اسم ( noun )
حالات: ferries
حالات: ferries
• (1) تعریف: a boat or ship used to carry people, vehicles, and other things across a bay, river, lake, or channel.
- Before the bridge was built many people took the ferry across the river.
[ترجمه ب گنج جو] سابقا پیش از ساخت این پل خیلی از اهالی عرض این رودخونه رو با قایقی چیزی طی میکردن. . طی مم|
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه پل ساخته شود، بسیاری از مردم با کشتی از رودخانه عبور کردند[ترجمه ترگمان] قبل از این که پل ساخته شود، بسیاری از مردم از رودخانه عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We went by ferry from the Netherlands to England.
[ترجمه R.h] ما با کشتی از هلند به انگلستان رفتیم|
[ترجمه Yekta] با کشتی از هلند به انگلیسی رفتیم|
[ترجمه گوگل] با کشتی از هلند به انگلستان رفتیم[ترجمه ترگمان] با قایق از هلند به انگلستان رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a business set up to carry people, vehicles, and other things across a bay, river, lake, or channel by boat or ship.
- An entrepreneur bought the ferry and has kept it going in rather tough financial times.
[ترجمه گوگل] یک کارآفرین کشتی را خرید و در شرایط مالی نسبتاً سخت آن را ادامه داد
[ترجمه ترگمان] یک کارآفرین کشتی را خریده و آن را در شرایط مالی نسبتا سختی قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک کارآفرین کشتی را خریده و آن را در شرایط مالی نسبتا سختی قرار داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a terminal for a ferry service.
- We waited a long time at the ferry for our car to come off.
[ترجمه 💜] زمان زیادی تو کشتی منتظر موندیم تا ماشینمون حرکت کنه|
[ترجمه گوگل] مدت زیادی در کشتی منتظر ماندیم تا ماشینمان پیاده شود[ترجمه ترگمان] مدتی طولانی در کشتی منتظر ماندیم تا اتومبیل ما به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a service for transporting, esp. planes to their overseas buyers.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ferries, ferrying, ferried
حالات: ferries, ferrying, ferried
• : تعریف: to transport (people, vehicles, goods, and the like) by boat or plane, esp. across water.
- A small plane ferried tourists to the island.
[ترجمه گوگل] یک هواپیمای کوچک گردشگران را به جزیره برد
[ترجمه ترگمان] یک هواپیمای کوچک، گردشگران را به این جزیره انتقال داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک هواپیمای کوچک، گردشگران را به این جزیره انتقال داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to go by ferry.
- We enjoyed a nice meal as we ferried across the bay.
[ترجمه گوگل] در حالی که از خلیج عبور می کردیم از یک غذای خوب لذت بردیم
[ترجمه ترگمان] هنگام عبور از خلیج، از غذای خوبی لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگام عبور از خلیج، از غذای خوبی لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید