fiscal

/ˈfɪskl̩//ˈfɪskl̩/

معنی: مالی، مالیاتی، محاسباتی
معانی دیگر: وابسته به خزانه داری و درآمدهای دولت، بودجه ای، سیاست اقتصادی که هدفش ثبات اقتصادی و اشتغال کامل است (در مقایسه با: keynsian)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fiscally (adv.)
(1) تعریف: pertaining to public or governmental finances.

- His poor understanding of the city's fiscal matters hurt him during the election.
[ترجمه سایه] درک ضعیف او از مسائل مالی شهر، در انتخابات به او آسیب زد.
|
[ترجمه گوگل] درک ضعیف او از مسائل مالی شهر در طول انتخابات به او آسیب رساند
[ترجمه ترگمان] درک ضعیف او از مسائل مالی شهر در طی انتخابات به او آسیب رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or relating to financial matters.

جمله های نمونه

1. fiscal policy
سیاست مالی (دولت)

2. fiscal year
سال مالی

3. The increase of taxation is an important fiscal policy.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات یک سیاست مالی مهم است
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات یک سیاست مالی مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The chancellor has stabilized the economy through strict fiscal discipline.
[ترجمه گوگل]صدراعظم از طریق انضباط مالی سختگیرانه اقتصاد را تثبیت کرده است
[ترجمه ترگمان]صدراعظم اقتصاد را از طریق نظم مالی شدید تثبیت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We start the current fiscal year $30 million in the hole.
[ترجمه زینب سرآمد] ما سال مالی جاری را با ۳۰ میلیون دولار بدهی شروع می کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما سال مالی جاری را با 30 میلیون دلار شروع می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما سال مالی جاری را ۳۰ میلیون دلار در این گودال شروع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The government brought itself to the brink of fiscal disaster.
[ترجمه گوگل]دولت خود را به آستانه فاجعه مالی رساند
[ترجمه ترگمان]دولت خود را به آستانه فاجعه مالی رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The minister opened upon the fiscal question.
[ترجمه اصغر] ترجمه ی تحت الفظیش میشه: وزیر در مورد بیت المال سوالی رو مطرح کرد
|
[ترجمه گوگل]وزیر در مورد سوال مالی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]وزیر در مورد مساله مالی باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This will be followed by a review of fiscal policies.
[ترجمه گوگل]به دنبال آن بازنگری در سیاست های مالی انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع به دنبال بررسی سیاست های مالی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They agreed that countries with fiscal and current-account deficits should reduce budget deficits and increase private savings.
[ترجمه گوگل]آنها توافق کردند که کشورهای دارای کسری مالی و حساب جاری باید کسری بودجه را کاهش دهند و پس‌اندازهای خصوصی را افزایش دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کردند که کشورها با کسری مالی و حساب جاری باید کسری بودجه را کاهش داده و پس انداز خصوصی را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The limits are designed to encourage fiscal responsibility.
[ترجمه گوگل]محدودیت ها برای تشویق مسئولیت مالی طراحی شده اند
[ترجمه ترگمان]این محدودیت ها برای تشویق مسئولیت مالی طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fiscal policy, for instance, is commendably tight; there are no signs of any government-led dash for growth.
[ترجمه گوگل]برای مثال، سیاست مالی به طرز قابل ستایشی سخت است هیچ نشانه‌ای از هیچ حرکتی تحت رهبری دولت برای رشد وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، سیاست مالی تنگ است؛ هیچ نشانه ای از حمله به رهبری دولتی برای رشد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government may soon offer investors some fiscal carrots to do so.
[ترجمه گوگل]دولت ممکن است به زودی به سرمایه گذاران مقداری هویج مالی برای انجام این کار پیشنهاد دهد
[ترجمه ترگمان]دولت ممکن است به زودی به سرمایه گذاران مقداری هویج مالی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus discretionary trusts have lost many of their fiscal advantages.
[ترجمه گوگل]بنابراین تراست های اختیاری بسیاری از مزایای مالی خود را از دست داده اند
[ترجمه ترگمان]بنابراین ذخایر احتیاطی بسیاری از مزایای مالی خود را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. From these flow three-to four-year administrative and fiscal plans, which are developed in great detail.
[ترجمه گوگل]از این جریان برنامه های اداری و مالی سه تا چهار ساله است که با جزئیات زیاد تدوین شده است
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was a fiscal conservative even during the Reagan deficit years.
[ترجمه گوگل]او حتی در سال‌های کسری بودجه ریگان نیز محافظه‌کار مالی بود
[ترجمه ترگمان]او حتی در دوران کسری بودجه ریگان، یک محافظه کار مالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مالی (صفت)
financial, fiscal, pecuniary

مالیاتی (صفت)
fiscal

محاسباتی (صفت)
fiscal

تخصصی

[زمین شناسی] مالی، مالیاتی، محاسباتی

انگلیسی به انگلیسی

• of public funds; of or pertaining to money matters
fiscal is used to describe something relating to finances controlled by the government, especially taxation; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Financial
Money
Monetary
Economic
مثال : fiscal year , fiscal policy
یک تمبر مالی
یک وکیل دادگستری
- مالی

بپرس