flunky

/ˈflʌŋki//ˈflʌŋki/

معنی: پادو، نوکر، مامور جزء
معانی دیگر: (در اصل - تحقیرآمیز) نوکر، غیر ماهر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: flunkeys, flunkies
(1) تعریف: one who does unskilled, menial, or trivial tasks.
مشابه: hack

(2) تعریف: one who flatters or fawns on another; toady.
مشابه: lackey

(3) تعریف: a male servant wearing livery; lackey.

جمله های نمونه

1. He has a private jet and a team of flunkies ready to grant every wish.
[ترجمه گوگل]او یک جت خصوصی و تیمی از بالگردها دارد که آماده برآوردن هر آرزویی هستند
[ترجمه ترگمان]اون یه جت شخصی و یه تیم \"flunkies\" داره که هر آرزوش رو برآورده کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is psychology of a kind of flunky .
[ترجمه گوگل]این یک نوع روانشناسی است
[ترجمه ترگمان]این روان شناسی از نوع flunky است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The flunky is by far the more dangerous for us. So there will be much more trouble if you squeeze him out of the company.
[ترجمه گوگل]دم دستی برای ما خطرناک تر است بنابراین اگر او را از شرکت بیرون کنید، مشکلات بسیار بیشتری وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان] The فقط برای ما خیلی خطرناکه بنابراین اگر او را از شرکت بیرون squeeze دردسر بیشتری خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Damned! You unpatriotic flunky, get ready for your death!
[ترجمه سعید پارساپور ] لعنتی! نوکر بیوطن ، برای مردن آماده شو.
|
[ترجمه گوگل]لعنتی! ای بی وطن پرست، برای مرگت آماده شو!
[ترجمه ترگمان]! لعنتی تو هم flunky، برای مرگت آماده شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I recall " flunky" named by Confucius.
[ترجمه سعید پارساپور ] من "نوکر" خطاب کردن ( نام بردن ) توسط کنفسیوس را بخاطر می آورم.
|
[ترجمه گوگل]من "فلانکی" به نام کنفوسیوس را به خاطر می آورم
[ترجمه ترگمان]من \"flunky\" را به نام کنفسیوس به یاد می آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is just a flunky of the Party secretary.
[ترجمه سعید پارساپور ] او فقط نوکر دبیر حزب است.
|
[ترجمه گوگل]او صرفاً یکی از منشی های حزب است
[ترجمه ترگمان]او فقط منشی حزب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A subservient person; a flunky.
[ترجمه گوگل]یک فرد تابع؛ یک شلخته
[ترجمه ترگمان]یه آدم مطیع و یه پادو - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A slave ignorant of his servitude and happy to admire his servitude is a flunky, accomplice, and shameless person.
[ترجمه گوگل]برده ای که از بندگی خود بی خبر است و از این که بندگی او را تحسین می کند، خوشحال است، فردی بداخلاق، همدست و بی شرم است
[ترجمه ترگمان]یک برده از بردگی خود بی خبر است و از این که بندگی خود را تحسین می کند، یکی از flunky، همدست، شریک و shameless است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Black screen cautioned piratic users, Does Microsoft is a "false man of honor" or "real flunky"?
[ترجمه گوگل]صفحه سیاه به کاربران دزدان دریایی هشدار داد، آیا مایکروسافت یک "مرد شرافتمند دروغین" است یا "فرهنگ واقعی"؟
[ترجمه ترگمان]صفحه سیاه به کاربران هشدار داد که آیا مایکروسافت یک \"مرد دروغ\" یا \"flunky حقیقی\" است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An editor with an evangelical enthusiasm for a project, and me, a perennially single and somewhat cynical relationship flunky with a lust for newsprint column inches.
[ترجمه گوگل]یک ویراستار با اشتیاق انجیلی برای یک پروژه، و من، یک رابطه همیشگی مجرد و تا حدی بدبینانه، با شهوت اینچ ستون روزنامه
[ترجمه ترگمان]یک ویراستار با اشتیاق انجیلی برای یک پروژه، و من، یک رابطه دائمی و تا حدی بدبینانه، با شهوت ستون روزنامه به فاصله چند اینچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The man of honour is broad and tolerant, the flunky is worry and misgiving.
[ترجمه گوگل]مرد ناموس گشاده و بردبار است، دمدمی مزاج نگران و بدبین است
[ترجمه ترگمان]مرد شرافت پهن و بردبار است، flunky نگران و مضطرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Now I would witness the drama unfold firsthand, albeit as a flunky .
[ترجمه گوگل]حالا من شاهد باز شدن درام به صورت دست اول خواهم بود، هر چند به شکلی ناهموار
[ترجمه ترگمان]اکنون من شاهد بودم که درام دست اول، هرچند به عنوان یک flunky، آشکار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On the other hand, some people said he was just a flunky who is often envious of others.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، برخی از مردم می گفتند که او فقط یک آدم بداخلاق است که اغلب به دیگران حسادت می کند
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، برخی می گویند که او فقط a است که اغلب به دیگران حسادت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Whether Microsoft is a "real man of honor" or "false flunky ", "Black screen" is unacceptable for us.
[ترجمه گوگل]این که آیا مایکروسافت یک "مرد واقعی با افتخار" باشد یا "فرهنگ کاذب"، "صفحه سیاه" برای ما غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]این که آیا مایکروسافت یک \"مرد واقعی\" یا \"flunky کاذب\" است یا نه، \"صفحه سیاه\" برای ما غیرقابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پادو (اسم)
peon, footman, lackey, page, busboy, scullion, errand boy, flunkey, flunky, footboy, lacquey, legman

نوکر (اسم)
help, man, swain, footman, servant, lackey, valet, server, menial, flunkey, henchman, famulus, handyman, flunky, footboy, manservant, lacquey, servitor, slavey, yes-man

مامور جزء (اسم)
flunkey, flunky

انگلیسی به انگلیسی

• servant; person who flatters, sycophant

پیشنهاد کاربران

بپرس