فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fails, failing, failed
حالات: fails, failing, failed
•  (1) تعریف: to be or become ineffective or unsuccessful; be lacking in an effort or attempt.
• مترادف: miscarry
• متضاد: prosper, succeed, triumph, work
• مشابه: bite the dust, collapse, come a cropper, fizzle, flop, go down, miss
• مترادف: miscarry
• متضاد: prosper, succeed, triumph, work
• مشابه: bite the dust, collapse, come a cropper, fizzle, flop, go down, miss
- The mayor failed at the task of revitalizing the downtown area.
 [ترجمه گوگل] شهردار در امر احیای مرکز شهر ناکام ماند
[ترجمه ترگمان] شهردار در کار احیای ناحیه مرکز شهر ناکام ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شهردار در کار احیای ناحیه مرکز شهر ناکام ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She failed in her efforts to raise funds for the project.
 [ترجمه گوگل] او در تلاش برای جمع آوری بودجه برای پروژه شکست خورد
[ترجمه ترگمان] او در تلاش های خود برای جمع آوری پول برای این پروژه ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در تلاش های خود برای جمع آوری پول برای این پروژه ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to lose endurance or strength; decline.
• مترادف: decline, languish, sink
• مشابه: decay, deteriorate, droop, dwindle, ebb, fade, lag, pine, trail, wane, weaken
• مترادف: decline, languish, sink
• مشابه: decay, deteriorate, droop, dwindle, ebb, fade, lag, pine, trail, wane, weaken
- The runner's strength began to fail after the fifteenth mile.
 [ترجمه گوگل] قدرت دونده بعد از پانزدهمین مایل شروع به از بین رفتن کرد
[ترجمه ترگمان] پس از پانزدهم مایل، قدرت دونده شروع به شکست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از پانزدهم مایل، قدرت دونده شروع به شکست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His health began to fail rapidly after his wife died.
 [ترجمه گوگل] سلامتی او پس از مرگ همسرش به سرعت شروع به از بین رفتن کرد
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ همسرش، سلامتی او به سرعت شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ همسرش، سلامتی او به سرعت شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to stop operating.
• مترادف: break down, die
• مشابه: blow, break, collapse, falter, go, stall
• مترادف: break down, die
• مشابه: blow, break, collapse, falter, go, stall
- The machines failed, and production came to an abrupt stop.
 [ترجمه گوگل] ماشین ها از کار افتادند و تولید به طور ناگهانی متوقف شد
[ترجمه ترگمان] ماشین ها شکست خوردند و تولید متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین ها شکست خوردند و تولید متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor said that any large effort could cause her heart to fail.
 [ترجمه گوگل] دکتر گفت هر تلاش بزرگی می تواند باعث از کار افتادن قلب او شود
[ترجمه ترگمان] دکتر گفت که هر تلاش بزرگی می تواند باعث شکست قلب او شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکتر گفت که هر تلاش بزرگی می تواند باعث شکست قلب او شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: to receive any grade below passing in a test or course.
• مترادف: flunk
• مشابه: bomb
• مترادف: flunk
• مشابه: bomb
- If you don't study, you could fail.
 [ترجمه mahdi] اگر درس نخونی، ممکنه مردود بشی.| 
 [ترجمه گوگل] اگر درس نخوانید ممکن است شکست بخورید[ترجمه ترگمان] اگر مطالعه نکنی، ممکن است شکست بخوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (5) تعریف: of a business, to become unable to make enough money to continue operating and to pay off debts; become insolvent.
- The restaurant failed after only six months in business.
 [ترجمه گوگل] رستوران تنها پس از شش ماه کار شکست خورد
[ترجمه ترگمان] این رستوران تنها بعد از شش ماه کار شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رستوران تنها بعد از شش ماه کار شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
•  (1) تعریف: to be unsuccessful in meeting the expectations of; disappoint.
• مترادف: disappoint
• متضاد: achieve
• مشابه: desert, forsake, let down
• مترادف: disappoint
• متضاد: achieve
• مشابه: desert, forsake, let down
- He failed his friends by stealing their money to support his drug habit.
 [ترجمه گوگل] او با دزدیدن پول دوستانش برای حمایت از اعتیادش به مواد مخدر، آنها را ناکام گذاشت
[ترجمه ترگمان] او با دزدیدن پول خود برای حمایت از معتاد به مواد مخدر با شکست مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با دزدیدن پول خود برای حمایت از معتاد به مواد مخدر با شکست مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He promised his daughter he would attend her graduation, but he failed her again.
 [ترجمه بهروز مددی] به دخترش قول داد که در جشن فارغ التحصیلی او شرکت خواهد کرد، ولی مثل همیشه او را ناامید کرد.| 
 [ترجمه گوگل] او به دخترش قول داده بود که در جشن فارغ التحصیلی او شرکت کند، اما دوباره او را ناکام گذاشت[ترجمه ترگمان] به دخترش قول داده بود که در جشن فارغ التحصیلی او شرکت کند، اما باز هم او را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to receive a grade below passing in (a test or course).
• مترادف: flunk
• متضاد: pass
• مشابه: blow
• مترادف: flunk
• متضاد: pass
• مشابه: blow
- Sue failed her driving test.
 [ترجمه Amir] سو در آزمون رانندگیش شکست خورد ( رد شد ) .| 
 [ترجمه گوگل] سو در آزمون رانندگی مردود شد[ترجمه ترگمان] سو آزمون رانندگی رو رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to give (someone) a grade below passing.
• مترادف: flunk
• مترادف: flunk
- No teacher likes to fail a student.
 [ترجمه M] هیچ معلمی دوست ندارد که دانش اموزی را مردود کند| 
 [ترجمه گوگل] هیچ معلمی دوست ندارد دانش آموز را شکست دهد[ترجمه ترگمان] هیچ معلمی دوست ندارد دانش آموز را شکست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: to neglect or omit to do something important or required.
- After he failed to pay the bill, the electric company turned off his power.
 [ترجمه حامی] بعد از اینکه او قبض خود را پرداخت نکرد، شرکت برق، برقش را قطع کرد| 
 [ترجمه گوگل] پس از عدم پرداخت قبض، شرکت برق برق او را قطع کرد[ترجمه ترگمان] پس از اینکه او نتوانست این لایحه را بپردازد، شرکت برق قدرت خود را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The injury occurred because they failed to follow the safety instructions.
 [ترجمه گوگل] این آسیب به این دلیل رخ داد که آنها دستورالعمل های ایمنی را رعایت نکردند
[ترجمه ترگمان] این آسیب به این دلیل رخ داد که آن ها نتوانسته اند دستورالعمل های ایمنی را رعایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آسیب به این دلیل رخ داد که آن ها نتوانسته اند دستورالعمل های ایمنی را رعایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: without fail
عبارات: without fail
• : تعریف: in commerce, a failure to deliver securities on time, or to receive proceeds from a transaction.
• مشابه: failure
• مشابه: failure