• : تعریف: a quarrel that leads to estrangement. • مشابه: breach, feud, rupture
جمله های نمونه
1. Falling out of lovers is the renewing of love.
[ترجمه Shirinbahari] دعوای عُشاق عاشق شدن دوباره است.
|
[ترجمه گوگل]از بین رفتن عاشق، تجدید عشق است [ترجمه ترگمان]از عاشق شدن، تجدید عشق است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The falling out of lovers is the renewing of love.
[ترجمه گوگل]از بین رفتن عاشق، تجدید عشق است [ترجمه ترگمان]سقوط عشاق، تجدید تجدید عشق است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Her hair started falling out as a result of radiation treatment.
[ترجمه گوگل]موهای او در اثر پرتو درمانی شروع به ریزش کردند [ترجمه ترگمان]موهای او در نتیجه درمان اشعه شروع به افتادن کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Carrie's always falling out with people.
[ترجمه Shirinbahari] کری همیشه در حال مشاجره با مردم است.
|
[ترجمه گوگل]کری همیشه با مردم درگیر است [ترجمه ترگمان]کری همیشه با مردم در حال سقوط است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It's not worth falling out about this.
[ترجمه گوگل]ارزش این را ندارد که در این مورد غافل شویم [ترجمه ترگمان]ارزشش رو نداره که از این موضوع سر در بیاره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He left home after falling out with his parents.
[ترجمه Shirinbahari] خانه را پس از مجادله با والدینش ترک کرد.
|
[ترجمه گوگل]او پس از درگیری با پدر و مادرش خانه را ترک کرد [ترجمه ترگمان]بعد از سقوط با پدر و مادرش رفت خونه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. About four cubic kilometres of ash were ejected, falling out over an area of 5000 square kilometres.
[ترجمه گوگل]حدود چهار کیلومتر مکعب خاکستر به بیرون پرتاب شد و در منطقه ای به مساحت 5000 کیلومتر مربع ریخت [ترجمه ترگمان]در حدود چهار هزار کیلومتر مربع خاکستر در زمینی به مساحت ۵۰۰۰ کیلومتر مربع بیرون ریخته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Despite the brothers' pain over their falling out with Acheson, they still considered him among the giants.
[ترجمه گوگل]با وجود درد و رنج برادران از درگیری با آچسون، آنها همچنان او را در زمره غول ها می دانستند [ترجمه ترگمان]با وجود این که برادرها روی falling با Acheson درد گرفته بودند، هنوز او را در میان غول ها در نظر می گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Falling out with Anne finally spurred me into activity.
[ترجمه گوگل]درگیری با آن در نهایت مرا به فعالیت سوق داد [ترجمه ترگمان]آن سرانجام مرا وادار کرد که به فعالیت خود ادامه دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Little Nemo falling out of his bed at the end of every strip still brings a wry smile.
[ترجمه گوگل]نمو کوچولو که در انتهای هر نوار از رختخوابش بیرون میافتد، هنوز هم لبخندی بداخلاقی میآورد [ترجمه ترگمان]در انتهای هر نوار تیر کوچکی از تختش پایین می افتد و لبخند کج و کوله ای تحویلم می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I didn't think it was worth falling out over, but Emily obviously did.
[ترجمه گوگل]فکر نمیکردم ارزش این را داشته باشد که درگیر شوم، اما مشخصاً امیلی این کار را کرد [ترجمه ترگمان]فکر نمی کردم ارزش سقوط کردن داشته باشد، اما ظاهرا امیلی این کار را کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. As young men, they managed to avoid falling out over the tendentious terms of their father's will.
[ترجمه گوگل]به عنوان مردان جوان، آنها موفق شدند از درگیری بر سر شرایط وصیت نامه پدرشان جلوگیری کنند [ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان مردان جوان موفق شدند از افتادن بر حسب اراده پدرشان اجتناب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Almost falling out, he tied the door to one of the gas cans with a piece of string.
[ترجمه گوگل]نزدیک بود بیرون بیفتد، در را با یک تکه نخ به یکی از قوطی های گاز بست [ترجمه ترگمان]نزدیک بود بیفتد و در را با یک تکه نخ بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. We had a falling out after he asked me to lie for him.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه او از من خواست که به جای او دروغ بگویم، با هم درگیر شدیم [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه ازم خواست بهش دروغ بگم سقوط کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. His hair is falling out.
[ترجمه گوگل]موهایش در حال ریزش است [ترجمه ترگمان] موهاش داره از بین میره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• a falling-out is a quarrel; used in american english.
پیشنهاد کاربران
falling out – a fight or a difference in opinion that causes two people who were friendly in the past to stop being friendly with each other * Mason had a falling out with his best friend over a woman, and now the two no longer speak to each other.
ستیزه درگیری
قهر بودن , رابطه نداشتن To have a falling out
مشاجره. دعوا They had this major falling out about two months ago