اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or result of failing.
• مترادف: bomb, flop
• متضاد: achievement, success, victory
• مشابه: bust, debacle, defeat, dud, failing, fiasco, fizzle, lemon, miscarriage, miss, muff, washout
• مترادف: bomb, flop
• متضاد: achievement, success, victory
• مشابه: bust, debacle, defeat, dud, failing, fiasco, fizzle, lemon, miscarriage, miss, muff, washout
- Failure to hand in papers on time will result in the lowering of one's grade.
[ترجمه گوگل] عدم تحویل به موقع اوراق منجر به کاهش نمره می شود
[ترجمه ترگمان] عدم موفقیت در نوشتن مقالات در زمان منجر به کاهش درجه یک خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عدم موفقیت در نوشتن مقالات در زمان منجر به کاهش درجه یک خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sadly, their attempt to revive their business resulted in failure.
[ترجمه امیرحسین] متاسفانه تلاش ایشان برای سرپا نگهداشتن کسب و کارشان به شکست منجر شد.|
[ترجمه گوگل] متأسفانه، تلاش آنها برای احیای کسب و کارشان به شکست منجر شد[ترجمه ترگمان] متاسفانه تلاش آن ها برای احیای تجارت آن ها منجر به شکست شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person or thing that fails or does not succeed.
• متضاد: bestseller, success
• مشابه: bomb, bungler, bust, debacle, dud, failing, fiasco, fizzle, flop, lemon, loser, schlemiel, washout
• متضاد: bestseller, success
• مشابه: bomb, bungler, bust, debacle, dud, failing, fiasco, fizzle, flop, lemon, loser, schlemiel, washout
- The new musical, despite all its glamour, was a failure on Broadway.
[ترجمه گوگل] موزیکال جدید، با وجود همه زرق و برق هایش، در برادوی شکست خورد
[ترجمه ترگمان] موسیقی جدید، علی رغم همه فریبندگی آن، شکست در خیابان برادوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موسیقی جدید، علی رغم همه فریبندگی آن، شکست در خیابان برادوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His brother's great financial success made him feel like a failure regardless of his own accomplishments.
[ترجمه گوگل] موفقیت مالی بزرگ برادرش باعث شد که او بدون توجه به دستاوردهای خود احساس شکست کند
[ترجمه ترگمان] موفقیت بزرگ مالی برادر او باعث شد که او بدون توجه به دستاوردهای خود احساس شکست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت بزرگ مالی برادر او باعث شد که او بدون توجه به دستاوردهای خود احساس شکست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was a failure at dancing, but she excelled at athletics.
[ترجمه sanaz] او در رقص ناموفق بود، اما در ( علم ) ورزش عالی بود.|
[ترجمه گوگل] او در رقص شکست خورده بود، اما در دو و میدانی عالی بود[ترجمه ترگمان] او در حال رقص شکست خورده بود، اما در ورزش در حال ورزش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an insufficiency or inadequacy.
• مترادف: deficiency, insufficiency
• مشابه: dearth, failing, lack
• مترادف: deficiency, insufficiency
• مشابه: dearth, failing, lack
- Lower than normal temperatures caused a crop failure.
[ترجمه گوگل] دمای پایین تر از حد معمول باعث شکست محصول شد
[ترجمه ترگمان] پایین تر از دماهای معمولی باعث عدم موفقیت محصول می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پایین تر از دماهای معمولی باعث عدم موفقیت محصول می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a stopping of normal functioning or performance.
• مترادف: breakdown, malfunction
• مشابه: dysfunction, fatigue, miscarriage, stall, stoppage
• مترادف: breakdown, malfunction
• مشابه: dysfunction, fatigue, miscarriage, stall, stoppage
- The flight was canceled due to equipment failure.
[ترجمه ش] پرواز به علت نقص فنی لغو شد.|
[ترجمه شان] پرواز به سبب خرابی ( از کار افتادگی ) تجهیزات ، کنسل ( لغو ) شد.|
[ترجمه گوگل] این پرواز به دلیل خرابی تجهیزات لغو شد[ترجمه ترگمان] این پرواز به دلیل شکست تجهیزات کنسل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: weakening; decline.
• مترادف: decline, weakening
• متضاد: growth
• مشابه: decay, ebb, loss
• مترادف: decline, weakening
• متضاد: growth
• مشابه: decay, ebb, loss
- The rapid failure of my father's health was devastating to my mother.
[ترجمه گوگل] شکست سریع سلامتی پدرم برای مادرم ویرانگر بود
[ترجمه ترگمان] شکست سریع سلامتی پدرم به مادر من ویران کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شکست سریع سلامتی پدرم به مادر من ویران کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید