flagrant

/ˈfleɪɡrənt//ˈfleɪɡrənt/

معنی: زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا
معانی دیگر: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: flagrantly (adv.), flagrance (n.), flagrancy (n.)
(1) تعریف: exceptionally or glaringly noticeable.
مشابه: egregious, glaring, gross, obtrusive

- The audience tittered at the speaker's flagrant slip of the tongue.
[ترجمه Arian] تماشاگران از اشتباه لپی وقیح سخنران به خنده افتادند.
|
[ترجمه گوگل] حضار از لغزش آشکار سخنران به زبان می‌آورند
[ترجمه ترگمان] تماشاگران از روی flagrant سخنران به خنده افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exceptionally bad; disgraceful; scandalous.
مشابه: barefaced, gross, outrageous, scandalous

- He could never return after his flagrant betrayal.
[ترجمه گوگل] او پس از خیانت آشکارش هرگز نتوانست برگردد
[ترجمه ترگمان] هرگز نمی توانست پس از خیانت آشکار خود بازگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. flagrant violation of the law
تخلف فاحش از قانون

2. The attack on civilians is a flagrant violation of the peace agreement.
[ترجمه گوگل]حمله به غیرنظامیان نقض آشکار توافقنامه صلح است
[ترجمه ترگمان]حمله به غیرنظامیان نقض آشکار موافقتنامه صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Telling the story was a flagrant breach of trust.
[ترجمه گوگل]گفتن داستان نقض آشکار اعتماد بود
[ترجمه ترگمان]گفتن داستان نقض آشکار اعتماد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The judge called the decision "a flagrant violation of international law".
[ترجمه محمد حاجی] قاضی این تصمیم را "نقض فاحش حقوق بین الملل" تلقی کرد.
|
[ترجمه گوگل]قاضی این تصمیم را "نقض آشکار قوانین بین المللی" خواند
[ترجمه ترگمان]قاضی این تصمیم را \"نقض آشکار قانون بین المللی\" خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He showed a flagrant disregard for anyone else's feelings.
[ترجمه گوگل]او بی توجهی آشکار به احساسات دیگران نشان داد
[ترجمه ترگمان]او نسبت به احساسات دیگران بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The takeover of the embassy constitutes a flagrant/blatant violation of international law.
[ترجمه محمد حاجی] تصرف سفارت به منزله نقض فاحش و آشکار حقوق بین الملل است.
|
[ترجمه گوگل]تسخیر سفارت به منزله نقض آشکار / آشکار قوانین بین المللی است
[ترجمه ترگمان]تصرف سفارت به منزله نقض آشکار و آشکار قانون بین المللی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One of the most flagrant abuses in this regard is the widespread practice of multiple recovery surgery . . . .
[ترجمه گوگل]یکی از آشکارترین سوء استفاده ها در این زمینه، عمل گسترده جراحی بهبودی چندگانه است
[ترجمه ترگمان]یکی از شنیع ترین موارد نقض در این زمینه، عمل گسترده جراحی های ترمیمی چند گانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Poison gas was used, in flagrant disregard of the Geneva Convention.
[ترجمه محمد حاجی] استفاده از گازهای سمی، نادیده گرفتن آشکار کنوانسیون ژنو است.
|
[ترجمه گوگل]با نادیده گرفتن آشکار کنوانسیون ژنو از گاز سمی استفاده شد
[ترجمه ترگمان]گاز سمی به طور آشکار به کنوانسیون ژنو مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That is clearly an unauthorised and flagrant abuse of the facilities of this House and an unauthorised use of taxpayers' money.
[ترجمه گوگل]که آشکارا سوء استفاده غیرمجاز و آشکار از امکانات این مجلس و استفاده غیرمجاز از پول مالیات دهندگان است
[ترجمه ترگمان]این به وضوح سو استفاده غیرمجاز و آشکار از امکانات این خانه و استفاده غیرمجاز از پول مالیات دهندگان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We also object to flagrant waste, particularly of resources devoted to attaining our primary objectives.
[ترجمه گوگل]ما همچنین به اتلاف آشکار، به ویژه منابع اختصاص داده شده برای دستیابی به اهداف اولیه خود، اعتراض داریم
[ترجمه ترگمان]ما همچنین به مواد زائد، به خصوص منابع اختصاص یافته به رسیدن به اهداف اولیه خود، اعتراض می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An omission this flagrant points to something deeper in our collective unconscious.
[ترجمه گوگل]حذفی که این آشکارا به چیزی عمیق تر در ناخودآگاه جمعی ما اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]حذف این نکات آشکار به چیزی عمیق تر در ناخودآگاه جمعی ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Flagrant disregard for the evidence freely available in libraries at home and abroad was self-defeating.
[ترجمه گوگل]بی‌توجهی آشکار به شواهدی که در کتابخانه‌های داخل و خارج از کشور آزادانه در دسترس است، خود ویرانگر بود
[ترجمه ترگمان]بی توجهی به مدارک رایگان در کتابخانه ها در خانه و خارج از کشور شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That Tyson chose the most flagrant, revolting and despicable way to cheat says something about the basic character of the man.
[ترجمه گوگل]اینکه تایسون آشکارترین، طغیان‌کننده‌ترین و نفرت‌انگیزترین راه را برای تقلب انتخاب کرد، چیزی در مورد شخصیت اصلی این مرد می‌گوید
[ترجمه ترگمان]که تایسون the و نفرت انگیز و نفرت انگیز را انتخاب کرد تا درباره شخصیت اساسی آن مرد چیزی بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If a flagrant oversight like this could occur it says little for the prospects of men of lowly status being correctly recorded.
[ترجمه گوگل]اگر نظارت آشکاری مانند این ممکن است اتفاق بیفتد، نمی‌تواند به درستی چشم‌انداز مردانی که دارای موقعیت پست هستند، ثبت شود
[ترجمه ترگمان]اگر یک نظارت آشکار مانند این می تواند رخ دهد، برای چشم اندازه ای افراد پست پایین به درستی ثبت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The United Nations described the invasion as 'a flagrant violation of international law'.
[ترجمه محمد حاجی] سازمان ملل این تجاوز ارضی را به عنوان نقض فاحش حقوق بین الملل توصیف کرد
|
[ترجمه گوگل]سازمان ملل این حمله را "نقض آشکار قوانین بین المللی" توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل این تهاجم را به عنوان نقض آشکار قانون بین المللی توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

اشکار (صفت)
out, clear, explicit, plain, apparent, open, bare, signal, open-and-shut, manifest, obvious, flagrant, evident, patent, crying, public, conspicuous, overt, palpable, self-explaining, self-explanatory, semblable, transpicuous

انگشت نما (صفت)
flagrant, conspicuous, egregious

وقیح (صفت)
hideous, flagrant, smoking room

برملا (صفت)
flagrant

انگلیسی به انگلیسی

• offensive, notorious, shameless, scandalous; glaringly obvious, very noticeable
flagrant actions or situations are openly shocking and bad.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Conspicuously and outrageously bad or reprehensible; blatant 🚨
🔍 مترادف: Obvious
✅ مثال: His flagrant disregard for the rules got him into trouble with the authorities.
۱. فاحش. وقیحانه. شرم آور ۲. وقیح. بی حیا
This term is used to describe something or someone that is conspicuously or obviously offensive, shocking, or scandalous. It implies a sense of brazenness or disregard for rules or norms.
این اصطلاح برای توصیف چیزی یا شخصی به کار می رود که آشکارا یا بطور مشهود توهین آمیز، تکان دهنده یا رسوا کننده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دلالت بر احساس گستاخی یا بی توجهی به قوانین یا هنجارها دارد.
“His flagrant disregard for the law landed him in jail. ”
A person might say, “The flagrant abuse of power by the government has sparked widespread protests. ”
In a discussion about a notorious fraudster, someone might comment, “His flagrant schemes fooled countless investors. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-notorious/
[حقوق]
آشکار، مشهود
فاحش - خیلی بد که نمیشه نادیده گرفتش - انگشت نما و آشکار - وقیحانه - توچشم
بطور خلاصه دوتا معنی داره دیگه :
۱. وقیحانه ( بی شرم )
۲. شاخدار و فاحش و غیر قابل چشم پوشی
adjective
[more flagrant; most flagrant] : very bad : too bad to be ignored
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a flagrant violation
◀️flagrant abuse of the law
◀️her flagrant disregard for other people's rights
◀️a flagrant error
Flagrantly
/ adverb/
flagrantly violating our rights
adjective
( of an action considered wrong or immoral ) conspicuously or obviously offensive.
◀️ "a flagrant violation of the law"
Similar :
blatant / glaring / obvious / overt / evident / conspicuous
naked / barefaced / shameless
Opposite :
unobtrusive / slight

مشهود
تخصصی حقوق
obvious
فاحش ( تداعی منفی و بد )

بپرس