فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fetches, fetching, fetched
حالات: fetches, fetching, fetched
• (1) تعریف: to go for (something) and bring back, or cause (a person) to come.
• مشابه: bring, collect, get, retrieve
• مشابه: bring, collect, get, retrieve
- The plumber's fetching some tools from his truck.
[ترجمه محسن] لوله کش داره از کامیونش ابزار میاره|
[ترجمه amitiss] لوله کش در حال آوردن چندین ابزار از کامیونش است.|
[ترجمه گوگل] لوله کش در حال آوردن ابزارهایی از کامیون خود است[ترجمه ترگمان] لوله کش مقداری ابزار از کامیون آورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need someone to fetch a doctor.
[ترجمه amitiss] ما به یک نفر برای آوردن دکتر نیاز داریم.|
[ترجمه A.A] یکنفنر را نیاز داریم بره دکتر بیاره|
[ترجمه گوگل] به یکی برای آوردن دکتر نیازمندیم[ترجمه ترگمان] ما به یه نفر احتیاج داریم که یه دکتر بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bring in as a purchase price; sell for.
• مشابه: bring, cost
• مشابه: bring, cost
- The antique vase fetched a good price.
[ترجمه محسن] قیمت زیرخاکیه خیلی بالا رفت|
[ترجمه james] گلدان عتیقه به قیمت خوبی رسید. ( برای مثال موقع فروش در حراجی )|
[ترجمه گوگل] گلدان عتیقه قیمت خوبی داشت[ترجمه ترگمان] گلدان باستانی قیمت خوبی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to draw in (a deep breath) or utter (a sigh).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to go after and bring or retrieve things.
• مشابه: retrieve
• مشابه: retrieve
- The dog is trained to fetch.
[ترجمه گوگل] سگ برای آوردن آموزش دیده است
[ترجمه ترگمان] سگ آموزش دیده است تا بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ آموزش دیده است تا بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: fetcher (n.)
مشتقات: fetcher (n.)
• : تعریف: the act of fetching.