fluff

/ˈfləf//flʌf/

معنی: کرک، خواب، بادکردگی، اشتباه کردن، باد کردن، نرم کردن، کرکدار شدن، خبط کردن
معانی دیگر: (گندله ی نرم و کوچک که از بافته های پشمی و پنبه ای می افتد) پرز، پرزگوی، کرک گوی، (پر نرم مثلا پر سینه ی پرنده یا پر قو) نرم پر، نرمه پر، پوشیده از کرک شدن، نرم و کرک مانند شدن، (موضوع یا حرف و غیره) سطحی و کم اهمیت، (حرف) وقت پرکن، (رادیو و تلویزیون و غیره) لغزش کلام، اشتباه در خواندن یا ادای کلمه، تپق، خیطی بالا آوردن، گند زدن، بد انجام دادن، پرت بودن، خواب پارچه، موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a soft, light, downlike substance, or a mass of such a substance.

- Dandelion fluff floated in the air.
[ترجمه گوگل] کرک قاصدک در هوا شناور بود
[ترجمه ترگمان] fluff Dandelion در هوا شناور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The pillows are filled with synthetic fluff.
[ترجمه گوگل] بالش ها با کرک مصنوعی پر شده اند
[ترجمه ترگمان] بالش پر از fluff مصنوعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something light, insubstantial, or of little consequence.

- That magazine prints nothing but fluff.
[ترجمه گوگل] آن مجله چیزی جز کرک چاپ نمی کند
[ترجمه ترگمان] اثر انگشت اون مجله هیچی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) an error, esp. in speaking written lines.

- Outside of one or two fluffs, he recited the lengthy poem very well.
[ترجمه گوگل] خارج از یکی دو کرک، شعر بلند را خیلی خوب می خواند
[ترجمه ترگمان] خارج از یک یا دو fluffs، او شعر طولانی را بسیار خوب خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fluffs, fluffing, fluffed
(1) تعریف: to make light and puffy by shaking, patting, or brushing.
مشابه: plump, tease

- The hotel maid turned down the quilt and fluffed the pillows.
[ترجمه نرگس] خدمتکار هتل لحاف را برگرداند و بالش ها را تکاند ( پوش داد ) .
|
[ترجمه گوگل] خدمتکار هتل لحاف را پایین آورد و بالش ها را پر کرد
[ترجمه ترگمان] کلفت هتل لحاف را پایین آورد و بالش ها را مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to make an error in.

- That actor keeps fluffing his lines tonight.
[ترجمه فاطمه عبدی] اون بازیگر همش داره متنشو اشباه میگه امشب.
|
[ترجمه گوگل] آن هنرپیشه امشب مدام خط های خود را پر می کند
[ترجمه ترگمان] اون بازیگر برنامه هاش رو امشب مرتب میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become soft, light, and puffy.

- The marshmallows fluffed as they became warm and brown.
[ترجمه گوگل] مارشمالوها وقتی گرم و قهوه ای شدند پف کردند
[ترجمه ترگمان] The مانند گرم و قهوه ای شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) to make an error, esp. in speaking one's lines.

جمله های نمونه

1. bit (or piece) of fluff
(خودمانی - زننده) زن،دختر،زن جوان

2. my sweater gives off a lot of fluff
ژاکت من خیلی پرز می ریزد.

3. Woolen blankets often have fluff on them.
[ترجمه گوگل]پتوهای پشمی اغلب روی خود کرک دارند
[ترجمه ترگمان]پتوهای نرم اغلب آن ها را نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My coat is covered with fluff.
[ترجمه فاطمه عبدی] کتم پُرِ پرز شده.
|
[ترجمه گوگل]کت من با کرک پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان] کتم رو باد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was picking bits of fluff off his trousers.
[ترجمه گوگل]داشت تکه های کرک از شلوارش برمی داشت
[ترجمه ترگمان]او مقداری از کرک را از شلوارش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He brushed the fluff off his coat.
[ترجمه گوگل]کرک های کتش را کنار زد
[ترجمه ترگمان]او باد را از کتش درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My best sweater is covered with fluff.
[ترجمه گوگل]بهترین ژاکت من با کرک پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان] بهترین ژاکتم با fluff پوشیده شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let me fluff up your pillows for you.
[ترجمه گوگل]بگذار بالش هایت را برایت پر کنم
[ترجمه ترگمان]بذار برات fluff درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She noticed some bits of fluff on the sleeve of her sweater.
[ترجمه گوگل]او متوجه مقداری کرک روی آستین ژاکتش شد
[ترجمه ترگمان]او متوجه مقداری کرک روی آستین ژاکتش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She picked bits of fluff from his sweater.
[ترجمه گوگل]تکه‌های کرک از ژاکتش برداشت
[ترجمه ترگمان] اون تیکه های fluff از his برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The chicks were just balls of yellow fluff.
[ترجمه گوگل]جوجه ها فقط گلوله هایی از کرک زرد بودند
[ترجمه ترگمان]جوجه ها مثل توپ های زرد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll just fluff up your pillows for you.
[ترجمه گوگل]من فقط بالش هایت را برایت پف می کنم
[ترجمه ترگمان]من pillows را برایت درست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was nervously picking bits of fluff off her sweater.
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت داشت تکه هایی از کرک را از روی ژاکتش برمی داشت
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی تکه پارچه ای را از روی ژاکتش برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shirley flicked a speck of fluff from the sleeve of her black suit.
[ترجمه گوگل]شرلی یک تکه کرک از آستین کت و شلوار مشکی اش بیرون زد
[ترجمه ترگمان]شرلی یک ذره fluff را از آستین کت و شلوار سیاهش بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کرک (اسم)
pile, fluff, down, wool, pubes, lint, fuzz

خواب (اسم)
sleeping, fluff, sleep, nap, dream, noctambulism, noctambulation

بادکردگی (اسم)
fluff, bagginess, distension, protuberance, protuberancy, tumidity, turgescence, turgidity

اشتباه کردن (فعل)
slip, mistake, miscarry, fluff, miss, fumble, blunder, gaffe, hallucinate, slip up, miscue

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

کرکدار شدن (فعل)
fluff

خبط کردن (فعل)
mistake, fluff

تخصصی

[نساجی] کرک - پرز - خاب پارچه - موها و الیاف نرم و کوتاه - نرم کردن - کرک دار شدن

انگلیسی به انگلیسی

• soft and fuzzy particle or mass; something with little worth or substance; mistake, error
change into fluff; make fluffy, shake or puff out (hair, feathers, etc.); botch, make a mistake; become fluffy
fluff is the small masses of soft, light thread that you find on clothes or in dusty corners of a room.
if you fluff something or fluff it out, you shake it or brush it in order to make it seem larger and lighter.

پیشنهاد کاربران

میشه اغراق هم معنیش کرد
مثلا No fluff که معنیش میشه بدون اغراق
فلاف به معنی زمان شمار
news, music, writing, work etc that is not serious or important
اخبار یا نوشته و . . . . . . . . که مهم و جدی نباشن
زیادگویی ، حرف های هجو
Noun
۱. کرک - پرز The chicks were just balls of yellow fluff.
۲. نخ - تار ( فرش٫ لباس٫ . . . ) He was picking bits of fluff off his trousers.
۳. کار یا چیز بیهوده a magazine full of pop and fashion fluff
...
[مشاهده متن کامل]

Verb
۱. خراب کردن - کاری را اشتباه انجام دادن
He fluffed his shot and missed the goal.
She fluffed her lines in the first scene
۲. پوف دادن - تکاندن چیزی برای پُر نشان دادن آن ( fluff up/out )
We made the bed and fluffed up the pillows
The eagle fluffed its feathers, so it looked bigger and its enemy fled

مرتب کردن
Fluff the pillow
⁦✔️⁩معنای آبادیس
کرک،
پرز ( گندله ی نرم و کوچک که از بافته های پشمی و پنبه ای می افتد )
I picked a piece of fluff off my shiny black suit
پوف دادن
به این جمله دقت کنید از کتابSoviet:
fluffed up his pillow
البته در فارسی معادلی براش پیدا نکردم یا مرسوم نیست، ولی کاریه که معمولاً همگی با متکاهامون می کنیم؛ متکا رو می کوبیم تا محتویات داخلش که حالا پر یا هر چیز دیگه ای هست، در وسط متکا جمع بشه تا سرمون احساس راحتی بیشتری کنه. امیدوارم منظورمو رسونده باشم. محمدرضا ایوبی صانع
پف دادن، پوش دادن
make ( something ) appear fuller and softer by shaking or brushing it.
"I fluffed up the pillows"
فلاف، یک فن فیک ( داستان پردازی خیالی توسط طرفداران یک فیلم، گروه موسیقی، داستان و . . . ) که هیچ صحنه جدی، غمگین یا واقعی در داستان دیده نمی شود و شخصیت ها کاملا شاد و بدون دردسر در حال زندگی هستند. - یک فیلم یا سریال وقت پر کن و کاملا خیالی و سرگرم کننده!
- مارشمالو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس