flair

/ˈfler//fleə/

معنی: فراست، استعداد، خصیصه، قوه تشخیص، بویایی، شامه سگ
معانی دیگر: (دراصل) شم، قدرت بویایی، قدرت تشخیص، (عامیانه) کلاس، رفتار زیبنده، زیبندگی، برازندگی، فرزامی، ویرایی، قابلیت، ذوق، مجا قوه تشخیص

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an innate ability; knack.
مترادف: gift, knack, talent
مشابه: ability, aptitude, bent, capability, endowment, facility, faculty, genius, instinct, propensity, skill, touch

- a flair for design
[ترجمه گوگل] استعداد برای طراحی
[ترجمه ترگمان] استعدادی برای طراحی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: sophistication or elegance in style, bearing, or manner.
مترادف: panache, style
مشابه: chic, cultivation, dash, smartness, sophistication, taste

- She always dresses with flair.
[ترجمه 👩‍⚕️] او همیشه برازنده ( شیک ) لباس می پوشد
|
[ترجمه گوگل] او همیشه با ذوق لباس می پوشد
[ترجمه ترگمان] اون همیشه با استعداد لباس میپوشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he had a flair for classical music
او شم موسیقی کلاسیک داشت.

2. he did every thing with a flair
او در کارهایش سیلقه و ذوق خاصی به خرج می داد.

3. In business circles he is noted for his flair and clarity of vision.
[ترجمه گوگل]در محافل تجاری او به دلیل استعداد و وضوح بینش مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]او در محافل تجاری به خاطر فراست و وضوح بینش خود مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has a flair for languages.
[ترجمه گوگل]او استعداد زبانی دارد
[ترجمه ترگمان]او استعداد خاصی برای یادگیری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has a natural flair for languages.
[ترجمه گوگل]او استعداد طبیعی برای زبان دارد
[ترجمه ترگمان]او یک استعداد ذاتی برای یادگیری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jo has a flair for languages.
[ترجمه گوگل]جو استعداد زبانی دارد
[ترجمه ترگمان]جو استعداد خاصی برای یادگیری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sara's natural flair for languages marked her off from the other students.
[ترجمه گوگل]استعداد طبیعی سارا برای زبان او را از سایر دانش آموزان متمایز کرد
[ترجمه ترگمان]استعداد ذاتی سارا برای زبان هایی که او را از دانش آموزان دیگر متمایز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had a natural flair for business.
[ترجمه گوگل]او استعداد طبیعی برای تجارت داشت
[ترجمه ترگمان]استعداد ذاتی در کار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He doesn't show much flair for the piano.
[ترجمه گوگل]او استعداد زیادی برای پیانو نشان نمی دهد
[ترجمه ترگمان]استعداد زیادی برای پیانو ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She owes her success to her individualism and flair.
[ترجمه Shirinbahari] او موفقیتش را به فردگرایی و خلاقیتش مدیون است.
|
[ترجمه گوگل]او موفقیت خود را مدیون فردگرایی و استعداد خود است
[ترجمه ترگمان]او به موفقیت خود نسبت به فردگرایی و flair مدیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Though not conventionally pretty, she dressed with flair.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور معمول زیبا نبود، اما با استعداد لباس می پوشید
[ترجمه ترگمان]با اینکه چندان معمولی نبود، با مهارت لباس پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. France play with more flair and inventiveness, whereas England are a more disciplined side.
[ترجمه گوگل]فرانسه با استعداد و خلاقیت بیشتری بازی می‌کند، در حالی که انگلیس تیم منضبط‌تری است
[ترجمه ترگمان]فرانسه با استعداد و inventiveness بیشتر بازی می کند، در حالی که انگلستان جنبه more دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's developed a real flair for management.
[ترجمه گوگل]او استعداد واقعی برای مدیریت ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]او یک استعداد واقعی برای مدیریت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His flair with hair soon landed him a part-time job at his local barbers.
[ترجمه گوگل]استعداد او با مو به زودی باعث شد که او یک شغل نیمه وقت در آرایشگاه های محلی خود پیدا کند
[ترجمه ترگمان]ذوق او با مو به زودی او را به صورت پاره وقت در سلمانی محلی خود فرود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His business skill complements her flair for design.
[ترجمه گوگل]مهارت تجاری او مکمل استعداد او در طراحی است
[ترجمه ترگمان]مهارت حرفه ای او استعداد طراحی او را کامل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

خصیصه (اسم)
flair, feature, trait

قوه تشخیص (اسم)
flair

بویایی (اسم)
flair, smell, olfaction

شامه سگ (اسم)
flair

انگلیسی به انگلیسی

• talent, natural sense or ability; style, chic; discernment; scent (hunting)
a flair for doing something is a natural ability to do it.
flair is also the ability to do things in an original, interesting, and stylish way.

پیشنهاد کاربران

با نمکی
دلچسب
نمکِ کار؛
ذوق
شمّ یا قوۀ تشخیص
a way of doing something that is interesting and shows imagination
⁦✔️⁩شَم
It was clear she'd be a gifted actress. This woman always had that flair
واضح بود که این دختر/زن یه بازیگر با استعداد خواهد بود. اون همیشه شَم این کار داشت
۱ - استعداد غریزی خاص برای انجام کاری به خوبی affinity, aptitude, talent , gift
۲ - اصالت originality, style
She has a flair with managing unruly kids
Live /dress with flair
استعداد. کار خلاقانه و جالب
شامه سگ

بپرس