flaw

/ˈflɒ//flɔː/

معنی: عیب، رخنه، شکاف، درز، خدشه، کاستی، اشوب ناگهانی، تند باد، ترک برداشتن، عیب دار کردن
معانی دیگر: (چینی و شیشه و الماس و غیره) ترک، شکست، شکستگی، نقص، نقیصه، کمبود، کم داشت، آک، آسیب دیدگی، نقطه ی ضعف (در شخصیت)، (حقوق) عیب فنی، نقص حقوقی، معیوب کردن یا شدن، آکمند کردن یا شدن، آهومند کردن یا شدن، ترک دار کردن یا شدن، نقض کردن، باد ناگهانی (معمولا همراه با باریدن یا برف)، توفند، بوران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a defect or fault; imperfection.
مترادف: defect, fault, imperfection
متضاد: excellence, strength
مشابه: blemish, blot, blotch, bug, disfigurement, foible, frailty, hole, infirmity, kink, shortcoming, spot, vice, weakness, wrinkle

- A gem with no flaws is quite valuable.
[ترجمه گوگل] گوهری بدون عیب بسیار ارزشمند است
[ترجمه ترگمان] یک گوهر با هیچ عیب و عیب بسیار با ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The most serious flaw in his character is his dishonesty.
[ترجمه گلی افجه ] بزرگترین عیب شخصیت او نداشتن صداقت است
|
[ترجمه گوگل] جدی ترین نقص شخصیت او عدم صداقت اوست
[ترجمه ترگمان] جدی ترین عیب در شخصیت او عدم صداقت او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a crack or break.
مترادف: break, crack
مشابه: chink, chip, cranny, craze, crevice, fault, fissure, fracture, gap, rupture, tear, vent

(3) تعریف: in law, a defect that makes a document invalid.
مشابه: catch, defect, loophole
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: flaws, flawing, flawed
• : تعریف: to create a flaw in.
مترادف: blemish, mar
مشابه: damage, deface, disfigure, distort, harm, impair, injure, vitiate, weaken
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: flawed (adj.), flawless (adj.), flawlessly (adv.), flawlessness (n.)
• : تعریف: to become defective or cracked.
مترادف: crack
مشابه: break down, craze, detract, fail, weaken
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden burst of wind; gust.

(2) تعریف: a short storm with a sudden onset; squall.

جمله های نمونه

1. a flaw in a bar of steel
شکستگی در یک شمش پولاد

2. a flaw in a gem or a crystal vase
ترک در جواهر یا گلدان بلور

3. a flaw in a will
عیب فنی در وصیت نامه

4. a flaw that hardly shows
عیبی که کم توی چشم می خورد

5. to flaw an agreement
توافق را نقض کردن

6. an engine without any flaw
موتوری بدون هیچگونه عیب

7. jealousy was the greatest flaw in his personality
بزرگترین عیب شخصیت او حسادت بود.

8. I returned the material because it had a flaw in it.
[ترجمه گوگل]من مطالب را پس دادم چون ایرادی داشت
[ترجمه ترگمان]من مواد رو برگردوندم چون یه عیب توش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Unfortunately, this plate has a slight flaw in it.
[ترجمه گوگل]متاسفانه این بشقاب یک ایراد جزئی در خود دارد
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، این بشقاب یه نقطه ضعف داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pride was the greatest flaw in his personality.
[ترجمه فواد] غرور، بزرگترین عیب در شخصیت او بود.
|
[ترجمه گوگل]غرور بزرگترین نقص شخصیت او بود
[ترجمه ترگمان]غرور بزرگ ترین عیب در شخصیتش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can see no flaw in the argument as she has just explained it.
[ترجمه لیلا] هیچ نقصی درین بحث نمیبینم اونطور که او توضیح داده است
|
[ترجمه گوگل]من نمی توانم هیچ نقصی در استدلال ببینم همانطور که او آن را توضیح داد
[ترجمه ترگمان]من هیچ نقصی در این بحث نمی بینم چون او الان توضیح داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is still a basic flaw in your selection procedure.
[ترجمه گوگل]هنوز یک نقص اساسی در روش انتخاب شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]هنوز یک عیب اولیه در روش انتخاب شما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The markets have exposed the fatal flaw in the government's economic policy.
[ترجمه گوگل]بازارها نقص مهلک سیاست اقتصادی دولت را آشکار کرده اند
[ترجمه ترگمان]بازارها عامل اصلی سیاست اقتصادی دولت را در معرض خطر قرار داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The only flaw in his character seems to be a short temper.
[ترجمه لیلا] به نظر می رسد تنها عیب در شخصیتش زود جوش بودنش باشد
|
[ترجمه Edy] تنها عیب در شخصیت او به نظر میرسد بی حوصلگی اش باشد.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تنها نقص در شخصیت او کوتاهی خلق باشد
[ترجمه ترگمان]تنها عیب و ایرادی در شخصیتش به نظر می رسد که خلق و خوی کوتاهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is always a flaw in the character of a tragic hero.
[ترجمه گوگل]همیشه در شخصیت یک قهرمان تراژیک یک نقص وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همیشه یک عیب در شخصیت یک قهرمان تراژیک وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There's a fatal flaw in your reasoning.
[ترجمه گوگل]یک نقص مهلک در استدلال شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نقص کشنده در استدلال شما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There was one fatal flaw in his argument.
[ترجمه گوگل]یک نقص مهلک در استدلال او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]یک عیب کشنده در استدلال او وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There is a fundamental flaw in Walton's argument.
[ترجمه گوگل]یک نقص اساسی در استدلال والتون وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک عیب اساسی در مبحث والتون وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I can't quite put my finger on the flaw in her argument.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم کاملاً انگشت خود را روی نقص استدلال او بگذارم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم با این مشاجره، انگشتم را روی عیب او بگذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

رخنه (اسم)
crack, breach, gap, hole, split, flaw, chink

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

درز (اسم)
gap, peephole, flaw, seam, slit, chine, suture, fissure, crevice, commissure, interstice

خدشه (اسم)
loss, scratch, damage, flaw

کاستی (اسم)
defect, deficiency, fault, flaw, shortcoming, extenuation

اشوب ناگهانی (اسم)
flaw

تند باد (صفت)
gust, flaw, jet stream

ترک برداشتن (فعل)
flaw

عیب دار کردن (فعل)
debase, blemish, addle, damage, cripple, deform, deteriorate, disable, flaw, disimprove

تخصصی

[عمران و معماری] ترک - درز - مو برداشتن
[زمین شناسی] نقص، ترک (جواهرشناسی): اصطلاح کلی برای هر نقص درونی یا بیرونی یک الماس یا سایر جواهرات یا سنگهای جواهر تراش خورده شامل ترکها، درخالها، تبلور بوضوح معیوب، دوقلویی داخلی و رخ می باشد. (یخ): الف) یک ناحیه جدایش باریک (شکستگی) بین یختود و یخ سریع که زمانی تشکیل می شود که یختود در این مرز دچار برش خوردگی، به خاطر باد یا جریان شدید، می شود و بوسیله قطعات یخ در یک حالت آشفته تشخیص داده می شود. این ناحیه به اندازه کافی برای گذراندن یا عبور یک کشتی ناوبری، عریض نیست. ب) مترادف منسوخ: Flaw lead مسیر باریک.

انگلیسی به انگلیسی

• defect, imperfection; crack; strong gust of wind
make flaws in; crack; become defective; become cracked
a flaw in something is a fault or mistake in it that spoils it or makes it unsatisfactory.
a flaw in someone's character is an undesirable quality which they have.

پیشنهاد کاربران

دوستان توجه کنید که این کلمه را به شکل فعل هم می توان استفاده کرد.
خراب شدن، عیب داشتن یا عیب دار شدن
Flow جریان مد گردش
Flaw عیب کاستی
1. عیب. نقص 2. ( چینی. شیشه. غیره ) ترک 3. ضعف. نقطه ضعف 4. اشتباه. خطا. خبط
flaw ( n ) ( flɔ ) =a mistake in sth that means that it isn't correct or doesn't work correctly, e. g. The argument is full of fundamental flaws. flawed ( adj ) , flawless ( adj ) , flawlessly ( adv )
flaw
Flaws and sins
ترک مویی، عیب و نقص به ظاهر جزئی ولی مهم
They noticed that the contract was flawed
Flaw:defectنقص، ایراد
Flawed:ناقص، معیوب، دارای عیب
They noticed that the contract was flawed.
Flaw:defect نقص، عیب
Flawed:ناقص، معیوب
نارسایی ( شخصیتی ) ، کاستی، کمبود، کم و کاستی، ضعف شخصیتی، نقطه ضعف
Flaw نقص عیب
Flawless
بی عیب و نقص
نارسایی
ضعف شخصیتی هم میشه گفت

ایراد - نقص
مثال : . A design flaw caused the engine to explode
یه ایراد طراحی باعث ترکیدن موتور شد .
ممنون میشم به کانال اینستاگرام من سربزنید . میتونید لغات و اصطلاحات بیشتری یاد بگیرید .
instagram. com/languageyar
اشتباه، ضعف، نقص، عیب
1 - درحالت اسم/// علامت کوچک، خدشه و کاستی و یا سایر نقایص دیگر در ماده یا عنصری یا شی یا چیزی. . .
"نقص در شیشه""a flaw in the glass"
synonyms: imperfection, fault, flaw, defect, deformity, discoloration, disfigurement; bruise, scar, pit, pockmark, pock, scratch, dent, chip, notch, nick, line, score, cut, incision, gash; mark, streak, spot, fleck, dot, blot, stain, smear, patch, trace, speck, speckle, blotch, smudge, smut, smirch, fingermark, fingerprint, impression, imprint; marking, blaze, stripe; birthmark; informalsplotch, splodge; technicalstigma
...
[مشاهده متن کامل]

"not a blemish marred her milky skin" آسیبی به پوست سفیدش ( رنگ شیری ) نرسید
یک خطا یا ضعف در شخصیت شخص. a fault or weakness in a person's character.
"او معایب خود را داشت، اما او هنوز یک معلم بزرگ بود""he had his flaws, but he was still a great teacher"
یک اشتباه یا ضعف در یک طرح، نظریه و غیره که موجب شکست آن می شود یا اثر آن را کاهش می دهد. a mistake or shortcoming in a plan, theory, etc. which causes it to fail or reduces its effectiveness.
"در مورد اصلاح حکومت محلی، نقص اساسی وجود دارد""there were fundamental flaws in the case for reforming local government"
2 - درحالت فعل ///آسیب. تضعیف یا نامعتبر بودن ( چیزی ) .
"the computer game was flawed by poor programming""بازی کامپیوتری توسط برنامه نویسی ضعیف آسیب دیده بود"

نقص - عیب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس