه ترگمان] تغذیه ضعیف دشمن سلامت خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تغذیه ضعیف دشمن سلامت خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید