frippery

/ˈfrɪpəri//ˈfrɪpəri/

معنی: خرت و پرت، خرده ریز، چیز کم بها، خرده ریزها، خود نمایی
معانی دیگر: جامه ی نامرغوب ولی خوش ظاهر، جلف، پرزرق و برق، چیز کم ارزش ولی خوش نما، زلم زیمبو، خودفروشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fripperies
(1) تعریف: ostentation in dress or manner, or an instance of such ostentation.
مشابه: gaiety

(2) تعریف: something unnecessary and unimportant; trifle.

جمله های نمونه

1. she was dressed in harlot's frippery
او به لباس های جلف فواحش ملبس بود.

2. Hotel managers refused to install cable TV and other fripperies that would distract clients from gambling.
[ترجمه گوگل]مدیران هتل از نصب تلویزیون کابلی و سایر وسایلی که حواس مشتریان را از قمار منحرف می کرد، خودداری کردند
[ترجمه ترگمان]مدیران هتل از نصب تلویزیون کابلی و سایر fripperies که مشتریان را از قمار دور می کنند خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Still think of perfume as a frivolous frippery?
[ترجمه گوگل]هنوز هم به عطر به عنوان یک عطر بیهوده فکر می کنید؟
[ترجمه ترگمان]هنوز به عطر یه چیز بی ارزش فکر می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She often wears ornaments of frippery.
[ترجمه گوگل]او اغلب زیور آلات frippery می پوشد
[ترجمه ترگمان]اغلب زیورآلات خود را به تن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Yes, the Lone Star State has some fall frippery to call its own.
[ترجمه گوگل]بله، ایالت Lone Star دارای شرایطی است که می‌توان آن را خود نامید
[ترجمه ترگمان]بله، دولت \"استار ترک\" یه سری چیز قابل توجه برای خودش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Affectations of manner and speech are mere frippery.
[ترجمه گوگل]تأثیرات رفتار و گفتار صرفاً ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]رفتار و گفتار تنها چیز بی ارزشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Affections of manner and speech are mere frippery.
[ترجمه گوگل]محبت های رفتاری و گفتاری صرفاً ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]رفتار و گفتار تنها چیز بی ارزشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She never wore perfume, considering it to be mere frippery.
[ترجمه گوگل]او هرگز عطر نپوشید، زیرا آن را صرفاً فرفری می‌دانست
[ترجمه ترگمان]او هرگز عطر به خود نمی زد، با توجه به این که چیز بی ارزشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The backplate of H-5 looks barren and bland compared to the exuberant frippery scrolled over the same part of H-
[ترجمه گوگل]صفحه پشتی H-5 در مقایسه با صفحه پشتی H-5 بی ثمر و ملایم به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]The H - ۵ خشک و بی مزه به نظر می رسد در مقایسه با the exuberant که در قسمت مشابه H قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرت و پرت (اسم)
bric-a-brac, odds and ends, frippery, trumpery, knick-knack

خرده ریز (اسم)
filth, frippery, trumpery, sundries, dreg, trinkets, shards, giblet

چیز کم بها (اسم)
frippery, peppercorn

خرده ریزها (اسم)
frippery

خود نمایی (اسم)
ostentation, parade, vaunt, frippery, show-off, panache, grandstanding

انگلیسی به انگلیسی

• cheap clothing; cheap jewelry; showiness; triviality, unimportant matter
objects are referred to as frippery or fripperies when they are cheap, vulgar, and do not serve any useful purpose.

پیشنهاد کاربران

بپرس