facetious

/fəˈsiːʃəs//fəˈsiːʃəs/

معنی: هیجان، شوخ، لوس، اهل شوخی بیجا
معانی دیگر: وابسته به شوخی نابهنگام، (شوخی) بی جا، لطیفه ی بی موقع، حرف بیجا، سخن بی مورد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: facetiously (adv.), facetiousness (n.)
• : تعریف: not serious; humorous or frivolous.
مترادف: humorous, jocular, sly
متضاد: serious
مشابه: comic, droll, frivolous, funny, jocose, joking, playful, tongue-in-cheek, waggish, witty

- This is a grave matter, so I don't appreciate your facetious comments.
[ترجمه یاسر علی پناه] این یک موضوع جدی است، بنابر این من از نظرات بی جای شما قدردانی نمی کنم
|
[ترجمه گوگل] این یک موضوع جدی است، بنابراین من از نظرات واهی شما قدردانی نمی کنم
[ترجمه ترگمان] این یک مساله جدی است، بنابراین از نظرات حرفه ای شما قدردانی نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me
اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.

2. He was so facetious that he turned everything into a joke.
[ترجمه مریم مزدایی] او از بس شوخی بیجا می کرد از هر چیزی جوک ساخته بود.
|
[ترجمه گوگل]او آنقدر حیله گر بود که همه چیز را به شوخی تبدیل می کرد
[ترجمه ترگمان]او چنان خنده دار بود که همه چیز را به یک شوخی تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She kept interrupting our discussion with facetious remarks.
[ترجمه مریم مزدایی] او بحث جدی ما را مدام با شوخی های بیجا قطع میکرد.
|
[ترجمه گوگل]او مدام بحث ما را با اظهارات واهی قطع می کرد
[ترجمه ترگمان]گفتگوی ما را با سخنان خنده دار قطع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The woman eyed him coldly. "Don't be facetious," she said.
[ترجمه گوگل]زن با سردی به او نگاه کرد او گفت: "جذابی نباش "
[ترجمه ترگمان]زن با سردی به او نگاه کرد و گفت: شوخی نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stop being facetious; this is serious.
[ترجمه گوگل]از ظاهرسازی دست بردارید؛ این جدی است
[ترجمه ترگمان]شوخی نکن، این قضیه جدیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Facetious remarks are part of his stock - in - trade.
[ترجمه گوگل]اظهارات واهی بخشی از سهام او در تجارت است
[ترجمه ترگمان]اظهارات Facetious بخشی از تجارت سهام او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At the risk of sounding facetious, I have to ask who really cares about all this?
[ترجمه گوگل]با این خطر که ظاهراً ظاهری به نظر برسد، باید بپرسم چه کسی واقعاً به این همه اهمیت می دهد؟
[ترجمه ترگمان]با وجود ریسکی که داری می کنی باید بپرسم کی واقعا به این چیزا اهمیت میده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was being facetious, at least in part.
[ترجمه گوگل]او لااقل تا حدودی حیله گر بود
[ترجمه ترگمان]در واقع او اهل شوخی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In one facetious article he promised to show the government how to double the number of jobs in the railroad industry.
[ترجمه گوگل]او در یک مقاله حیرت انگیز قول داد که به دولت نشان دهد چگونه تعداد مشاغل در صنعت راه آهن را دو برابر کند
[ترجمه ترگمان]در یک مقاله خنده دار، او قول داد که به دولت نشان دهد که چگونه تعداد مشاغل در صنعت راه آهن را دو برابر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't be so facetious!
[ترجمه گوگل]اینقدر حیله گر نباش!
[ترجمه ترگمان]این قدر خنده دار نباش!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The newspaper ended on a slightly facetious note: Can anybody commit a forgery against himself?
[ترجمه گوگل]روزنامه با یک یادداشت کمی جعلی پایان داد: آیا کسی می تواند علیه خودش جعل کند؟
[ترجمه ترگمان]روزنامه با لحن تمسخرآمیزی خاتمه داد: آیا کسی می تواند علیه خودش جعل کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And then he said something facetious, and she stepped away from him.
[ترجمه گوگل]و سپس او چیزی متحیرانه گفت و او از او دور شد
[ترجمه ترگمان]و بعد یک چیز خنده دار گفت و از او دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's just being facetious.
[ترجمه گوگل]او فقط ظاهری دارد
[ترجمه ترگمان]او فقط شوخی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stop being facetious. This is a serious matter.
[ترجمه گوگل]حیله گر بودن را متوقف کنید این یک موضوع جدی است
[ترجمه ترگمان]شوخی نکن این یه موضوع جدیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The facetious and salt words can show teachers ' sagaciousness and can make the class full of the sentiment .
[ترجمه گوگل]كلمات زيبا و نمك مي تواند حكمت معلمان را نشان دهد و كلاس را پر از احساسات كند
[ترجمه ترگمان]کلمات خنده دار و خنده دار می توانند به معلمان sagaciousness نشان دهند و می توانند کلاس را پر از احساسات کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هیجان (صفت)
facetious

شوخ (صفت)
quizzical, gay, blithesome, blithe, witty, facetious, jolly, jocular, frolicsome, sportful, jocose, waggish, lightsome

لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt

اهل شوخی بیجا (صفت)
facetious

انگلیسی به انگلیسی

• humorous, amusing, entertaining
if someone is being facetious, they are making humorous remarks in a serious situation.

پیشنهاد کاربران

این کلمه بار معنایی منفی داره و معادل: لوس، خنک و . . . است
اگه میخواهید از کسی تعریف کنید و بگید که آدم شوخ و بذله گویی هست نباید از این کلمه استفاده کرد
به جایش باید بگویید : witty, humorous
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : facetiousness
صفت ( adjective ) : facetious
قید ( adverb ) : facetiously
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
🖊 توضیح: meant to be humorous or funny; not serious
🔍 مترادف: flippant
💡 معادل فارسی: بامزه و شوخ ( در موقعیت های نامناسب )
✅ مثال: He was so facetious that he turned everything into a joke.
facetious
کسی که در مورد یک موضوع جدی، جدی نیست
سخن بی مورد، شوخی بیجا، حرف بیجا

بپرس