ترجمه ی دوستان درست است و مثال ها عالی است.
فقط برای learner ها می گویم: figure out خیلی زیاد در جملات روزمره شنیده می شود بخصوص در رسانه ها.
برای اینکه گیج نشوید و یک معنی سریع در ذهنتان بیاید ، دو نکته را یاد بگیرید:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - figure out همان understand است. ( اصلا همین بسنده است ، زیاد تر از این یاد نگیرید بهتر است )
۲ - بهترین برگردان آن به زبان پارسی مقدسمان ، ( سر در آوردن ) است. فهمیدن هم خوب است اما سر در آوردن به مفهوم figure out نزدیکتر است.
مثال؛
“I need to figure out who committed the crime. ”
“I need to figure out the solution. ”
“I need to figure out how all the pieces fit together. ”
Understand: فهمیدن، واژه عمومی درک کردن مطلب
Realize:فهمیدن ناگهانی، مثل لامپی که ناگهان در ذهن شما روشن می شود.
Figure out: فهمیدنی که به حل معما یا مشکلات دلالت دارد.
Fathom:اندیشیدن، تامل کردن، فهمیدن با زبان رسمی تر و ادبی تر، دلالت بر فکر عمیق دارد.
... [مشاهده متن کامل]
Get it ( Got it ) : گرفتم، فهمیدن با زبان خودمانی و بسیار غیر رسمی یا غیر ادبی
تفاوت figure out و find out:
figure out یه تلاش و پیگیری عامدانه اس که در اون شما از ذهن خودتون کمک میگیرین تا موضوعی رو متوجه بشین
اما
find out یه تلاش عامدانه یا غیرعامدانه اس که در اون شما از طریق اطلاعاتی که خودتون کسب میکنین یا از بیرون بهتون میرسه، موضوعی رو متوجه میشین.
پیدا کردن راه حل چیزی
عبارت "figure out" به معنای درک و فهمیدن یا حل کردن چیزی است. وقتی از این عبارت استفاده می شود،
منظور این است که فردی سعی می کند مسئله ای را حل کند، یا درک یا فهمی از چیزی کسب کند. در زیر به برخی مثال های استفاده از "figure out" اشاره خواهم کرد:
... [مشاهده متن کامل]
1. حل کردن مسئله: "I couldn't figure out the answer to the math problem" به این معنی است که نتوانستم پاسخ مسئله ریاضی را حل کنم.
2. درک کردن: "It took me a while to figure out what she meant" به این معنی است که مدتی طول کشید تا معنی آنچه او می گفت را درک کنم.
3. پیدا کردن راه حل: "We need to figure out a way to reduce costs" به این معنی است که ما باید راهی را بیابیم برای کاهش هزینه ها.
4. پی بردن به چیزی: "I need to figure out where I put my keys" به این معنی است که باید پی ببرم که کلید هایم را کجا گذاشته ام.
عبارت "figure out" نشان می دهد که فردی تلاش می کند تا با تفکر و تحقیق، به راه حلی برسد یا چیزی را درک کند. معنی دقیق آن بسته به متن و ساختار جمله ممکن است متفاوت باشد.
انتخاب کردن
We need some time to figure out our order dinner
ما یکم زمان نیاز داریم تا سفارش شاممون رو انتخاب کنیم.
مشخص کردن، تعیین کردن
I'll never let you figure me out
هرگز بهت اجازه نخواهم داد سر از کارم دربیاری!
ته توشو در آوردن
معنی دقیقش به فارسی میشه :
�دریافتن�
دریافتن
حل و فصل کردن، از شر یه مسئله ای خلاص شدن
تفاوت ها به این صورتند :
1
realize یعنی متوجه شدن یا فهمیدن طی یک تجربه عملی
I realized its importance = من به اهیمت اون پی بردم / اهمیتش رو درک کردم / فهمیدم
2
find out یعنی پی بردن / کشف کردن بر اساس اطلاعاتی که بصورت معمولا یهویی و اتفاقی بدست میاورید
... [مشاهده متن کامل]
I found out that it was important = من پی بردم / کشف کردم که اون مهمه
3
figure out = یک تلاش هست زمانی که چیزی رو از روی قصد و با تلاش کشف می کنیم استفاده می کنیم.
. The police figured out how the robber was able to bypass the bank’s security
= پلیس پی برد که چطوری دزد میتونستعبور کنه از . . . . . . .
the detective figured out who stole the diamond
4
understand =برای یادگیری استفاده میشود ( understand" is learning information ) مثلا پس از یادگیری درس ریاضی
you can understand math if you start with basic operations"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خب حالا به سوال زیر جواب بدیم :باید کدام یک از دو جمله زیر را استفاده کنیم :
( 1 ) I have found out that driving too fast is dangerous
( 2 ) I realise that driving too fast is dangerous.
اینکه کدام یک دو جمبه بالا را بکار ببریم بستگی دارد یعنی:
اگر بر اساس خواندن آمار تصادفات و روی حساب کتاب و منطقی و دقیق حرف بزنیم باید جمله اول را بگوییم ولی اگر آمار تصادفات را نخوانده باشیم و دلی و قلبا بخوایم بگیم مثلا بر اساس این بگیم که قبلا برادرم تصادف کرده پس حس کنیم تو اعماق وجودمون که خطرناکه جمله دوم رو میگیم
Find out is an expression that came from Middle English which means "to discover by scrutiny" ( discover by deep analysis )
فهمیدن با نگاه موشکافانه ودقیق
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
5
DISCOVER=چیزی که هنوز کشف نشده و میخوایم کشفش کنیم
رقم زدن
بهترین و مناسب ترین واژگان برای این phrasal verb
این است: سردرآوردن
حل و فصل کردن
Understand something by thinking
Stop trying to figure every thing out
_دست از سردرآوردن از هر چیزی بردارید.
( ( سردرآوردن/سر کردن تو کاری تا ته و تویی اون کار رو متوجه بشی. ) )
فهمیدن. . . به یاد آوردن. . . . متوجه شدن
He couldn't figure out the accident
او نتوانست تصادف را به یاد بیاورد.
فهمیدن، پی بردن، سنجیدن
مچ کسی را گرفتن
معین کردن خیلی جاها معنی میده
undrestand
کشف کردن
کشف کردن، حل کردن
پی بردن
سر در آوردن
فهمیدن
متوجه شدن
. . .
از پس کاری بر آمدن.
To solve✔
To find a solution✅
متوجه شدن
از پس کاری برآمدن،
حل کردن ( مسئله، موضوع. . . )
یاد گرفتن
Understand, . Discover or determine, as in Let's figure out a way to help. [Early 1900s] 2. Solve or decipher, as in Can you figure out this puzzle? [Early 1800s]
درک کردن مثلا:
you never figure me out
یعنی: تو هیچ وقت من رو درک نکردی
figure out how
دستم میاد ک چجوری
همون دودوتا چهارتا کردن می باشد
محاسبه کردن
معناى تصمیم گرفتن هم در بعضی جاها دارد مثلا
Justin is the one who figures things out
جاستین است که تصمیم هارا میگیرد.
فهمیدن، پی بردن، محاسبه کردن
پیدا کردن، کشف کردن
Figure out
سر در. اوردن
دانستن
فهمیدن
it took them a long time to figure out how to work with the machine
برای اون ها مدت زمان زیادی گرفت تا بفهمن چجوری با دستگاه کار کنن ↔️
پی بردن
Find out
حساب کردن
فهمیدن توسط فکر کردن
understand sb/sth by thinking
Figure it out حلش کن آهنگ flames از sia
سنجیدن و کشف کردن یا حل کردن :Figure out
شکل دادن
فهمیدن
متوجه شدن
سر در آوردن
یافتن
سر در آوردن
خب فهمیدن به وسیله ی فکر کردن یعنی چی آخه یعنی
کشف کردن دیگه
نوکر مدیر سایت
figure:تجسم کردن، مجسم کردن، ( عامیانه ) فکر کردن
figure out:فهمیدن، سر درآوردن از، محاسبه کردن
درک کردن
تجسم کردن
خطاب به han you ra
کپی از کتاب کانون هنر نی
فهمیدن—متوجه شدن
understand somebody or something by thinking
بررسی کردن
فهمیدن به وسیله فکر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦١)