صفت ( adjective )
مشتقات: fantastical (adj.), fantastically (adv.)
مشتقات: fantastical (adj.), fantastically (adv.)
• (1) تعریف: wildly imaginative or outlandish; fanciful; exaggerated.
• مترادف: far-fetched, sensational, unreal
• مشابه: bizarre, exaggerated, fanciful, fictional, fictitious, imaginative, incredible, outlandish, preposterous, romantic, whimsical
• مترادف: far-fetched, sensational, unreal
• مشابه: bizarre, exaggerated, fanciful, fictional, fictitious, imaginative, incredible, outlandish, preposterous, romantic, whimsical
- The author is best known for his fantastic science fiction stories that have delighted readers for over a century.
[ترجمه گوگل] این نویسنده بیشتر به خاطر داستان های علمی تخیلی خارق العاده اش که بیش از یک قرن خوانندگان را به وجد آورده است، شناخته شده است
[ترجمه ترگمان] نویسنده بیشتر به خاطر داستان های تخیلی و تخیلی اش مشهور است که برای بیش از یک قرن خوانندگان را به وجد آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نویسنده بیشتر به خاطر داستان های تخیلی و تخیلی اش مشهور است که برای بیش از یک قرن خوانندگان را به وجد آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She gave such a fantastic excuse for being late that we all wondered about the truth of it.
[ترجمه ب گنج جو] دختره آنچنان عذر و بهانه ای خیالی و افسانه ای برا تاخیرش اظهار کرد که در مورد راست و دروغش گیج شدیم|
[ترجمه گوگل] او چنان بهانه ای عالی برای دیر آمدن آورد که همه ما در مورد حقیقت آن تعجب کردیم[ترجمه ترگمان] او به خاطر اینکه دیر کرده بود بهانه خوبی به دست آورد که همه ما از حقیقت آن در تعجب بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: irrational or based on imagination.
• مترادف: absurd, illogical, irrational
• متضاد: rational
• مشابه: chimerical, crazy, fanciful, imaginary, imaginative, impractical, preposterous, romantic, unreal
• مترادف: absurd, illogical, irrational
• متضاد: rational
• مشابه: chimerical, crazy, fanciful, imaginary, imaginative, impractical, preposterous, romantic, unreal
- He has a fantastic opinion of his own abilities.
[ترجمه ب گنج جو] در مورد توانایی هاش ادعاهای عجیب و غریب داره.|
[ترجمه گوگل] او نظر فوق العاده ای نسبت به توانایی های خود دارد[ترجمه ترگمان] او عقیده خوبی درباره توانایی های خودش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a fantastic plan that couldn't possibly be put into effect.
[ترجمه ب گنج جو] برنامه و طرحی که رو میزه اونقد آرمانیه که امکان عملی شدنش صفره.|
[ترجمه گوگل] این یک طرح خارق العاده بود که امکان اجرای آن وجود نداشت[ترجمه ترگمان] این یک برنامه فوق العاده بود که احتمالا نمی شد آن را عملی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: extreme or excessive.
• مترادف: excessive, extreme
• مشابه: enormous, exorbitant, extravagant, great, huge, immense, immoderate, tremendous
• مترادف: excessive, extreme
• مشابه: enormous, exorbitant, extravagant, great, huge, immense, immoderate, tremendous
- Eventually, the family used its fantastic wealth for philanthropy.
[ترجمه گوگل] در نهایت، خانواده از ثروت فوق العاده خود برای امور خیریه استفاده کردند
[ترجمه ترگمان] سرانجام خانواده از ثروت fantastic برای بشردوستی استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرانجام خانواده از ثروت fantastic برای بشردوستی استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) exceptional or superb.
• مترادف: excellent, exceptional, marvelous, outstanding, superb, terrific
• متضاد: ordinary
• مشابه: fabulous, good, great, incredible, out of this world, sensational, splendid, superior, tremendous, wonderful
• مترادف: excellent, exceptional, marvelous, outstanding, superb, terrific
• متضاد: ordinary
• مشابه: fabulous, good, great, incredible, out of this world, sensational, splendid, superior, tremendous, wonderful
- She's a fantastic singer who deserves all the success she's had.
[ترجمه گلی افجه] او خواننده فوق العاده ای است که لیاقت موفقیت هایش را دارد|
[ترجمه گوگل] او یک خواننده فوق العاده است که شایسته همه موفقیت هایی است که به دست آورده است[ترجمه ترگمان] اون یه خواننده فوق العاده است که لیاقت همه موفقیت رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should eat there; the food is fantastic!
[ترجمه Elina] باید ازش بخوری، این غذا خارق العادس!|
[ترجمه Maneli] شما باید در آنجا غذا بخورید. غذا فوق العاده است!|
[ترجمه گوگل] شما باید در آنجا غذا بخورید غذا فوق العاده است![ترجمه ترگمان] تو باید آنجا غذا بخوری؛ غذا فوق العاده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: strange or eccentric, as in appearance.
• مترادف: bizarre, peculiar, queer, screwball, strange
• متضاد: ordinary
• مشابه: conspicuous, curious, eccentric, extraordinary, freaky, odd, remarkable, striking, unusual, weird
• مترادف: bizarre, peculiar, queer, screwball, strange
• متضاد: ordinary
• مشابه: conspicuous, curious, eccentric, extraordinary, freaky, odd, remarkable, striking, unusual, weird
- Visitors to the aquarium can learn about fantastic life forms on the ocean floor.
[ترجمه گوگل] بازدیدکنندگان آکواریوم می توانند در مورد اشکال زندگی خارق العاده در کف اقیانوس بیاموزند
[ترجمه ترگمان] بازدیدکنندگان از آکواریوم می توانند در مورد فرم های زندگی فوق العاده در کف اقیانوس آگاهی پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازدیدکنندگان از آکواریوم می توانند در مورد فرم های زندگی فوق العاده در کف اقیانوس آگاهی پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید