fast food

/ˈfæst ˈfuːd//fɑːst fuːd/

معنی: ماحضر
معانی دیگر: (وابسته به رستوران یا جایی که در آن خوراک را به سرعت می دهند و مشتری خودش آنرا از پیشخوان به میزش می برد) تند خوراک، (رستوران) تندکار، غذای دم دستی، غذای حاضری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: food from a restaurant that is made and eaten right away. Fast food is usually not expensive.

- It is not healthy to eat too much fast food.
[ترجمه amir ali] - خوردن غذای خیلی سریع سریع سالم نیست.
|
[ترجمه Amir Mahdi Amiri] این غذای زود پز خیلی سالم نیست
|
[ترجمه گوگل] خوردن زیاد فست فود سالم نیست
[ترجمه ترگمان] غذا خوردن خیلی سریع نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: offering foods for sale that are quickly available for eating or taking out.

- fast-food chains
[ترجمه گوگل] زنجیره های فست فود
[ترجمه ترگمان] زنجیره غذایی سریع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. "No fast food", she said emphatically.
[ترجمه Amir Mahdi Amiri] او با اطمینان گفت غذای سریعی نیست
|
[ترجمه گوگل]او با تاکید گفت: "فست فود ممنوع"
[ترجمه ترگمان]او با تاکید گفت: \" هیچ غذایی سریع وجود ندارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Fast food restaurants are geared up to serve thousands of people daily.
[ترجمه گوگل]رستوران های فست فود طوری طراحی شده اند که روزانه به هزاران نفر خدمات ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]فست فود (فست فود)برای خدمت به هزاران نفر در روز تشکیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. James works as assistant chef at a fast food restaurant.
[ترجمه گوگل]جیمز به عنوان دستیار آشپز در یک رستوران فست فود کار می کند
[ترجمه ترگمان]جیمز به عنوان دستیار آشپز در یک رستوران فست فود کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fast food outlets seem to be taking over the world.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد فروشگاه های فست فود در حال تسخیر جهان هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که غذاهای فست فود در سرتاسر دنیا پخش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fast food items and fountain beverage sales are big earners.
[ترجمه گوگل]اقلام فست فود و فروش نوشیدنی های فواره ای درآمد زیادی دارند
[ترجمه ترگمان]اقلام غذایی سریع و فروش نوشیدنی fountain، earners بزرگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This boom in fast food is providing strong competition for both staff restaurants and school meal services.
[ترجمه گوگل]این رونق در فست فود باعث ایجاد رقابت قوی برای رستوران های کارکنان و سرویس های غذای مدرسه می شود
[ترجمه ترگمان]این جهش در فست فود باعث رقابت قوی برای هر دو رستوران و خدمات غذایی مدرسه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many roads are littered with fast food containers, diapers, wrecked and / or stolen cars, and animals.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جاده ها مملو از ظروف فست فود، پوشک، ماشین های خراب و/یا دزدیده شده و حیوانات است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جاده ها مملو از ظروف غذای سریع، پوشک، اتومبیل های متلاشی شده و \/ یا دزدیده شده و حیوانات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fast food sector offered a £1 billion a year market in sandwiches alone.
[ترجمه گوگل]بخش فست فود سالیانه یک میلیارد پوند در ساندویچ عرضه می کرد
[ترجمه ترگمان]بخش فست فود یک بازار ۱ میلیارد پوندی را به تنهایی عرضه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fast food is certainly a growth market with some of the main names developing their brands with great success.
[ترجمه گوگل]فست فود مطمئناً بازاری در حال رشد است که برخی از نام‌های اصلی برندهای خود را با موفقیت زیادی توسعه می‌دهند
[ترجمه ترگمان]فست فود به طور حتم یک بازار رشد با برخی از نام های اصلی در حال توسعه برنده ای خود با موفقیت بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Burger King is widely regarded as the quality fast food hamburger restaurant chain.
[ترجمه گوگل]برگر کینگ به طور گسترده به عنوان رستوران زنجیره ای همبرگر فست فود با کیفیت در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]برگر کینگ به طور گسترده به عنوان زنجیره رستوران فست فود در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And it was wolfed down like fast food, digested with a raucous burp.
[ترجمه گوگل]و مانند فست فود، با آروغی تند هضم شده بود
[ترجمه ترگمان]و با wolfed سریع، هضم شد و با آروغ بلندی هضم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wendy's rejoined the fast food market in Great Britain after an absence of nearly six years.
[ترجمه گوگل]وندی پس از نزدیک به شش سال غیبت دوباره به بازار فست فود در بریتانیا پیوست
[ترجمه ترگمان]وندی، پس از تقریبا شش سال غیبت، به بازار فست فود در بریتانیای کبیر پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gas stations and fast food places intrude on the city's sense of history.
[ترجمه گوگل]پمپ بنزین ها و فست فودها در حس تاریخ شهر نفوذ می کنند
[ترجمه ترگمان]جایگاه های سوخت گیری و محل های غذای سریع، در حس تاریخ شهر وارد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now wraps can be found in fast food restaurants in addition to delis and gourmet food shops.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بسته بندی را می توان در رستوران های فست فود علاوه بر اغذیه فروشی ها و مغازه های غذاهای لذیذ یافت
[ترجمه ترگمان]اکنون این پوشش را می توان در رستوران های فست فود، علاوه بر delis و gourmet، یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. From fast food to elegant banqueting, all tastes are catered for.
[ترجمه گوگل]از فست فود گرفته تا ضیافت های شیک، همه سلیقه ها تامین می شود
[ترجمه ترگمان]از فست فود تا ضیافتی عالی، تمام tastes برآورده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماحضر (اسم)
fast food, food prepared in haste

انگلیسی به انگلیسی

• food rapidly prepared and served
fast food is hot food such as hamburgers that is served quickly after you order it, but which is not considered to be good for you if you eat it too often.

پیشنهاد کاربران

زودپخت
غذا عربی است.
پارسی غذا خوراک می شود.

خوراک زود پز = Fast Food
fast food ( تغذیه )
واژه مصوب: غذای فوری
تعریف: 1. غذایی که به سرعت آماده شود و در اختیار مشتری قرار گیرد|||2. غذاخوری عرضهکنندۀ غذای فوری
ماحضری. [ ح َ ض َ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) به تصرف فارسیان ، طعام قلیل بی تکلف که بوقت حاجت موجود و حاضر باشد. ( غیاث ) . طعام قلیل بی تکلف که به وقت حاجت موجود و حاضر باشد. ( ناظم الاطباء ) . حاضری :
هرچه در خانه داشت ماحضری
پیشش آورد و کرد لابه گری.
نظامی.
تیزتَیار ( در تاجیکستان )
هوالعلیم
Fastfood : فست فود : غذای فوری
غذای سریع
غذای آماده
غذای نیم پز یا نیمه خام
هله هوله
غذای سرپایی
غذای سریع
غذای سرپایی
غذای نیم پخت شده
غذای آماده
هله هوله
غذا بیرونی

غذای زود پز

غذای سر پایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس