fluxion

/ˈflʌkʃən//ˈflʌkʃən/

معنی: حساب فاضله
معانی دیگر: (هرچیزی که سیال است یا جاری می شود به ویژه مواد آبگونه ای که به طور غیرطبیعی از بدن خارج می شوند) برون ریزه، بلغم، چرک و خون، برون تراوه، تفاضل، طب خون روش، خون رفتگی

جمله های نمونه

1. The function of this system lord is the fluxion which controls the material in the car.
[ترجمه گوگل]عملکرد این سیستم لرد فلاکسیونی است که مواد داخل خودرو را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]تابع این سیستم، fluxion است که مواد را در ماشین کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. On the basis of predigest the process of fluxion in the engine with reason, numerical model is developed for column-style propellant water ramjet engine.
[ترجمه گوگل]بر اساس پیش‌دایج فرآیند شار در موتور با دلیل، مدل عددی برای موتور رمجت آب پیشران به سبک ستونی توسعه داده شده است
[ترجمه ترگمان]براساس the فرآیند fluxion در موتور با عقل، مدل عددی برای موتور محرک خط لوله آب محرک ستونی شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The fluxion of the document use the mighty workflow engine to realize.
[ترجمه گوگل]شار سند از موتور گردش کار قدرتمند برای درک استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]The این سند از موتور جریان کار قدرتمند برای تحقق بخشیدن استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The main meaning of urbanization is that a fluxion of countryside population to the city cause the causable city scale extends.
[ترجمه گوگل]معنای اصلی شهرنشینی این است که هجوم جمعیت روستایی به شهر باعث گسترش مقیاس شهر مسبب می شود
[ترجمه ترگمان]مفهوم اصلی شهرنشینی این است که جمعیت حومه شهر به شهری تبدیل می شود که شهر causable گسترش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For the medical images, the edges are always necessary to determine the focus size, the viscera situation and blood corpuscle fluxion state etc.
[ترجمه گوگل]برای تصاویر پزشکی، لبه ها همیشه برای تعیین اندازه فوکوس، وضعیت احشاء و وضعیت فلاکسیون سلول خون و غیره ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]برای تصاویر پزشکی، لبه ها همیشه برای تعیین اندازه فوکوس، وضعیت جسمی و جریان خون و غیره ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The granularity of salt may affect on the quality, fluxion and bulk density of product.
[ترجمه گوگل]دانه بندی نمک ممکن است بر کیفیت، شار و چگالی ظاهری محصول تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]دانه بندی نمک ممکن است بر کیفیت، fluxion و چگالی حجم محصول تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Need not the full - time preservation member, from the fluxion public security and tubes.
[ترجمه گوگل]نیازی به عضو نگهدارنده تمام وقت، از امنیت عمومی و لوله ها نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که عضو تمام وقت نگهداری از امنیت عمومی fluxion و لوله ها وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Results:Main indications of hemorheology and unextrapolated area of subungual microcirculation fluxion were significantly raised in individuals with abnormal lipoproteins.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: نشانه‌های اصلی همورهولوژی و ناحیه خارج‌نشده فلاکسیون میکروسیرکولاسیون زیرانگویی در افراد با لیپوپروتئین‌های غیرطبیعی به‌طور معنی‌داری افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]نتایج: نشانه های اصلی of و unextrapolated subungual microcirculation fluxion به طور قابل توجهی در افراد با lipoproteins غیر عادی بزرگ شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Generally bite in the ankle, start to bend a knee, oppress blood vessel, reduce blood fluxion.
[ترجمه گوگل]به طور کلی در مچ پا گاز بگیرید، شروع به خم شدن زانو کنید، رگ خونی را تحت فشار قرار دهید، جریان خون را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]به طور کلی گاز قوزک پا، شروع به خم کردن زانو، فشار دادن رگ خونی و کاهش فشار خون می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But due to its late starting and imperfect development, our real estate market Presents some typical Basic-level market characteristics, just as some obvious fluxion undulations.
[ترجمه گوگل]اما به دلیل شروع دیرهنگام و توسعه ناقص، بازار املاک و مستغلات ما برخی از ویژگی‌های معمولی بازار در سطح پایه را ارائه می‌کند، درست مانند برخی نوسان‌های شار آشکار
[ترجمه ترگمان]اما به دلیل آغاز و توسعه ناقص و ناقص آن، بازار املاک و مستغلات ما برخی از ویژگی های بازار اصلی را درست مانند برخی از undulations آشکار fluxion ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But due to its late starting and imperfect development, our real estate market presents some typical basic-level market characteristics, just as some obvious fluxion undulations.
[ترجمه گوگل]اما به دلیل شروع دیرهنگام و توسعه ناقص، بازار املاک و مستغلات ما برخی از ویژگی‌های معمولی بازار در سطح پایه را ارائه می‌کند، درست مانند برخی نوسان‌های آشکار
[ترجمه ترگمان]اما به دلیل آغاز و توسعه ناقص و ناقص آن، بازار املاک و مستغلات ما، برخی از ویژگی های بازار اصلی را، درست مانند some آشکار fluxion، ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He now called a varrable quantity a fluent and its rate of change, the fluxion.
[ترجمه گوگل]او اکنون یک کمیت متغیر را روان و نرخ تغییر آن را شار نامیده است
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر مقدار varrable را به میزان fluent و میزان تغییر آن اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب فاضله (اسم)
differential calculus, fluxion

تخصصی

[ریاضیات] میزان تغییر، سیالی، نرخ تغییر، فلوکسیون، حساب دیفرانسیل، تفاضل

انگلیسی به انگلیسی

• flow, discharge; flux; derivative of function (mathematics)

پیشنهاد کاربران

بپرس