fluid

/ˈfluːəd//ˈfluːɪd/

معنی: مایع، ابگونه، ابگونه، نرم وا بکی، سائل، روان، سیال
معانی دیگر: جاری شونده، روگر، روانگر، آبگونه، شاره، (همانند چیزهای جاری شونده) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار، (دارای حرکات) موزون، سازوار، (پول) آماده برای سرمایه گذاری، پول نقد، پول موجود، وابسته به چیزهای سیال (شاره)، متحرک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a substance, such as a liquid or gas, that can flow and that tends to conform to the shape of its container.
مشابه: gas, liquid, water

- When its temperature rises above thirty-two degrees Fahrenheit, water becomes a fluid.
[ترجمه SAMER KARIMIPOUR] هنگامی که درجه حرارت آن بیش از سی و دو درجه فارنهایت افزایش می یابد، مایع به آب تبدیل می شود
|
[ترجمه 😊MIRSMH] هنگامی که دمای آب به بیش از ۳۲ درجه فارنهایت ( صفر درجه سانتیگراد ) برسد به مایع تبدیل می شود .
|
[ترجمه گوگل] هنگامی که دمای آن به بالای سی و دو درجه فارنهایت می رسد، آب به یک سیال تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان] وقتی درجه حرارت آن بالاتر از سی و دو درجه فارنهایت می رسد، آب به مایع تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor told her to rest and drink fluids.
[ترجمه مریم السادات طبسی] دکتر به او گفت استراحت کند و مایعات بنوشد
|
[ترجمه محمدحسن احمدی] دکتر به او گفت که باید استراحت کند و مایعات بخورد
|
[ترجمه گوگل] دکتر به او گفت استراحت کند و مایعات بنوشد
[ترجمه ترگمان] دکتر به او گفت که استراحت کند و آب بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: fluidly (adv.), fluidity (n.), fluidness (n.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or resembling a fluid.
مشابه: fluent, gaseous, liquid, watery

- When butter melts, it becomes fluid.
[ترجمه گوگل] وقتی کره ذوب می شود، تبدیل به مایع می شود
[ترجمه ترگمان] وقتی کره ذوب می شود، مایع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not stable; changeable.
مترادف: adaptable, flexible, fluctuating, unsettled, unstable, unsteady, variable
مشابه: adjustable, changeable, floating, mobile, mutable, protean, volatile

- They have a fluid approach to problem solving.
[ترجمه گوگل] آنها رویکردی روان برای حل مسئله دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک رویکرد سیال برای حل مساله دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: smooth and graceful.
مترادف: fluent, graceful, liquid
مشابه: sinuous, undulant

- This dance calls for fluid movements.
[ترجمه وحید خراسانی] این رقص نیاز به حرکات نرمش دار و انعطاف پذیری دارد.
|
[ترجمه گوگل] این رقص نیاز به حرکات سیال دارد
[ترجمه ترگمان] این رقص مستلزم حرکات سیال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: easily converted to cash; liquid.
مترادف: liquid
مشابه: available, convertible

- The company is keeping its assets fluid.
[ترجمه شان] این شرکت، دارایی خود را به صورت پول نقد ( آماده برای سرمایه گذاری ) نهداری میکند.
|
[ترجمه گوگل] این شرکت دارایی های خود را سیال نگه می دارد
[ترجمه ترگمان] شرکت دارایی های خود را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fluid assets
موجودی های نقد

2. fluid capital
سرمایه ی نقد

3. brake fluid
روغن ترمز

4. the fluid movements of ice-skaters
حرکات موزون اسکیت بازان

5. correcting fluid
لاک غلطگیری (مایع سفیدی که روی غلط های نوشته یا ماشین شده می مالند تا محو شوند)

6. air is fluid while water is both fluid and liquid
هوا روان است در صورتی که آب هم روان است هم مایع.

7. water is fluid but a stone is solid
آب سیال (شاره) است ولی سنگ جامد است.

8. our plans are still fluid
نقشه های ما هنوز انعطاف پذیرند (قطعی نشده اند)

9. very hot metals become fluid
فلزات بسیار داغ شاره (سیال) می شوند.

10. The blood vessels may leak fluid, which distorts vision.
[ترجمه گوگل]رگ های خونی ممکن است مایع نشت کنند که بینایی را مختل می کند
[ترجمه ترگمان]رگ های خونی ممکن است سیال نشت کنند که دید آن ها را تحریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sickness may develop from inadequate fluid intake.
[ترجمه گوگل]بیماری ممکن است از مصرف ناکافی مایعات ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]بیماری ممکن است ناشی از دریافت مایع ناکافی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The doctor drew off some fluid to relieve the pressure.
[ترجمه گوگل]دکتر برای کاهش فشار مقداری مایع برداشت
[ترجمه ترگمان]دکتر برای تسکین این فشار مقداری مایع بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can add the fluid to the powder, or, conversely, the powder to the fluid.
[ترجمه گوگل]می توانید مایع را به پودر اضافه کنید، یا برعکس، پودر را به مایع اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید مایع را به پودر اضافه کنید، یا برعکس، پودر به مایع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Flies disgorge digestive fluid onto their food to soften it up.
[ترجمه گوگل]مگس ها مایعات گوارشی را روی غذای خود می ریزند تا آن را نرم کنند
[ترجمه ترگمان]مگس ها مایع گوارشی را بر روی food می گذارند تا آن را نرم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Eating too much salt can cause fluid retention.
[ترجمه گوگل]خوردن بیش از حد نمک می تواند باعث احتباس مایعات شود
[ترجمه ترگمان]خوردن بیش از حد نمک می تواند موجب حفظ مایعات شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Many people with heart problems suffer from fluid retention.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مبتلا به مشکلات قلبی از احتباس مایعات رنج می برند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با مشکلات قلبی از حفظ مایعات رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مایع (اسم)
steep, water, fluid, liquid, liquid substance

ابگونه (اسم)
water, fluid, liquid

ابگونه (صفت)
fluid, liquid

نرم وا بکی (صفت)
fluid

سائل (صفت)
asking, fluid, liquid

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

تخصصی

[شیمی] 1- سیال، روان، جارى شونده، روگر، روانگر، مایع، آبگونه، شاره 2- وابسته به چیزهاى سیال (شاره )، شاد 3- (همانند چیزهاى جارى شونده ) دگرگون پذیر، انعطاف پذیر، نرمش دار 4- (داراى حرکات ) موزون، سازوار 5- (پول ) آماده براى سرمایه گذارى، پول نقد، پول موجود
[عمران و معماری] سیال - سیاله
[برق و الکترونیک] مایع، سیال
[مهندسی گاز] سیال، روان، مایع سیال
[نساجی] روان - سیال - مایع - آبکی
[ریاضیات] شاره، سیال
[آب و خاک] سیال

انگلیسی به انگلیسی

• substance whose molecules move freely and that tends to take the shape of its container (i.e. liquid or gas)
of a substance that can easily change its shape; flexible, changeable; smooth, graceful; easily converted into cash
a fluid is a substance that can flow, especially a liquid. noun here but can also be used as an adjective. e.g. after a month it was still completely fluid at the centre.
a situation, idea, or arrangement that is fluid is likely to change, or can be changed.

پیشنهاد کاربران

انعطاف پذیر
Many societies are much fluid and democratic
گمبریج ۱۰
بی ثبات، بی شخصیت ،
۱. مایع: موادی که قابلیت جریان و تغییر شکل دارند و به صورت مایع در می آیند.
۲. انعطاف پذیر: چیزی که قابلیت تغییر و تطبیق با موقعیت ها و شرایط مختلف را دارد.
۳. روان: چیزی که به راحتی حرکت می کند یا انجام می شود بدون موانع.
...
[مشاهده متن کامل]

۴. گسترده: چیزی که شامل یک طیف گسترده از مفاهیم، ایده ها یا موضوعات است و مربوط به چندین زمینه یا شاخه می شود.
۵. پویا: مربوط به چیزی که در حال تغییر و تحول مداوم است و قابلیت تطبیق با محیط و شرایط متغیر را دارد.
۶. شفاف: چیزی که درک و فهم آن ساده و آسان است و بدون پیچیدگی یا ابهام است.
۷. آزاد: چیزی که به آسانی حرکت می کند و محدودیتی در حرکت آن وجود ندارد.

🔊 در تلفظش دقت کنین:
/ˈfluːəd/
یعنی /فلو. ئِد/ خونده میشه نه /فلوید/.
سیال/روان/نرم/ملایم/سلیس/نامشخص/بی ثبات
از هزاره
مایع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fluidize
✅️ اسم ( noun ) : fluidity / fluidization
✅️ صفت ( adjective ) : fluid
✅️ قید ( adverb ) : fluidly
شاره
به کسی که باکره نیست هم میگن
آبکی ( در برخی متن ها - مثلا فیلم آبکی )
اسم : شاره، مایع
صفت : بی ثبات، تغییر پذیر
fluid ( مهندسی بسپار )
واژه مصوب: سیال
تعریف: حالت غیرجامد ماده که در آن اتم ها یا مولکول ها آزادانه از روی یکدیگر عبور می کنند |||متـ . شاره 1
ناپایدار
در ماشین، معنی روغن را می دهد مثلا روغن ترمز
brake fluid می باشد.
بزاق هم معنی میده
به معنی سیال ، انعطاف پذیر
مانند : fluid intelligence هوش سیال
سیال ( مهندسی مکانیک )
از منظر "بیخیالی" شل کردن/رها کردن/آزاد گذاشتن/ول کردن
مایع ( اسم )
. If you have a fever you should drink plenty of fluids
روان، سلیس ( صفت )
fluid movements
متغیر و در معرض تغییر
. For travellers whose plans are more fluid, try looking for flights on a different day
مایع ( صفت )
. It might be made of a soft or fluid substance
سیال، شاره
شاره, هر چیزی که روان شود! شر شر آب در گویش مردمی , یا در خراسان شره کردن آب یا هر چیز دیگر! Flux که هم خانواده این واژه است به فارسی میشود شار , برای نمونه flux density چگالی شار
مایع مغزی - نخاعی
[حالت] تغییرپذیر
منعطف، انعطاف پذیر
فراگرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس