fertile

/ˈfɜːrtəl//ˈfɜːtaɪl/

معنی: پربرکت، بارور، حاصلخیز، برومند، پرثمر
معانی دیگر: وهنل، پر میوه، پرحاصل، زاینده، گشنیده، بارور شده، لقاح شده، پر زاد و رود، پر بچه، زایا، بارورگر، پر ثمر کننده، حاصلخیز کننده، خلاق، آفریننده، آفریدگار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fertilely (adv.), fertileness (n.)
(1) تعریف: producing or able to produce abundant growth of farm crops or other vegetation.
مترادف: fecund, fruitful, lush, luxuriant, productive, prolific
متضاد: barren, desert, infertile, sterile
مشابه: abundant, arable, bounteous, generative, profuse, rich, rife

- The crops flourished in the fertile soil.
[ترجمه وفا نادرنیا] محصولات در خاک حاصلخیز رشد کردند.
|
[ترجمه گوگل] محصولات در خاک حاصلخیز شکوفا شدند
[ترجمه ترگمان] محصولات در خاک حاصلخیز، شکوفا می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: producing or capable of producing offspring, as an animal, plant, egg, seed, or the like. (Cf. sterile.)
مترادف: fecund, fruitful, productive, prolific
متضاد: barren, infertile, sterile
مشابه: abundant, bounteous, generative, profuse, rich, rife

- The most fertile cows give birth to calves every year.
[ترجمه گوگل] بارورترین گاوها هر ساله گوساله به دنیا می آورند
[ترجمه ترگمان] The گاوها هر ساله گوساله ها را به دنیا می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: producing abundantly or continuously; prolific.
مترادف: fecund, fruitful, productive, prolific
متضاد: barren, penurious
مشابه: abundant, bounteous, creative, generative, plenteous, pregnant, profuse, rich, rife

- Her books are so popular because she has such a fertile imagination.
[ترجمه ...] همشون اشتباهه
|
[ترجمه زهرا] کتابهای او بسیار مشهورند زیرا او تخیل پرباری دارد
|
[ترجمه Javad Keyhan] کتاب هایش بسیار محبوبند زیرا او ذهنی مولد دارد
|
[ترجمه گوگل] کتاب های او بسیار محبوب هستند، زیرا او تخیل بارور دارد
[ترجمه ترگمان] کتاب های او آنقدر مشهور هستند که تصور fertile دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of, relating to, or conducive to abundant production.
مترادف: fecund, fruitful, productive
مشابه: abundant, bounteous, creative, generative, profuse, rich, rife

- Northern California has a fertile climate.
[ترجمه گوگل] شمال کالیفرنیا آب و هوای حاصلخیز دارد
[ترجمه ترگمان] کالیفرنیای شمالی آب و هوای حاصلخیز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your paper points to a number of fertile subjects for future research.
[ترجمه زهرا] مقاله شما به تعدادی موضوع که در پژوهش های آینده جای کار دارند؛ اشاره می کند
|
[ترجمه Javad Keyhan] مقاله شما به تعدادی موضوع بکر برای تحقیقات آتی اشاره می کند
|
[ترجمه گوگل] مقاله شما به تعدادی از موضوعات بارور برای تحقیقات آینده اشاره می کند
[ترجمه ترگمان] مقاله شما به تعدادی از موضوعات بارور برای تحقیقات آتی اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fertile egg
تخم مرغ نطفه دار

2. overly fertile families add to overpopulation
خانواده های بسیار پر بچه (مسئله ی) ازدیاد جمعیت را تشدید می کنند.

3. the fertile mind of a genius
فکر آفریننده ی یک نابغه

4. the fertile soil of khuzestan
خاک بارور خوزستان

5. the sun's fertile warmth
گرمای گشن آور خورشید

6. this appel tree is very fertile
این درخت سیب بسیار پر بار است.

7. the land that lay beneath the mountain was fertile
زمینی که در دامنه ی کوه قرار داشت حاصلخیز بود.

8. People get less fertile as they get older.
[ترجمه گوگل]افراد با افزایش سن باروری کمتری پیدا می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد وقتی بزرگ تر می شوند، کم تر بارور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Horton looked out over a panorama of fertile valleys and gentle hills.
[ترجمه گوگل]هورتون به چشم‌اندازی از دره‌های حاصلخیز و تپه‌های ملایم نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]هورتون به سوی دره های حاصلخیز دره های حاصلخیز و تپه های نرم چشم دوخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. like a fertile ground for learning, as long as hard work, there will be many of the fruit; if lazy work, when other people jump when the harvest dance, you have a regret.
[ترجمه گوگل]مانند یک زمین حاصلخیز برای یادگیری، تا زمانی که کار سخت، بسیاری از میوه ها وجود خواهد داشت اگر کار تنبل است، وقتی مردم دیگر هنگام رقص برداشت می پرند، پشیمان می شوید
[ترجمه ترگمان]مانند یک زمین حاصلخیز برای یادگیری، تا زمانی که کار دشوار باشد، بسیاری از میوه ها وجود خواهند داشت؛ اگر کار تنبلی کند، وقتی افراد دیگر به هنگام رقص بپرند، شما پشیمان خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Plants grow well in fertile soil.
[ترجمه گوگل]گیاهان در خاک حاصلخیز به خوبی رشد می کنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان در خاک بارور به خوبی رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We have the most fertile soil in Europe.
[ترجمه گوگل]ما حاصلخیزترین خاک اروپا را داریم
[ترجمه ترگمان]ما the خاک اروپا را داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Valley of Vinales is a lush and fertile valley and one of Cuba's finest beauty spots.
[ترجمه گوگل]دره وینالس یک دره سرسبز و حاصلخیز و یکی از بهترین نقاط زیبایی کوبا است
[ترجمه ترگمان]دره of یک دره سرسبز و حاصلخیز و یکی از زیباترین نقاط جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ploughed earth looked rich and dark and fertile.
[ترجمه گوگل]زمین شخم زده غنی و تاریک و حاصلخیز به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]زمین شخم زده و تیره و حاصلخیز به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plants luxuriated in the fertile soil.
[ترجمه گوگل]گیاهان در خاک حاصلخیز تجمل می کردند
[ترجمه ترگمان]گیاهان در خاک بارور رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. That district is fertile in wheat.
[ترجمه گوگل]آن منطقه از نظر گندم حاصلخیز است
[ترجمه ترگمان]آن ناحیه حاصلخیز و حاصلخیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Whole tracts of country, once fertile, have become arid.
[ترجمه گوگل]کل مناطق کشور که زمانی حاصلخیز بودند، خشک شده اند
[ترجمه ترگمان]همه اراضی این کشور، که زمانی حاصلخیز و حاصلخیز بوده اند، خشک شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The region, with its widespread poverty, provided fertile ground for revolutionary activitists.
[ترجمه گوگل]این منطقه با فقر گسترده خود زمینه مساعدی را برای فعالان انقلابی فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]منطقه با فقر گسترده آن، زمینه ای حاصلخیز برای activitists انقلابی فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پربرکت (صفت)
luxuriant, bounteous, exuberant, fertile

بارور (صفت)
fruitful, fertile, fecund, prolific, fructuous, parturient

حاصلخیز (صفت)
rich, fertile, fecund, prolific

برومند (صفت)
fertile, fecund

پرثمر (صفت)
fertile, fecund

تخصصی

[علوم دامی] بارور ؛ حیولمی که می توانند بطور طبیعی تولید مثل کند .
[زمین شناسی] باروری، بارخیز و حاصلخیز

انگلیسی به انگلیسی

• bearing offspring, fruitful; abundant, plentiful; inseminated; inseminating
land is fertile if plants grow easily in it.
if someone has a fertile mind or imagination, they produce a lot of good or original ideas.
you describe a place or situation as fertile ground when you think that something is likely to succeed or develop there.
people who are fertile are able to produce babies.

پیشنهاد کاربران

در متون مربوط به علوم انسانی گاهی /مساعد/ معنا می دهد. مثلا fertile groud به معنای زمینۀ مساعد
Bearing seeds ad fruit= producing much of anything
حاصل خیز - پر بار - بارور - ( خلاق و سازنده )
:example
. chicks hatch from fertile eggs
fertile ( adj ) ( fərt̮l ) = ( of people, animals, or plants ) that can produce babies, young animals, fruit, or new plants, e. g. healthy fertile woman. fertility ( n ) =the state of being fertile, #infertility
fertile
حاصل خیز
پرثمر
بارور
دارای پتانسیل تولید انبوه
بارور، حاصلخیز، پرثمر
در فارسی به معنای پربرکت هم استفاده می شود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fertilize
✅️ اسم ( noun ) : fertilization / fertilizer / fertility
✅️ صفت ( adjective ) : fertile
✅️ قید ( adverb ) : _
Of plants or animals able to produce fruit or young
For example: some fish are very fertile
دوران تخمک گذاری
دارای قدرت باروری
[زیست شناسی]: زایا
موثر، مهم
1. زمین حاصل خیز
2. ( انسان یا حیوان یا گیاه ) بارورکننده یا زاینده
3. ( ذهن ) خلاق و ایده ساز
4. ( زمینه ) مساعد، ( شرایط ) آماده ( برای حصول نتایج مفید )
بارور
پر حاصل
مستعد
در فیزیک و مهندسی هسته ای Fertile یک ماده به ایزوتوپی گفته می شود که با گیراندازی یک نوترون به ایزوتوپی تبدیل می شود که قابلیت شکافت رو داره ( یعنی اگه یک نوترون بهش بزنیم شکافته میشه ) که اصطلاحا به اون Fissile گفته میشه !
حاصلخیز
بارده ، سرسبز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس