furtherance

/ˈfɜːrθərəns//ˈfɜːðərəns/

معنی: تقویت، پیشرفت، کمک، تهیه وسایل
معانی دیگر: پیشبرد، تحقق بخشی، پشتیبانی، پیش بردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of promoting or furthering.
متضاد: hindrance
مشابه: development, promotion

جمله های نمونه

1. in furtherance of our national aspirations
در پیشبرد آرمان های ملی ما

2. The thing that matters is the furtherance of research in this country.
[ترجمه گوگل]چیزی که اهمیت دارد، پیشرفت تحقیقات در این کشور است
[ترجمه ترگمان]چیزی که اهمیت دارد، پیشبرد تحقیقات در این کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Staff are encouraged to use information resources in furtherance of their own professional interests.
[ترجمه گوگل]کارکنان تشویق می شوند تا از منابع اطلاعاتی برای پیشبرد منافع حرفه ای خود استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]کارکنان به استفاده از منابع اطلاعاتی در پیشبرد اهداف حرفه ای خود تشویق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What steps will you take in furtherance of that resolution?
[ترجمه گوگل]چه اقداماتی برای پیشبرد آن قطعنامه انجام خواهید داد؟
[ترجمه ترگمان]چه مراحلی را برای پیشبرد این قطعنامه طی خواهی کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This capital could be used for the furtherance of your main business interests.
[ترجمه گوگل]این سرمایه می تواند برای پیشبرد منافع تجاری اصلی شما استفاده شود
[ترجمه ترگمان]این سرمایه می تواند برای پیشبرد اهداف تجاری اصلی شما مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In furtherance of this objective we ask you to announce immediately Britain's own temporary moratorium on all nuclear testing.
[ترجمه گوگل]برای پیشبرد این هدف، ما از شما می خواهیم که فوراً تعلیق موقت خود بریتانیا در مورد آزمایش های هسته ای را اعلام کنید
[ترجمه ترگمان]به منظور پیشبرد این هدف، از شما می خواهیم که مهلت قانونی موقت خود را در مورد تمامی آزمایش ها هسته ای اعلام کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In furtherance of these aims he represents the Modular Course on the Academic Board and its subcommittees.
[ترجمه گوگل]در پیشبرد این اهداف، او نماینده دوره مدولار در هیئت علمی و کمیته های فرعی آن است
[ترجمه ترگمان]در پیشبرد اهداف این اهداف، او نماینده دوره مدولار در هیات مدیره آکادمیک و کمیته های فرعی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Furtherance of rationalization of business operations.
[ترجمه گوگل]پیشبرد منطقی سازی عملیات تجاری
[ترجمه ترگمان]توجیه عقلانی کردن عملیات های تجاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's gone to the university for the furtherance of his studies.
[ترجمه گوگل]او برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفته است
[ترجمه ترگمان]او برای پیشبرد تحصیلات خود به دانشگاه رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We should exert more efforts in furtherance of public welfare.
[ترجمه گوگل]ما باید در جهت ارتقاء رفاه عمومی تلاش بیشتری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش های بیشتری در پیشبرد اهداف رفاه عمومی به عمل آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is necessary to think about the furtherance of government purchase system.
[ترجمه گوگل]باید به فکر ارتقای سیستم خرید دولتی بود
[ترجمه ترگمان]لازم است که در مورد پیشرفت سیستم خرید دولت فکر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This admirable principle for the furtherance of human happiness is perfectly familiar to businessmen and advertisers.
[ترجمه گوگل]این اصل تحسین برانگیز برای پیشبرد سعادت انسان برای تجار و تبلیغ کنندگان کاملاً آشناست
[ترجمه ترگمان]این اصل قابل تحسین برای پیشبرد خوشبختی انسان برای تبلیغ کنندگان و تبلیغ کنندگان کاملا آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For many women, the fulfilment of family obligations prevents the furtherance of their career.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از زنان، انجام تعهدات خانوادگی مانع از پیشرفت شغلی آنها می شود
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از زنان، اجرای تعهدات خانوادگی مانع پیشرفت کار آن ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The charter states that the press shall be devoted to printing and publishing in the furtherance and dissemination of knowledge.
[ترجمه گوگل]در این منشور آمده است که مطبوعات باید به چاپ و انتشار در گسترش و انتشار دانش اختصاص داشته باشند
[ترجمه ترگمان]منشور ملل متحد می گوید که مطبوعات باید به چاپ و انتشار در روند کار و اشاعه دانش اختصاص داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقویت (اسم)
abetment, reinforcement, amplification, support, consolidation, augmentation, alimentation, nutrition, fuel, revival, fortification, furtherance, invigoration

پیشرفت (اسم)
advance, accession, progress, improvement, development, progression, growth, proceeding, advancement, rise, promotion, lift, furtherance, headway

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

تهیه وسایل (اسم)
furtherance

انگلیسی به انگلیسی

• promotion, advancement, encouragement
if you do something in furtherance of something else, you do it in order to help this other thing to be achieved; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس