flourish

/ˈflɜːrɪʃ//ˈflʌrɪʃ/

معنی: جلوه، سرسبزی، تزئینات نگارشی، نشو و نما کردن، شکفتن، گل کردن، رشد کردن، زینت کاری کردن، برومند شدن، اباد شدن
معانی دیگر: شکوفا بودن یا شدن، رونق گرفتن، (کار و کاسبی) گرفتن، رو به رشد و توسعه ی سریع بودن، شکفیدن، (فعالیت یا پیشرفت و غیره) به اوج رسیدن، در عنفوان بودن، (دستان خود یا شمشیر یا پرچم و غیره را) در هوا تکان دادن، به اهتزاز درآوردن، پس و پیش بردن، اهتزاز، تکان (در هوا)، (حرکت بدن) خودنمایانه، با ژست مخصوص، به طور نمایشی، پیچ و تاب، (در نوشتن و دستخط) تزئینات و قوس های خوشنویسی، ریزه کاری های خوشنویسی، (در اصل) شکوفه کردن، گل دادن، (نادر) با سبکی پرآذین نوشتن، تصنعات هنری بیش از حد به کار بردن، (نادر) شیپورها را به صدا درآوردن، (نادر) رونق، موفقیت، گرمی کار و کاسبی، (موسیقی) فان فار، آهنگ پرآذین، پیشرفت کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flourishes, flourishing, flourished
(1) تعریف: to grow and thrive; be healthy and vigorous.
مترادف: grow, thrive
متضاد: atrophy, languish, rot, wilt, wither
مشابه: bloom, blossom, burgeon, burgeon out, develop, flower, fruit, mature, wax

- Ferns do not flourish in direct sunlight.
[ترجمه M.k] سرخس در نور مستقیم خورشید رشد نمی کند
|
[ترجمه ب گنج جو] اگه جایی باشه که نور خورشید مستقیم بهش می تابه، اونجا سرخس ها هیچ نشو و نمایی ندارن .
|
[ترجمه گوگل] سرخس ها در زیر نور مستقیم خورشید شکوفا نمی شوند
[ترجمه ترگمان] Ferns در نور خورشید مستقیم رشد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to do well; succeed; prosper.
مترادف: blossom, prosper, succeed, thrive
متضاد: languish
مشابه: bloom, burgeon, progress

- Businesses flourished during the economic boom.
[ترجمه گوگل] کسب و کارها در دوران رونق اقتصادی شکوفا شدند
[ترجمه ترگمان] کسب و کارها در رونق اقتصادی رونق یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Middle school was hard for her, but she's flourishing now in high school.
[ترجمه گوگل] مدرسه راهنمایی برای او سخت بود، اما او اکنون در دبیرستان در حال شکوفایی است
[ترجمه ترگمان] مدرسه راهنمایی برای او سخت بود، اما حالا در دبیرستان پیشرفت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be in a period of highest strength, influence, fame or the like.
مترادف: bloom
مشابه: burgeon, flower

- Vaudeville flourished in the early part of the twentieth century.
[ترجمه گوگل] وودویل در اوایل قرن بیستم شکوفا شد
[ترجمه ترگمان] Vaudeville در اوایل قرن بیستم رشد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to make sweeping, dramatic movements.
مترادف: swagger
مشابه: emote, flaunt, gesture, grandstand, ham, overact, overplay, parade, show off, strut

- Actors doing Shakespeare seem to me to flourish a great deal, perhaps to communicate better with the audience.
[ترجمه گوگل] به نظر من بازیگرانی که شکسپیر را بازی می کنند بسیار شکوفا شده اند، شاید برای اینکه با تماشاگر ارتباط بهتری برقرار کنند
[ترجمه ترگمان] بازیگران در حال انجام کار شکسپیر به نظر من زیاد پیشرفت می کنند، شاید برای ارتباط بهتر با حضار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to wave about dramatically; brandish.
مترادف: brandish, wave
مشابه: wield

- The actors flourished their swords in mock battle.
[ترجمه گوگل] بازیگران شمشیرهای خود را در نبرد ساختگی شکوفا کردند
[ترجمه ترگمان] بازیگران شمشیر خود را در نبردی ساختگی تکان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to display in a showy or dramatic manner; flaunt.
مترادف: brandish, display, flaunt, parade
مشابه: sport

- She flourished her expensive new bracelet in front of her envious friends.
[ترجمه محمد غلامیان] او دستبند جدید و گران قیمتش را در مقابل دوستانش تکان میداد
|
[ترجمه گوگل] او دستبند جدید گران قیمت خود را در مقابل دوستان حسودش شکوفا کرد
[ترجمه ترگمان] او دست بند جدید و گران قیمت خود را جلو دوستان her تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: flourishing (adj.), flourisher (n.)
(1) تعریف: an act or the motion of waving or brandishing.
مترادف: brandish
مشابه: slash, wave

- With a flourish of his baton, the conductor ignited the orchestra.
[ترجمه گوگل] رهبر با شکوفایی باتوم خود، ارکستر را به آتش کشید
[ترجمه ترگمان] رهبر ارکستر با حرکت of، ارکستر را آتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a showy display.
مترادف: display, parade
مشابه: flaunt, show, swagger

- The heiress's flourish of generosity was reported in all the newspapers.
[ترجمه گوگل] شکوفایی سخاوت وارث در همه روزنامه ها گزارش شد
[ترجمه ترگمان] رشد سخاوت او در همه روزنامه ها گزارش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an added decorative element in writing or the like.
مترادف: curlicue
مشابه: adornment, decoration, embellishment, frill, ornament, slash, swirl, whorl

- He added a flourish to his signature.
[ترجمه گوگل] او شکوفایی را به امضای خود اضافه کرد
[ترجمه ترگمان] او به امضای خود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: an added passage in a musical composition that is intended to be impressive; fanfare.
مشابه: appoggiatura, cadenza, embellishment, fanfare, grace note

- The final trumpet flourish should be played louder.
[ترجمه گوگل] ترومپت نهایی باید بلندتر نواخته شود
[ترجمه ترگمان] شیپور آخر باید بلندتر نواخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he pulled the knife out of his pocket with a flourish
با ژست چاقو را از جیبش درآورد.

2. No new business can flourish in the present economic climate.
[ترجمه گوگل]هیچ تجارت جدیدی در شرایط اقتصادی کنونی نمی تواند شکوفا شود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر هیچ کسب وکار جدیدی نمی تواند شکوفا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She ended her speech with a rhetorical flourish.
[ترجمه گوگل]او سخنان خود را با شکوفایی بلاغی به پایان رساند
[ترجمه ترگمان]نطق خود را با لحنی ملایم تر ادا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bill signed on the bottom line with a flourish.
[ترجمه گوگل]لایحه در خط پایین با شکوفایی امضا شد
[ترجمه ترگمان]بیل با خوشحالی خط پایینی را امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The arts began to flourish at that time.
[ترجمه گوگل]در آن زمان هنر شروع به شکوفایی کرد
[ترجمه ترگمان]در آن زمان هنر شکوفا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With a final flourish she laid down her pen.
[ترجمه گوگل]با شکوفایی نهایی قلمش را زمین گذاشت
[ترجمه ترگمان]بار دیگر قلم را روی میز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Crops flourish in rich soil.
[ترجمه Smhb] محصولات زراعی در خاک غنی شکوفا می شوند
|
[ترجمه masome ayazi] محصولات زراغی در خاک غنی شده رشد میکنند
|
[ترجمه گوگل]محصولات در خاک غنی شکوفا می شوند
[ترجمه ترگمان]محصولات در خاک غنی شکوفا می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If left unchecked, weeds will flourish.
[ترجمه گوگل]اگر کنترل نشود، علف های هرز شکوفا می شوند
[ترجمه ترگمان]اگر بدون کنترل باقی بماند، علف هرز رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Organized crime continued to flourish alongside the mainstream economy.
[ترجمه گوگل]جرایم سازمان یافته در کنار جریان اصلی اقتصاد به رشد خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]جرایم سازمان یافته به تدریج در کنار جریان اصلی اقتصاد رشد پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The symphony finishes with a flourish.
[ترجمه گوگل]سمفونی با شکوفایی به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان]سمفونی با شکوه تمام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They finished the season with a flourish, winning their last three matches.
[ترجمه گوگل]آنها فصل را با شکوفایی به پایان رساندند و در سه بازی آخر خود پیروز شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها فصل را با شکوفایی تمام کردند و سه مسابقه آخر را برنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The season ended with a flourish for Owen, when he scored in the final minute of the match.
[ترجمه گوگل]فصل با شکوفایی اوون به پایان رسید، زمانی که او در دقیقه پایانی مسابقه گل زد
[ترجمه ترگمان]این فصل با شکوفایی اوون در دقیقه آخر مسابقه به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most plants will flourish in the rich deep soils here.
[ترجمه گوگل]بیشتر گیاهان در خاک های عمیق و غنی در اینجا شکوفا می شوند
[ترجمه ترگمان]بیشتر گیاهان در خاک عمیق غنی اینجا رشد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He opened the door for her with a flourish.
[ترجمه گوگل]در را برای او با شکوفایی باز کرد
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی در را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She waved to us with a flourish.
[ترجمه گوگل]او با شکوفایی برای ما دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]او با خوشحالی برای ما دست تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلوه (اسم)
display, sight, show, seeming, parade, flourish, luster, flaunt, bravery, flash, showing, resplendence, resplendency

