صفت ( adjective )
مشتقات: flagrantly (adv.), flagrance (n.), flagrancy (n.)
مشتقات: flagrantly (adv.), flagrance (n.), flagrancy (n.)
• (1) تعریف: exceptionally or glaringly noticeable.
• مشابه: egregious, glaring, gross, obtrusive
• مشابه: egregious, glaring, gross, obtrusive
- The audience tittered at the speaker's flagrant slip of the tongue.
[ترجمه Arian] تماشاگران از اشتباه لپی وقیح سخنران به خنده افتادند.|
[ترجمه گوگل] حضار از لغزش آشکار سخنران به زبان میآورند[ترجمه ترگمان] تماشاگران از روی flagrant سخنران به خنده افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: exceptionally bad; disgraceful; scandalous.
• مشابه: barefaced, gross, outrageous, scandalous
• مشابه: barefaced, gross, outrageous, scandalous
- He could never return after his flagrant betrayal.
[ترجمه گوگل] او پس از خیانت آشکارش هرگز نتوانست برگردد
[ترجمه ترگمان] هرگز نمی توانست پس از خیانت آشکار خود بازگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هرگز نمی توانست پس از خیانت آشکار خود بازگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید