فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: flees, fleeing, fled
• : تعریف: to escape by moving rapidly away; run away. • مترادف: run • مشابه: abscond, bolt, break, clear out, escape, fly, fly the coop, hightail it, scram, skedaddle, skip, split, vanish
- When the alarm went off, the burglar fled.
[ترجمه گوگل] وقتی زنگ هشدار به صدا درآمد، سارق فرار کرد [ترجمه ترگمان] وقتی دزدگیر به صدا در آمد، دزد فرار کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They fled for the lives when they heard the shooting.
[ترجمه jtav] زمانی که صدای شلیک را شنیدند جانشان را برداشند و فرارکردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها با شنیدن صدای تیراندازی فرار کردند [ترجمه ترگمان] آن ها زمانی که صدای تیراندازی را شنیدند، برای نجات جان خود فرار کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to escape from by moving rapidly away; run away from. • مترادف: escape • مشابه: avoid, dodge, elude, evade, shirk, shun
- They will flee the country if there is a revolution.
[ترجمه گوگل] اگر انقلاب شود از کشور فرار خواهند کرد [ترجمه ترگمان] اگر انقلابی وجود داشته باشد، از کشور می گریزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The occupants fled the burning building.
[ترجمه گوگل] ساکنان از ساختمان در حال سوختن فرار کردند [ترجمه ترگمان] ساکنان از ساختمان در حال سوختن فرار کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. to flee in consternation
با وحشت فرار کردن
2. he wanted to flee the country but he was intercepted at the border
او می خواست از کشور فرار کند ولی در مرز راهش را بستند.
3. they were forced to flee the country without their papers
مجبور شدند که بدون اوراق و اسناد خود از کشور بگریزند.
4. One could clearly see the clouds fleeing before the wind.
[ترجمه گوگل]به وضوح می شد ابرها را دید که در برابر باد فرار می کردند [ترجمه ترگمان]انسان می توانست ابرها را ببیند که پیش از وزش باد در حال فرار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The majority of students understand that they cannot flee from their responsibilities.
[ترجمه گوگل]اکثر دانش آموزان درک می کنند که نمی توانند از مسئولیت خود فرار کنند [ترجمه ترگمان]اکثریت دانش آموزان درک می کنند که نمی توانند از مسئولیت های خود فرار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Follow love and it will flee, flee love and it will follow thee.
[ترجمه ادوارد الدرسون] دنبال عشق کنی، دوری خواهد کرد؛ دوری کنید از عشق تا به دنبالتان بیوفتد
|
[ترجمه گوگل]از عشق پیروی کن که فرار خواهد کرد، از عشق فرار کن و او به دنبال تو خواهد آمد [ترجمه ترگمان]عشق را دنبال کنید و فرار کنید، از عشق فرار کنید و آن را دنبال کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. To flee vice is the begnning of virtue, and to have got rid of folly is the beginning of wisdom.
[ترجمه گوگل]گریز از رذیلت سرآغاز فضیلت است و رهایی از حماقت آغاز خرد [ترجمه ترگمان]فرار از فساد فضیلت فضیلت است و از شر حماقت آغاز حکمت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Follow pleasure and it will flee thee; flee pleasure and it will follow thee.
[ترجمه گوگل]از لذت پیروی کن تا از تو فرار کند از لذت فرار کن تا تو را دنبال کند [ترجمه ترگمان]لذت ببر و از تو فرار می کند، لذت ببر و از تو پیروی خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It is a primitive instinct to flee a place of danger.
[ترجمه گوگل]این یک غریزه بدوی است که از محل خطر فرار کنید [ترجمه ترگمان]این یک غریزه بدوی است که در جایی از خطر فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Every year thousands of people flee the big cities in search of the pastoral/rural idyll.
[ترجمه گوگل]هر ساله هزاران نفر از شهرهای بزرگ در جستجوی بت های شبانی/روستایی فرار می کنند [ترجمه ترگمان]هر ساله هزاران نفر از شهرهای بزرگ در جستجوی مناطق روستایی و روستایی می گریزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Why does she always flee any kind of responsibility?
[ترجمه گوگل]چرا او همیشه از هر نوع مسئولیتی فرار می کند؟ [ترجمه ترگمان]چرا همیشه از هر نوعی مسئولیت فرار می کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The former president has been forced to flee the country.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور سابق مجبور به فرار از کشور شده است [ترجمه ترگمان]رئیس جمهور سابق مجبور به ترک کشور شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Later, he suffered the indignity of having to flee angry protesters.
[ترجمه گوگل]بعداً، او از اینکه مجبور شد از معترضان خشمگین فرار کند، دچار خواری شد [ترجمه ترگمان]بعدا او از توهین به معترضان خشمگین رنج برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Thousands have been compelled to flee the country in makeshift boats.
[ترجمه گوگل]هزاران نفر مجبور شده اند با قایق های موقت از کشور فرار کنند [ترجمه ترگمان]هزاران نفر مجبور شده اند در قایق های موقت از کشور فرار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They were forced to flee the country.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور به فرار از کشور شدند [ترجمه ترگمان]آن ها مجبور شدند از کشور فرار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. She had to flee for her life when soldiers attacked her village.
[ترجمه گوگل]وقتی سربازان به دهکده اش حمله کردند، مجبور شد برای جان خود فرار کند [ترجمه ترگمان]وقتی سربازها به دهکده او حمله کردند مجبور شد فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. During the war, they were forced to flee their homeland.
[ترجمه گوگل]در طول جنگ مجبور به فرار از وطن خود شدند [ترجمه ترگمان]در طول جنگ، آن ها مجبور شدند از موطن خود فرار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. He was caught trying to flee the country.
[ترجمه Sahel] او در حال تلاش براى فرار از کشور دستگیر شد.
|
[ترجمه گوگل]او در تلاش برای فرار از کشور دستگیر شد [ترجمه ترگمان]او دستگیر شده بود و سعی می کرد از کشور فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. He should not flee from responsibility.
[ترجمه گوگل]او نباید از مسئولیت فرار کند [ترجمه ترگمان]او نباید از مسئولیت فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• escape, run away; move swiftly, hurry if you flee, you run away from a place, a person, or a thing.
پیشنهاد کاربران
Run Away Go Quickly فرار کردن، گریختن، به سرعت رفتن جیم شدن یا فلنگ و بستن هم معنی میده
flee away
Flee = Run away
فرار کردن مثال: The villagers fled when they heard the approaching army. روستاییان هنگام شنیدن نزدیک شدن ارتش فرار کردند. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فرار کردن از خطر
flee همریشه با : پارسیِ اَرَبی شده : فَرار آلمانی : Flucht
flee ( v ) ( fli ) =to leave a person or place very quickly, especially because you are afraid of possible danger, e. g. He burst into tears and fled.
فرار کردن، گریختن
فرار کردن
فرار کردن، گریختن Afghan interpreter hunted by Taliban is stranded five years after fleeing The Guardian@
آزادی. رهایی از قید و بند. رهاشدن. آزاد شدن از اسارت و بندگی جسمی و روحی. پروازکردن. اوج گرفتن.
فرار کردن - گریختن ???? Then why don't you flee : پس چرا فرار نمیکنی ؟