سرسبزی (اسم)
prosperity, flourish, verdancy, verdure

تزئینات نگارشی (اسم)
flourish

نشو و نما کردن (فعل)
batten, flourish

شکفتن (فعل)
burst, open, flourish, dehisce, smile

گل کردن (فعل)
flourish, flower, effloresce

رشد کردن (فعل)
mature, grow, flourish, wax

زینت کاری کردن (فعل)
flourish

برومند شدن (فعل)
flourish

اباد شدن (فعل)
flourish

انگلیسی به انگلیسی

• act of waving or flourishing (i.e. a sword); pretentious display; decorative addition (especially in handwriting); period of healthy growth and development
wave, brandish (i.e. a sword); thrive; grow and develop in a healthy manner; prosper, succeed; add decorative elements (especially to handwriting)
if something flourishes, it is active or successful, or it is developing quickly and strongly.
if a plant or animal flourishes, it grows well or is healthy because the conditions are right for it.
if you flourish an object, you wave it about so that people notice it.
if you do something with a flourish, you do it with a bold sweeping movement.

پیشنهاد کاربران

بی نظیر شدن
Do very well
flourish 5 ( n ) =a curved line that is used as decoration, especially in writing, e. g. Her signature was a complicated affair of practiced flourishes.
flourish
flourish 4 ( n ) =details and decoration that are used in speech or writing, e. g. a speech full of rhetorical flourishes
flourish
flourish 3 ( v ) =to wave sth around in a way that makes people look at it, e. g. He rushed into the room flourishing the newspaper.
flourish
flourish 2 ( v ) =to grow well; to be healthy and happy, e. g. These plants flourish in a damp climate. Peter is really flourishing in his new school.
flourish
flourish 1 ( v ) ( flərɪʃ ) =to develop quickly and be successful or common, e. g. Few businesses are flourishing in the present economic climate. The arts began to flourish at that time.
flourish
زیستن
( در مورد گیاهِ کاشته شده ) : ریشه کردن، ریشه راندن، ریشه دواندن
تصنع
حرکات نمایشی
[با احترام به همه دوستانی که پیشنهاد دهنده هستند، خواهشمندم با توجه به رسالت این بخش از سایت، برگردان و معادل فارسی لغات را درج کنند. تقریباً اکثر زبان آموزان به دیکشنری آکسفورد و نظایر آن دسترسی دارند و در این بخش سایت به دنبال ترجمه های بدیع و چشم نوازند]
( n. ) حرکت نمایشی
ژست نمایشی
GRE meaning = to make a bold and sweeping gesture
here the flourish is used as a noun
She came in smiling, flourishing her exam results.
من در متن با این جمله مواجه شدم:
His poker playing FLOURISHED to us.
البته جمله طولانی تر بود و من مختصر کردم، ولی معناهای شکوفایی و شکفتن و گل دادن معنا نمیده و زیبا هم نیست. به نظر میاد باید �فاش شدن� �آشکار شدن� �هویدا شدن� �نمایان شدن� و چنین واژگانی رو انتخاب کرد. یعنی ترجمه بدین صورت خواهد بود:
...
[مشاهده متن کامل]

پوکر بازی کردن او برای ما فاش شد.
❤️❤️

to grow or develop successfully
To develop well and successful پیشرفت کردن
flourish ( noun ) = حرکت خودنمایانه، ژست گستاخانه، شیرین کاری/تصنع ( ادبی ) ، آرایش سخن/اجرای خیره کننده، اجرای فوق العاده، اجرای چشمگیر، اجرای کوتاه ( برای اشخاص مهم ) /دست خط خوش، تحریر، نستعلیق ( در خوشنویسی و کنده کاری ها و تزئینات )
...
[مشاهده متن کامل]

literary flourishes = تصنعات ادبی
examples:
1 - With a flourish, she ushered them inside.
او با حرکتی خودنمایانه، آن ها را به داخل راهنمایی کرد.
2 - The waiter handed me the menu with a flourish.
گارسون منو را با ژست گستاخانه به من داد.
3 - He took off his hat with a flourish.
کلاه خود را با حرکت خودنمایانه برداشت.
4 - The live concert opened with a flourish and a enormous firework presentation.
کنسرت زنده با اجرای خیره کننده و نمایش آتش بازی عظیم آغاز شد.

flourish ( verb ) = خوب رشد کردن، شکوفا شدن، رونق گرفتن، گل کردن، موفق شدن، ترقی کردن، در اوج شکوفایی بودن/رشد و نمو کردن ( در مورد گیاهان ) ، گل و شکوفه دادن، به بار نشستن/نشان دادن چیزی برا جلب توجه همگان ، با دست تکان تکان دادن ( حرکت دادن چیزی در دست به منظور جلب توجه مردم به آن ) ، بال بال زدن از نتیجه موفق/سر حال و قبراق بودن یا پا بر جا بودن، سلامت و خوشحال بودن ( در مورد شخص )
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Few businesses are flourishing in the present economic climate.
تعداد کمی از مشاغل در شرایط اقتصادی کنونی در حال شکوفایی هستند.
2 - These plants flourish in a damp climate.
این گیاهان در آب و هوای مرطوب رشد و نمو می کنند.
3 - My tomatoes are flourishing this summer - it must be the warm weather.
گوجه فرنگی های من در این تابستان به بار می نشینند - باید هوای گرم باشد.
4 - Watercolour painting began to flourish in Britain around 1750.
نقاشی آبرنگ در انگلستان در حدود سال 1750 شروع به شکوفا شدن کرد.
5 - She came in smiling, flourishing her exam results.
او با لبخند وارد شد و نتایج امتحان خود را با دست برای جلب توجه تکان تکان می داد.
6 - Parts of the city continue to flourish.
بخش هایی از شهر همچنان در حال ترقی است.
7 - This is the perfect environment for our company to flourish and expand in.
این محیطی مناسب برای شکوفا شدن و توسعه شرکت ما است.
8 - She ran up to her father, flourishing her diploma.
او نزد پدرش دوید و دیپلم خود را ( با دست تکان تکان می داد ) .
9 - Thanks to a lot of effort and the support of local people, the business flourished.
به لطف تلاش زیاد و حمایت مردم محلی ، این تجارت رونق گرفت.
10 - a young mind will flourish with the proper guidance.
ذهن جوان با راهنمایی مناسب شکوفا می شود.
11 - Despite the market downturn and bankruptcy, I'm glad you are still flourishing.
با وجود رکود و ورشکستگی بازار ، خوشحالم که شما هنوز سرحال و قبراق ( پا بر جا ) هستید.
12 - I'm glad to hear you're all flourishing.
خوشحالم که می شنوم همگی شما سلامت و خوشحال هستید.

نوشدن. مثلا مجازا اول نورورز میتونیم این واژه رو استفاده کنیم
گل آرایی
بالندگی
شکوفا کردن . رشد کردن . growing
نمایشی، با ادا و اطوار، تصنّعی
رشد کردن - ترقی و پیشرفت کردن
تحریر در خوش نویسی و حرکات موزون و جذاب ،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس