furthest

/ˈfɜːrθəst//ˈfɜːðɪst/

دورترین، دور افتاده ترین، بعیدترین، بیشترین (درجه یا میزان)، به حد اکثر، زیادترین، صفت عالی: farthest) far هم می گویند)، دورترازهمه، دردورترین نقطه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: superl. of far.

(2) تعریف: to or at the greatest point, extent, or degree.
قید ( adverb )
(1) تعریف: superl. of far.

(2) تعریف: most remote in time or space.

جمله های نمونه

1. a journey to the furthest points of the earth
سفری به دورترین مناطق زمین

2. in computer technology, america has gone the furthest
در فن آوری رایانه،آمریکا در صدر قرار دارد.

3. That's the furthest I can see without glasses.
[ترجمه هادی بخشی زاده] این دور ترین ( جایی یا چیزی ) است که من می توانم بدون عینک ببینم
|
[ترجمه گوگل]این دورترین نقطه ای است که می توانم بدون عینک ببینم
[ترجمه ترگمان]این دورترین جایی است که می توانم بدون عینک ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The south of England, where prices have fallen furthest, will remain the weakest market.
[ترجمه گوگل]جنوب انگلستان، جایی که قیمت ها بیش از همه کاهش یافته است، ضعیف ترین بازار باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]جنوب انگلستان، که در آن قیمت ها بیش ترین سقوط را دارند، ضعیف ترین بازار باقی خواهند ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was a huge tapestry on the furthest wall.
[ترجمه گوگل]روی دورترین دیوار یک ملیله بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]پرده بزرگی روی دیوار سرسرا دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their houses are the farthest / furthest from the shops.
[ترجمه گوگل]خانه های آنها دورترین / دورترین از مغازه ها است
[ترجمه ترگمان]خانه های آن ها دورترین و دورترین shops
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The novel explores the furthest extremes of human experience.
[ترجمه گوگل]این رمان دورترین افراط‌های تجربه بشری را بررسی می‌کند
[ترجمه ترگمان]این رمان آخرین حد تجربه انسانی را بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wanted to be an actress but the furthest I ever got was selling ice-creams in a theatre.
[ترجمه Navid_soran] ( دلم ) میخواست که یه بازیگر ( زن ) باشم, دست آخر تنها دستآوردم فروختن بستنی تو تآتر بود
|
[ترجمه گوگل]من می خواستم بازیگر شوم، اما دورترین چیزی که تا به حال به دست آوردم فروش بستنی در تئاتر بود
[ترجمه ترگمان]من می خواستم که یک بازیگر شوم، اما بیشتر وقت بود که بستنی را در یک تئاتر می فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our house is the furthest / farthest from the school.
[ترجمه گوگل]خانه ما دورترین / دورترین خانه از مدرسه است
[ترجمه ترگمان]خانه ما دورترین و دورترین از مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Maltby's book has probably gone furthest in explaining these events.
[ترجمه گوگل]احتمالاً کتاب مالتبی در توضیح این وقایع فراتر رفته است
[ترجمه ترگمان]کتاب Maltby احتمالا در توضیح این رویدادها به دورترین نقطه رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The police car was discreetly parked in the furthest corner of the courtyard.
[ترجمه گوگل]ماشین پلیس با احتیاط در دورترین گوشه حیاط پارک شده بود
[ترجمه ترگمان]اتومبیل پلیس با احتیاط در دورترین کنج حیاط ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What's the farthest / furthest place you've ever been to?
[ترجمه گوگل]دورترین / دورترین جایی که تا به حال رفته اید کدام بوده است؟
[ترجمه ترگمان]دورترین جایی که تا حالا باه اش بودی چی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pluto is the furthest planet from the sun.
[ترجمه گوگل]پلوتون دورترین سیاره از خورشید است
[ترجمه ترگمان]پلوتون دورترین سیاره از خورشید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Neptune is the furthest planet from the sun.
[ترجمه گوگل]نپتون دورترین سیاره از خورشید است
[ترجمه ترگمان]نپتون دورترین سیاره از خورشید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] دورترین

انگلیسی به انگلیسی

• farthest, most distant, remotest
at the greatest distance, to the greatest distance
furthest means to a greater extent or degree than ever before.
the furthest one of a number of things is the one that is the greatest distance away.

پیشنهاد کاربران

Further صفت تفضیلی Far هست - Furthest صفت عالی Far است
ADVERB
1 : to or at the greatest distance in space or time : farthest
◀️The best table is furthest from the kitchen.
◀️Who can run ( the ) furthest in five minutes?
...
[مشاهده متن کامل]

2 : to the most advanced point : farthest
◀️She went the furthest [=she made the greatest effort] to research the issue.
3 : by the greatest degree or extent : most
◀️Of all his paintings, this one is the furthest removed from reality.
ADJECTIVE
Usage: always used before a noun
🔴 most distant in space or time : farthest
◀️ Their ideas fall at the furthest extremes of the political spectrum.
◀️ He says that retiring is the furthest thing from his mind. [=he is not thinking at all about retiring; he has no intention of retiring]

بپرس