اسم ( noun )
• (1) تعریف: a charge for services.
• مترادف: charge, cost, payment, price
• مشابه: bill, carriage, expense, remuneration, toll
• مترادف: charge, cost, payment, price
• مشابه: bill, carriage, expense, remuneration, toll
- The bank charges a monthly fee on its checking accounts.
[ترجمه خسرو] این بانک از حساب های جاری هزینه ای را به صورت ماهیانه دریافت می کند.|
[ترجمه گوگل] بانک ماهانه از حساب های جاری خود کارمزد دریافت می کند[ترجمه ترگمان] این بانک هزینه ماهانه حساب ها را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We had to pay a lot in attorneys' fees.
[ترجمه گوگل] ما مجبور شدیم هزینه های زیادی را به عنوان حق الوکاله پرداخت کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید بهای زیادی برای وکلا پرداخت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما باید بهای زیادی برای وکلا پرداخت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an amount paid for the right to do something.
• مترادف: charge, cost, payment, price
• مشابه: bill, expense, outlay, remuneration
• مترادف: charge, cost, payment, price
• مشابه: bill, expense, outlay, remuneration
- The club charges a fairly high membership fee.
[ترجمه گوگل] باشگاه حق عضویت نسبتا بالایی را دریافت می کند
[ترجمه ترگمان] کلوب هزینه عضویت نسبتا بالایی را هزینه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلوب هزینه عضویت نسبتا بالایی را هزینه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How much was the fee for renting the equipment?
[ترجمه گوگل] هزینه اجاره تجهیزات چقدر بود؟
[ترجمه ترگمان] هزینه اجاره این تجهیزات چقدر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هزینه اجاره این تجهیزات چقدر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید