fall into

جمله های نمونه

1. It's easy to fall into a trap, but hard to get out again.
[ترجمه M.Mahdi] در تله افتادن بسیار آسان است، ولی دوباره از آن خارج شدن دشوار است.
|
[ترجمه گوگل]افتادن در تله آسان است، اما بیرون آمدن دوباره سخت است
[ترجمه ترگمان]افتادن به دام بسیار آسان است، اما باز هم سخت است که از آن بیرون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A fall into the pit, a gain in your wit.
[ترجمه گوگل]سقوط در گودال، افزایش در شوخ طبعی شما
[ترجمه ترگمان]سقوط در گودال، سودی در wit
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If the blind lead the blind, both shall fall into the ditch.
[ترجمه گوگل]اگر نابینا نابینا را هدایت کند، هر دو در خندق می‌افتند
[ترجمه ترگمان]اگر کور کور را کور کند هر دو به گودال می افتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you fall into this trap, it will be all your own doing.
[ترجمه Hyouka] اگر به این دام بیفتی ( دم به تله بدی ) ، همه ش تقصیر خودته ( مسببش خودتی ) .
|
[ترجمه گوگل]اگر در این تله بیفتید، همه کار شما خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر تو این دام افتادی، همه کارها به تنهایی انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The islands fall into three large groups.
[ترجمه گلنیس کوچولو] جزیره ها به سه گروه بزرگ تقسیم میشوند
|
[ترجمه گوگل]جزایر به سه گروه بزرگ تقسیم می شوند
[ترجمه ترگمان]این جزایر به سه گروه بزرگ تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The landlord had let the building fall into decay .
[ترجمه گوگل]صاحبخانه اجازه داده بود که ساختمان خراب شود
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار خانه را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A fall into a pit, a gain in your wit.
[ترجمه Hyouka] هر بار که بیفتی تو گودال، عاقل تر بار میای
|
[ترجمه گوگل]افتادن در گودال، سودی در شوخ طبعی شما
[ترجمه ترگمان]سقوط در گودال، سودی در wit
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. May everything fall into your lap.
[ترجمه گوگل]باشد که همه چیز به دامان شما بیفتد
[ترجمه ترگمان]ممکن است همه چیز به دامن شما بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't fall into the trap of thinking you can learn a foreign language without doing any work.
[ترجمه گوگل]در دام این فکر نیفتید که می توانید بدون انجام کاری یک زبان خارجی یاد بگیرید
[ترجمه ترگمان]در دام تفکر قرار نگیرید که شما می توانید یک زبان خارجی را بدون انجام هیچ کار یاد بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Both women fall into the highest-risk group.
[ترجمه گوگل]هر دو زن در گروه پرخطر قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]هر دوی این زنان در بالاترین گروه ریسک قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The problems generally fall into two categories.
[ترجمه گوگل]مشکلات به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند
[ترجمه ترگمان]این مشکلات عموما به دو دسته تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Only 25% of people fall into this group.
[ترجمه گوگل]تنها 25 درصد افراد در این گروه قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]تنها ۲۵ درصد از مردم در این گروه قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Voters fall into three main categories .
[ترجمه گوگل]رای دهندگان به سه دسته اصلی تقسیم می شوند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان به سه دسته اصلی تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many people fall into the trap of believing that home decorating must always be done on a large scale.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در دام این باور می افتند که دکوراسیون خانه باید همیشه در مقیاس بزرگ انجام شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در دام باور هستند که تزئین خانه همیشه باید در مقیاس بزرگ انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Families with money problems often fall into the hands of the moneylenders and get further into debt.
[ترجمه گوگل]خانواده هایی که مشکلات مالی دارند اغلب به دست وام دهندگان می افتند و بیشتر دچار بدهی می شوند
[ترجمه ترگمان]خانواده ها با مشکلات مالی اغلب در دست of قرار می گیرند و بیشتر مقروض می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fall into the hands of, be captured by; drop within, descend toward

پیشنهاد کاربران

جای گرفتن
قرار گرفتن
مندرج شده در. . .
طبقه بندی شده به عنوانِ. . .
گرفتار شدن
دست کسی افتادن / دست کسی قرار گرفتن
fall into wrong hands
دست افراد فاقد صلاحیت افتادن ( مدرک ، سلاح و. . )
جای گرفتن
دچار شدن به
از دیگر معانی است
قرار گرفتن در چیزی
تعلق گرفتن به چیزی
متعلق چیزی بودن
دچار شدن ( مثلاً دچار زوال شدن )
دچار شدن
fall into the trap در مخمصه افتادن دچار گرفتاری شدن
make a mistake that many people make
مبتلا شدن
اسیر شدن
فرو ریختن
سقوط کردن
افتادن بر روی یا داخل چیزی
داخل شدن به یک تشکیلاتی مثل ارتش
مشارکت کردن در چیزی
طبقه بندی کردن سازماندهی کردن
تغییر قابل توجه معمولا ناخوشایند

واردشدن، درگیر شدن، کشیده شدن، گول خوردن، ندانسته درگیر چیزی شدن، توی اشتباه یا، گناه خطاوغیره افتادن، توی دام افتادن، دستخوش چیزی شدن، متحمل چیزی شدن، ولو شدن رو تخت وغیره
فرو رفتن
Fall into pop
قرار گرفتن در دسته ی. . .
1. افتادن تو چیزی ( منظور فعالیت خاصی مثل یه کار )
2. قرار گرفتن
3. to move somewhere quickly by relaxing your body and letting it fall on something
این سومی رو حقیقت از دیکشنری پیدا کردم، من که نتونستم هضمش کنم ، اما برداشت من " ولو شدن" هستش، quickly این وسط نمیدونم چیکار میکنه، شما میتونی سریع بری جایی ولو شی؟! اصلا چرا باید سریع بری، خلاصه انگلیسیه دیگه. . .
...
[مشاهده متن کامل]

گرفتار شدن در چیزی یا مشکلی
قابل تقسیم شدن به
تقسیم شدن
قرار گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس