fried

/ˈfraɪd//fraɪd/

معنی: سرخ کرده
معانی دیگر: (امریکا- خودمانی) مست، سر  کرده، سر  شده، نیمرو شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: cooked in oil, butter, or some other fat.
( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of fry

جمله های نمونه

1. fried chicken
مرغ سرخ کرده

2. fried chicken and veg
مرغ سرخ کرده و سبزی

3. fried fish
(گوشت) ماهی سرخ کرده

4. fried liver
جگر سرخ کرده

5. fried onions
پیاز سرخ کرده

6. we ate fried chickens and mashed potatoes
ما جوجه ی سرخ کرده و پوره ی سیب زمینی خوردیم.

7. to disjoint a fried chicken
مرغ سرخ کرده را تکه تکه کردن

8. would you like fried chicken or roasted chicken?
مرغ سوخاری میل دارید یا جوجه کباب ؟

9. the penetrating smell of fried onions
بوی تند پیاز سرخ کرده

10. this meat can be either fried or microwaved
این گوشت را می توان یا سرخ کرد و یا در مایکروویو پخت.

11. i like grilled meat better than fried meat
من گوشت کباب شده را بیشتر از گوشت سرخ شده دوست دارم.

12. there is no better eating than fried chicken
غذایی بهتر از مرغ سرخ کرده وجود ندارد.

13. the second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish
بخش دوم (شام)،سالاد و بخش پنجم ماهی سرخ کرده بود.

14. His stomach rejected any fried foods.
[ترجمه S.Y] معده او تمامی غذاهای سرخ شده را رد میکند
|
[ترجمه گوگل]معده اش هرگونه غذای سرخ شده را رد می کرد
[ترجمه ترگمان]معده او هر گونه غذای سرخ شده را رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The restaurant's specialities are fried clams.
[ترجمه گوگل]غذاهای ویژه این رستوران صدف های سرخ شده است
[ترجمه ترگمان]غذاهای رستوران صدف سرخ کرده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Don't indulge in rich sauces, fried food and thick pastry as these are high in fat.
[ترجمه گوگل]از سس های غنی، غذاهای سرخ شده و شیرینی های غلیظ زیاده روی نکنید زیرا اینها پرچرب هستند
[ترجمه ترگمان]به سس های غلیظ، غذاهای سرخ شده و pastry ضخیم زیاده روی نکنید چون آن ها چربی بالایی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We chowed down on fried chicken and salad.
[ترجمه گوگل]مرغ سوخاری و سالاد خوردیم
[ترجمه ترگمان] ما یه مرغ سوخاری و سالاد درست کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A fried egg contains about 100 calories-about the same as you would burn off if you ran a mile.
[ترجمه گوگل]یک تخم مرغ سرخ شده حدود 100 کالری دارد - تقریباً همان کالری که اگر یک مایل بدوید می سوزانید
[ترجمه ترگمان]یک تخم مرغ نیمرو شامل حدود ۱۰۰ کالری دارد - تقریبا همان طور که اگر یک مایل را بدوید ممکن است خاموش شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرخ کرده (صفت)
fried

انگلیسی به انگلیسی

• cooked in oil; emotionally exhausted (slang); drunk (slang)

پیشنهاد کاربران

The radio/fuse is fried
سوخته ( برای لوازم الکتریکی )
مثلا fried eggs
تخم مرغ سرخ کرده
سرخ کردن غذا
مست و سرخوش
fried ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: سرخ‏شده
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی پخته‏شده در روغن داغ
دوتا معنی میده یعنی بع جمله بستگی داره گاهی ب معنیه سرخ شده و گاهی بع معنیه نیمرو معنی میشه
سرخ کرده
I'm fried :مغزم نمیکشه
Fried:
( آمریکا - خودمونی ) هنگ کردن
Websters:👇👇👇
( informal ) not able to think clearly because you are very tired.
��Eg: My brain is just totally fried.
مغزم کاملا هنگه.
سوزاندن
سرخ شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس