facilitate

/fəˈsɪləˌtet//fəˈsɪlɪteɪt/

معنی: کمک کردن، تسهیل کردن، اسان کردن
معانی دیگر: آسان کردن، گره گشایی کردن، بشولیدن، گشایش دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: facilitates, facilitating, facilitated
مشتقات: facilitative (adj.), facilitation (n.), facilitator (n.)
• : تعریف: to make less difficult; help in progress.
متضاد: frustrate, hamper, hinder, impede, thwart
مشابه: aid, assist, ease, enable, expedite, forward, further, help, simplify, smooth

- Her guidance counselor's advice facilitated her college application process.
[ترجمه itsy_bitsy] درخواست مشاور راهنمایی او پروسه ثبت نام دانشگاهش را آسان کرد
|
[ترجمه Hamed] توصیه مشاور راهنمایش، پروسه ثبت نامش را در کالج آسان کرد.
|
[ترجمه گوگل] مشاوره مشاور راهنمایی او روند درخواست کالج او را تسهیل کرد
[ترجمه ترگمان] مشاور راهنمایی او فرآیند درخواست دانشگاه را تسهیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His business connections facilitated his finding a new job.
[ترجمه Faeze] ارتباطات تجاری او یافتن یک شغل جدید را برایش آسان کرد
|
[ترجمه Hamed] روابط کاری اش، او را در یافتن شغلی جدید یاری کرد.
|
[ترجمه گوگل] ارتباطات تجاری او یافتن شغل جدید را تسهیل کرد
[ترجمه ترگمان] ارتباطات تجاری او یافتن شغل جدیدی را تسهیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ramp facilitates entry for people who use wheelchairs.
[ترجمه پوریا] رمپ ورود افرادی که از ویلچر استفاده میکنند را تسهیل کرد .
|
[ترجمه علی فتح اللهی] این رمپ ورود را برای افرادی که از ویلچر استفاده میکنند تسهیل می کند.
|
[ترجمه Hamed] سطح شیبدار، امکان ورود را برای افرادی که از ویلچر استفاده می کنند، آسان می کند.
|
[ترجمه گوگل] این رمپ ورود را برای افرادی که از ویلچر استفاده می کنند تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان] این مسیر ورود افرادی که از ویلچر استفاده می کنند را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to facilitate a lively traffic in ideas
تبادل پوینده ی عقاید را تسهیل کردن

2. in order to facilitate customs formalities
به منظور آسان کردن تشریفات گمرکی

3. measures intended to facilitate economic development
اقداماتی که برای تسهیل پیشرفت اقتصادی صورت گرفته است

4. The new ramp will facilitate the entry of wheelchairs.
[ترجمه گوگل]رمپ جدید ورود ویلچرها را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]این مسیر جدید ورود ویلچر را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Friendly contacts between different peoples facilitate the cultural and economic interchange.
[ترجمه گوگل]تماس های دوستانه بین مردمان مختلف تبادل فرهنگی و اقتصادی را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]تماس دوستانه بین مردم مختلف، تبادل فرهنگی و اقتصادی را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It would facilitate matters if they were more co-operative.
[ترجمه گوگل]اگر آنها همکاری بیشتری داشته باشند، کارها را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها هم کاری بیشتری داشته باشند، این کار ممکن است باعث تسهیل امور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new airport will facilitate the development of tourism.
[ترجمه گوگل]فرودگاه جدید توسعه گردشگری را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این فرودگاه جدید توسعه گردشگری را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new underground railway will facilitate the journey to all parts of the city.
[ترجمه گوگل]راه آهن جدید زیرزمینی سفر به تمام نقاط شهر را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]خط آهن زیرزمینی جدید سفر به تمام بخش های شهر را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Computers can be used to facilitate language learning.
[ترجمه گوگل]می توان از رایانه برای تسهیل یادگیری زبان استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها می توانند برای تسهیل یادگیری زبان به کار روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It would facilitate matters if you were more co-operative.
[ترجمه گوگل]اگر بیشتر همکاری می کردید، کارها را تسهیل می کرد
[ترجمه ترگمان]اگر شما هم کاری بیشتری داشتید، این کار ممکن است باعث تسهیل امور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The current structure does not facilitate efficient work flow.
[ترجمه گوگل]ساختار فعلی جریان کار کارآمد را تسهیل نمی کند
[ترجمه ترگمان]ساختار فعلی جریان کار موثر را تسهیل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new trade agreement should facilitate more rapid economic growth.
[ترجمه گوگل]توافق تجاری جدید باید رشد سریع اقتصادی را تسهیل کند
[ترجمه ترگمان]توافقنامه تجاری جدید باید رشد اقتصادی سریع تر را تسهیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It would not facilitate matters if you were uncooperative.
[ترجمه گوگل]اگر شما همکاری نداشتید، کار را تسهیل نمی کرد
[ترجمه ترگمان]اگر هم کاری نکرده بودید، این کار آسان نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This unexpected situation will not facilitate the first steps of the single currency.
[ترجمه گوگل]این وضعیت غیرمنتظره قدم های اولیه ارز تک نرخی را تسهیل نمی کند
[ترجمه ترگمان]این موقعیت غیرمنتظره اولین گام های واحد پول واحد را تسهیل نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They want me to facilitate their efforts; to help them execute their marketing plans and personal growth objectives.
[ترجمه گوگل]آنها از من می خواهند که تلاش های آنها را تسهیل کنم برای کمک به آنها در اجرای برنامه های بازاریابی و اهداف رشد شخصی
[ترجمه ترگمان]آن ها از من می خواهند تا تلاش هایشان را تسهیل کنم؛ تا به آن ها در اجرای طرح های بازاریابی و اهداف رشد شخصی کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

تسهیل کردن (فعل)
simplify, facilitate, comfort

اسان کردن (فعل)
facilitate

انگلیسی به انگلیسی

• make easy, assist forward, promote, expedite
to facilitate a process means to make it easier; a formal word.

پیشنهاد کاربران

facilitate = allow
فراهم کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : facilitate
✅️ اسم ( noun ) : facilitation / facility
✅️ صفت ( adjective ) : facilitative / facile
✅️ قید ( adverb ) : facilely
ممکن می کند
هموار ساختن
تسهیل کردن، آسان کردن
to make it possible or easier for something to happen
The counselor may be able to facilitate communication between the couple
✅تسهیل کردن - کمک نمودن - گره گشایی کردن
The official added that "the technical discussions facilitated⁦👁️‍🗨️⁩ by the waiver are necessary in the⁦ final weeks of JCPOA talks
برگزار کردن هم معنی میده ( مثلا to facilitate a workshop یعنی برگزارکردن کارگاه آموزشی )
افزایش دادن
به جریان افتادن ( - ِ کاری ) ، انجام شدن ( - ِ کاری ) ، تسهیل شدن ( کاری ) ، آسان شدن ( کاری )
برطرف کردن
تسهیل کردن.
Living in a modern country facilitates our lives in many ways.
آرام کردن
برگزار کردن
میسر ساختن
راه را هموار کردن
مساعدت کردن
تسهیل
کمک کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس