فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: facilitates, facilitating, facilitated
مشتقات: facilitative (adj.), facilitation (n.), facilitator (n.)
حالات: facilitates, facilitating, facilitated
مشتقات: facilitative (adj.), facilitation (n.), facilitator (n.)
• : تعریف: to make less difficult; help in progress.
• متضاد: frustrate, hamper, hinder, impede, thwart
• مشابه: aid, assist, ease, enable, expedite, forward, further, help, simplify, smooth
• متضاد: frustrate, hamper, hinder, impede, thwart
• مشابه: aid, assist, ease, enable, expedite, forward, further, help, simplify, smooth
- Her guidance counselor's advice facilitated her college application process.
[ترجمه itsy_bitsy] درخواست مشاور راهنمایی او پروسه ثبت نام دانشگاهش را آسان کرد|
[ترجمه Hamed] توصیه مشاور راهنمایش، پروسه ثبت نامش را در کالج آسان کرد.|
[ترجمه گوگل] مشاوره مشاور راهنمایی او روند درخواست کالج او را تسهیل کرد[ترجمه ترگمان] مشاور راهنمایی او فرآیند درخواست دانشگاه را تسهیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His business connections facilitated his finding a new job.
[ترجمه Faeze] ارتباطات تجاری او یافتن یک شغل جدید را برایش آسان کرد|
[ترجمه Hamed] روابط کاری اش، او را در یافتن شغلی جدید یاری کرد.|
[ترجمه گوگل] ارتباطات تجاری او یافتن شغل جدید را تسهیل کرد[ترجمه ترگمان] ارتباطات تجاری او یافتن شغل جدیدی را تسهیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ramp facilitates entry for people who use wheelchairs.
[ترجمه پوریا] رمپ ورود افرادی که از ویلچر استفاده میکنند را تسهیل کرد .|
[ترجمه علی فتح اللهی] این رمپ ورود را برای افرادی که از ویلچر استفاده میکنند تسهیل می کند.|
[ترجمه Hamed] سطح شیبدار، امکان ورود را برای افرادی که از ویلچر استفاده می کنند، آسان می کند.|
[ترجمه گوگل] این رمپ ورود را برای افرادی که از ویلچر استفاده می کنند تسهیل می کند[ترجمه ترگمان] این مسیر ورود افرادی که از ویلچر استفاده می کنند را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید