فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flourishes, flourishing, flourished
حالات: flourishes, flourishing, flourished
• (1) تعریف: to grow and thrive; be healthy and vigorous.
• مترادف: grow, thrive
• متضاد: atrophy, languish, rot, wilt, wither
• مشابه: bloom, blossom, burgeon, burgeon out, develop, flower, fruit, mature, wax
• مترادف: grow, thrive
• متضاد: atrophy, languish, rot, wilt, wither
• مشابه: bloom, blossom, burgeon, burgeon out, develop, flower, fruit, mature, wax
- Ferns do not flourish in direct sunlight.
[ترجمه M.k] سرخس در نور مستقیم خورشید رشد نمی کند|
[ترجمه ب گنج جو] اگه جایی باشه که نور خورشید مستقیم بهش می تابه، اونجا سرخس ها هیچ نشو و نمایی ندارن .|
[ترجمه گوگل] سرخس ها در زیر نور مستقیم خورشید شکوفا نمی شوند[ترجمه ترگمان] Ferns در نور خورشید مستقیم رشد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to do well; succeed; prosper.
• مترادف: blossom, prosper, succeed, thrive
• متضاد: languish
• مشابه: bloom, burgeon, progress
• مترادف: blossom, prosper, succeed, thrive
• متضاد: languish
• مشابه: bloom, burgeon, progress
- Businesses flourished during the economic boom.
[ترجمه گوگل] کسب و کارها در دوران رونق اقتصادی شکوفا شدند
[ترجمه ترگمان] کسب و کارها در رونق اقتصادی رونق یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کسب و کارها در رونق اقتصادی رونق یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Middle school was hard for her, but she's flourishing now in high school.
[ترجمه گوگل] مدرسه راهنمایی برای او سخت بود، اما او اکنون در دبیرستان در حال شکوفایی است
[ترجمه ترگمان] مدرسه راهنمایی برای او سخت بود، اما حالا در دبیرستان پیشرفت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدرسه راهنمایی برای او سخت بود، اما حالا در دبیرستان پیشرفت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be in a period of highest strength, influence, fame or the like.
• مترادف: bloom
• مشابه: burgeon, flower
• مترادف: bloom
• مشابه: burgeon, flower
- Vaudeville flourished in the early part of the twentieth century.
[ترجمه گوگل] وودویل در اوایل قرن بیستم شکوفا شد
[ترجمه ترگمان] Vaudeville در اوایل قرن بیستم رشد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Vaudeville در اوایل قرن بیستم رشد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to make sweeping, dramatic movements.
• مترادف: swagger
• مشابه: emote, flaunt, gesture, grandstand, ham, overact, overplay, parade, show off, strut
• مترادف: swagger
• مشابه: emote, flaunt, gesture, grandstand, ham, overact, overplay, parade, show off, strut
- Actors doing Shakespeare seem to me to flourish a great deal, perhaps to communicate better with the audience.
[ترجمه گوگل] به نظر من بازیگرانی که شکسپیر را بازی می کنند بسیار شکوفا شده اند، شاید برای اینکه با تماشاگر ارتباط بهتری برقرار کنند
[ترجمه ترگمان] بازیگران در حال انجام کار شکسپیر به نظر من زیاد پیشرفت می کنند، شاید برای ارتباط بهتر با حضار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیگران در حال انجام کار شکسپیر به نظر من زیاد پیشرفت می کنند، شاید برای ارتباط بهتر با حضار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to wave about dramatically; brandish.
• مترادف: brandish, wave
• مشابه: wield
• مترادف: brandish, wave
• مشابه: wield
- The actors flourished their swords in mock battle.
[ترجمه گوگل] بازیگران شمشیرهای خود را در نبرد ساختگی شکوفا کردند
[ترجمه ترگمان] بازیگران شمشیر خود را در نبردی ساختگی تکان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیگران شمشیر خود را در نبردی ساختگی تکان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to display in a showy or dramatic manner; flaunt.
• مترادف: brandish, display, flaunt, parade
• مشابه: sport
• مترادف: brandish, display, flaunt, parade
• مشابه: sport
- She flourished her expensive new bracelet in front of her envious friends.
[ترجمه محمد غلامیان] او دستبند جدید و گران قیمتش را در مقابل دوستانش تکان میداد|
[ترجمه گوگل] او دستبند جدید گران قیمت خود را در مقابل دوستان حسودش شکوفا کرد[ترجمه ترگمان] او دست بند جدید و گران قیمت خود را جلو دوستان her تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: flourishing (adj.), flourisher (n.)
مشتقات: flourishing (adj.), flourisher (n.)
• (1) تعریف: an act or the motion of waving or brandishing.
• مترادف: brandish
• مشابه: slash, wave
• مترادف: brandish
• مشابه: slash, wave
- With a flourish of his baton, the conductor ignited the orchestra.
[ترجمه گوگل] رهبر با شکوفایی باتوم خود، ارکستر را به آتش کشید
[ترجمه ترگمان] رهبر ارکستر با حرکت of، ارکستر را آتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبر ارکستر با حرکت of، ارکستر را آتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a showy display.
• مترادف: display, parade
• مشابه: flaunt, show, swagger
• مترادف: display, parade
• مشابه: flaunt, show, swagger
- The heiress's flourish of generosity was reported in all the newspapers.
[ترجمه گوگل] شکوفایی سخاوت وارث در همه روزنامه ها گزارش شد
[ترجمه ترگمان] رشد سخاوت او در همه روزنامه ها گزارش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رشد سخاوت او در همه روزنامه ها گزارش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an added decorative element in writing or the like.
• مترادف: curlicue
• مشابه: adornment, decoration, embellishment, frill, ornament, slash, swirl, whorl
• مترادف: curlicue
• مشابه: adornment, decoration, embellishment, frill, ornament, slash, swirl, whorl
- He added a flourish to his signature.
[ترجمه گوگل] او شکوفایی را به امضای خود اضافه کرد
[ترجمه ترگمان] او به امضای خود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به امضای خود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an added passage in a musical composition that is intended to be impressive; fanfare.
• مشابه: appoggiatura, cadenza, embellishment, fanfare, grace note
• مشابه: appoggiatura, cadenza, embellishment, fanfare, grace note
- The final trumpet flourish should be played louder.
[ترجمه گوگل] ترومپت نهایی باید بلندتر نواخته شود
[ترجمه ترگمان] شیپور آخر باید بلندتر نواخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شیپور آخر باید بلندتر نواخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید